پس از شروع غائله کردستان در اسفندماه سال 1357 به همراه 66تن از همرزمانش داوطلبانه عازم بوکان شد و بهدلیل ابتکار عمل هوشیارانه و فرماندهی قاطع خود توانست همه اشرار مسلح را متواری کند و منطقه را از لوث وجود ضدانقلابیون که در رأس آنها دمکراتها قرار داشتند، پاکسازی کند. او پس از تثبیت مواضع نیروهای انقلاب در بوکان، به شهرهای سقز و بانه رفت.
ابتدای ورود به شهر بانه، به تلافی کمین ناجوانمردانهای که ضدانقلابیون به نیروهای ستون ارتش زده بودند، طی یک عملیات دقیق ضدکمین خسارات سنگینی به آنان وارد آورد که در این نبرد، 400 اسیر و 200کشته از ضدانقلاب برجای ماند.
پس از آن به همراه گروهی از رزمندگان از جمله معاون خود (شهید محمد توسلی) برای فتح سنندج راهی این شهر شد. ستون تحت فرماندهی او از سمت راست شهر، حلقه محاصره ضدانقلاب را در هم شکست و به همراه سرداران رشیدی چون محمد بروجردی و اصغر وصالی، سنندج را آزاد کرد و کمر تجزیهطلبان را شکست. در زمستان سال1358 به او ماموریت داده شد تا جاده پاوه – کرمانشاه را که در تصرف ضدانقلاب بود، آزاد کند. عملیات با فرماندهی او و همکاری سپاه پاوه شروع شد و با موفقیت کامل به انجام رسید و ایشان به همراه سایر برادران، وارد شهر پاوه شدند. پس از مدتی، با حکم شهید بروجردی، به فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد.
آزادسازی شهر مریوان
اوایل خرداد 1359 ماموریت آزادسازی شهرستان مریوان که در تصرف گروهکهای محارب بود، به وی محول شد. تسلط ضدانقلاب در مریوان بهگونهای بود که از پادگان این شهر میتوانستند افرادی را که در سطح شهر تردد میکردند شمارش کنند؛ به همین دلیل، به محض نشستن هلیکوپتر در محوطه باند فرود، حاج احمد و همراهانش زیر آتش همهجانبه دشمن قرار گرفتند. حاجاحمد پس از ورود به شهر و سازماندهی نیروها، با یورشی سهمگین و برقآسا توانست شهر مریوان و مناطق اطراف آن را از لوث وجود گروهکها پاک کرده و در این شهر استقرار یابد.
از همین زمان بود که مسئولیت فرماندهی سپاه مریوان بهعهده ایشان گذاشته شد و بلافاصله به اتفاق شهدای بزرگواری چون حاج عباس کریمی، سید محمدرضا دستواره، رضا چراغی، حسین قجهای، حسین زمانی، محسن نورانی و علیرضا ناهیدی به پاکسازی مواضع مزدوران استکبار اعم از کومله، دمکرات و رزگاری پرداخت. ترس و وحشتی که از او بر دل سیاه ضدانقلابیون نشسته بود به حدی بود که به قول یکی از همرزمانش، هر وقت به ضدانقلاب خبر میرسید که حاج احمد قصد حمله به آنها را دارد، قوای ضدانقلاب، فرار را بر قرار ترجیح میدادند و مانند روباه از معرکه میگریختند.
آزادسازی ارتفاعات دزلی مشرف بر شهر پنجوین عراق که در حکم سرپل نفوذ عناصر ضدانقلاب به خاک ایران اسلامی بود را باید از دیگر دستاوردهای مهارت رزمی قاطعانه حاج احمد و گروه اندک همرزمش در کردستان دانست.
جالب آنکه بنیصدر ملعون بهشدت از هرگونه امدادرسانی لجستیک به نیروهای سپاه در کردستان (از جمله مریوان) خودداری میکرد و حتی دستور اکید و مکتوب داده بود تا به سپاه مریوان حتی یک فشنگ هم تحویل داده نشود و بدینگونه حاج احمد در چنین وضع دشواری به نبرد مظلومانه سرگرم بود.
پس از حذف باند بنیصدر از دستگاه اجرایی کشور – در دی ماه1360 و در شب 27 رجب، مصادف با بعثت حضرت رسول اکرم(ص) – عملیات سرنوشتساز محمدرسولالله(ص) از دو محور مریوان و پاوه روی منطقه خرمال توسط حاج احمد و شهید حاج همت رهبری شد که در این محور، رزمندگان اسلام به مرزهای بینالمللی رسیدند. این عملیات در حقیقت سنگ بنای تأسیس تیپ 27 حضرت رسول(ص) بهشمار میرود.
شرکت در دفاع مقدس
حاج احمد در سال 1360 پس از بازگشت از مراسم حج، ماموریت یافت تا رزم بیامان خود را در جبهههای جنوب ادامه دهد. او از طرف سردار فرماندهی کل سپاه مامور شد با بهکارگیری برادران سپاه مریوان و پاوه تیپ محمدرسولالله(ص) – که بعدها به لشکر تبدیل شد – را تشکیل دهد و فرماندهی تیپ مذکور را نیز خود بهعهده گیرد. بدین ترتیب به فاصله کوتاهی حاجاحمد و سایر سرداران نامی کردستان در معیت شهید بروجردی راهی جبهههای جنوب شدند تا تدابیر نوین دفاعی کشور، نظام فرهنگی یگانهای رزمی منظم و مکانیزه سپاه در جنوب را سامان بخشیده و آزادسازی مناطق اشغالی خوزستان را سرعت بخشند.
رزمندگان تیپ27 محمدرسولالله(ص) برای ورود به مصاف فتحالمبین پس از طی یک دوره فشرده آموزشی توسط حاج احمد، خود را آماده کردند و در شب دوم فروردینماه سال1360 در محور دشت عباس (چنانه) وارد عرصه پیکار شدند و در این نبرد پیروزمند نقش اساسی ایفا کردند.
پس از مدتی زمینه اجرای عملیات بیتالمقدس در دستور کار یگانهای رزمی قرار گرفت. حاج احمد علاوه بر مسئولیت خطیر فرماندهی تیپ، در تمامی ماموریتهای شناسایی شرکت داشت و با نفوذ به قلب مواضع دشمن از نزدیک راهکارهای مناسب عملیات را شناسایی میکرد.
در شب دهم اردیبهشتماه سال 1361 عملیات بیتالمقدس آغاز شد و رزمندگان اسلام به فرماندهی حاجاحمد از 2محور به مواضع دشمن یورش بردند. نقطه آغاز عملیات، منطقه دارخوئین به سمت جاده اهواز – خرمشهر بود که با عبور نیروها از رود متلاطم کارون به سمت دژ مارد جهتدهی شده بود. با وجود حجم سنگین آتش کور و بیوقفه یگانهای توپخانه ارتش بعث عراق، رزمندگان اسلام توانستند نیروهای دشمن را در این محورها زمینگیر و تمامی پاتکهای آنها را دفع کنند.
یکی از فرماندهان عملیاتی جنگ در مورد نقش حساس ایشان در عملیات بیتالمقدس میگوید:اگر فرماندهی قاطع و عمل بموقع در بعدازظهر روز اول عملیات بیتالمقدس روی جاده اهواز – خرمشهر حاج احمد نبود عملیات به مشکلات زیادی برخورد میکرد. او در همانجا اسلحه کلاشینکف خود را به دست گرفت و تا مرز شهادت ایستادگی کرد و رزمندگان نیز با تأسی به او مقاومت بسیاری از خود نشان دادند که در نهایت جاده اهواز – خرمشهر حفظ شد. او بهرغم جراحت وخیمی که از ناحیه پا داشت حاضر به ترک میدان نبرد نشد و با صلابت و اقتدار تمام نیروهایش را از دژهای مستحکم و میادین متعدد مین، عبور داد و در نهایت ساعت11 صبح روز سوم خردادماه سال 1361 رزمآوران تیپ27 حضرت رسول(ص) با جلوداری سردار حاجاحمد متوسلیان در کنار سایر یگانهای سپاه به خاک مطهر خرمشهر قدم نهادند.
ایشان در عصر همان روز طی سخنان کوتاهی خطاب به دریادلان بسیجی در برابر مسجد جامع خرمشهر چنین گفت: همه عزیزان ما که تا امروز در خوزستان غوطهور شده و به شهادت رسیدهاند برای حفظ اسلام عزیز بوده هرچند داغ فراقشان جگر ما را سوزاند، اما خدا را شکر که بالاخره توانستیم امروز با آزادی خرمشهر قلب اماممان را شاد کنیم. در پی آزادسازی خرمشهر، حاجاحمد در معیت سایر سرداران فتح خرمشهر به محضر فرمانده کل قوا حضرت امامخمینی(ره) مشرف شدند. در آن دیدار حضرت امامخمینی(ره) این سرداران دلاور، بهویژه حاجاحمد را به گرمی مورد تفقد خاص خویش قرار دادند.
حضور در لبنان
هنوز طعم شیرین فتح خرمشهر را در ذائقهاش احساس میکرد که خبر تلخ تهاجم ارتش صهیونیستی به خاک لبنان را شنید. او در اواخر خرداد سال1361 طی ماموریتی به همراه یک هیأت عالیرتبه دیپلماتیک از مسئولین سیاسی – نظامی کشورمان راهی سوریه شد تا راههای مساعدت به مردم مظلوم و بیدفاع لبنان را بررسی کند.
نحوه اسارت
در چهاردهم تیر سال1361، اتومبیل هیات نمایندگی دیپلماتیک کشورمان حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور از پست ایست و بازرسی، مزدوران حزب فالانژ، متوقف و 4سرنشین خودرو مزبور به رغم مصونیت دیپلماتیک به گروگان گرفته شده و پس از شکنجه و بازجویی، به نظامیان اسرائیلی تحویل دادهشدند، که از سرنوشت آنان تاکنون اطلاعی در دست نیست؛ درحالی که همرزمان وی، مشتاقانه چشم به راه هستند تا خبری از او و همرزمانش برسد.
فعالیتهای سیاسی – مذهبی
به نوشته ساجد، حاج احمد متوسلیان در دوران سربازی، فردی مذهبی و مؤمن بود و در بحثها، مخالفت خود را با رژیم ستمشاهی بیان میکرد. پس از اتمام خدمت سربازی، در یک شرکت تأسیساتی خصوصی استخدام شد و بعد از چند ماه، به خرمآباد منتقل شد و به فعالیتهای سیاسی- تبلیغی خود ادامه داد.تا اینکه پس از مدتها تعقیبوگریز، در سال1354 توسط اکیپی از کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک دستگیر و روانه زندان شد و مدت 5ماه را در زندان فلکالافلاک خرمآباد در سلولی انفرادی گذراند. وی با بالاگرفتن موج انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد. پس از آزادی، در شروع قیامهای خونین قم و تبریز در سال1356، نقش رابط و هماهنگکننده تظاهرات را در محلات جنوبی تهران عهدهدار شد و رابطهای تنگاتنگ با حرکتهای مکتبی محافل دانشجویی و روحانیت مبارز تهران داشت.
با شدتیافتن روند نهضت اسلامی و رویارویی مردم با رژیم طاغوت، بارها تا پای شهادت پیش رفت و در روزهای 21 و 22 بهمنماه1357 تلاش و ایثار چشمگیری از خود نشان داد. با پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولیت تشکیل کمیته انقلاب اسلامی محل خویش را عهدهدار شد. پس از شکلگیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این ارگان پیوست و دوشادوش سایر همرزمانش با حداقل امکانات موجود به سازماندهی نیروها همت گماشت.
ویژگیهای اخلاقی حاج احمد
آگاهی و شناخت بالای ایشان در مسائل سیاسی – اجتماعی از جمله خصوصیات بارز این سردار بزرگوار بود. در تدبیر و تصمیمگیریهایش دقتنظر داشت. ضمن قاطعیت در کار، بر دلها فرماندهی میکرد و همواره در بطن مشکلات حضور داشت؛ به همین دلیل، در سختترین شرایط، کسی او را تنها نمیگذاشت. امکاناتی بیشتر از نیاز نیروهای تحت امر خود، به خدمت نمیگرفت. به رغم برخورد قاطعانه در امر فرماندهی، از عاطفه بالایی برخوردار بود. علاوه بر فرماندهی، در کارهای جمعی مانند ساختن سنگر، نظافت محیط، شستن ظروف و ... با پرسنل تحت امر همراهی میکرد. علاقه به مطالعه و بحث پیرامون اخبار و رویدادها، از خصوصیات دیگر او بود.
دوران تحصیل ابتدایی خود را در دبستان اسلامی «مصطفوی» به پایان برد. ضمن تحصیل، به پدرش که در بازار به شغل شیرینیفروشی اشتغال داشت، کمک میکرد. احمد در همان سالهای نوجوانی با شرکت فعال در هیأتهای مذهبی و کلاسهای قرآن در مساجد جنوب شهر، از ظلم و جنایات رژیم منحوس پهلوی آگاه شد و با سنوسال کمی که داشت قدم به میدان مبارزه با طاغوت گذاشت.
در مواقع مقتضی در جمع صمیمی همرزمانش پیرامون مسائل اعتقادی بحث میکرد. حاج احمد نسبت به شهدا و خانوادههای محترمشان احترام خاصی قائل بود و در هر فرصتی به مزار شهدا میرفت و برای رسیدگی به معضلات و حوائج خانوادههای این عزیزان تلاش میکرد و در غم فراق همرزمانش میسوخت.
نقل میکنند هنگامی که بر مزار شهید جهانآرا حاضر میشد، آنچنان از خود بیخود میشد که تا ساعتها بیوقفه اشک میریخت و با روح بلند او نجوا میکرد. برادر دیگری نقل میکند که شبی در جوار مرقد مطهر حضرت زینب(س) تا صبح به گریه و نماز مشغول بود. حوالی سحر با سیمایی بشاش و لبی خندان بهسوی همسفرانش آمد و در پاسخ به سئوال دوستانش که دلیل خوشحالی او را جویا شده بودند، گفته بود: از سر شب داشتم در فراق برادران شهیدم، مخصوصاً شهید محمد توسلی اشک میریختم. به عمه سادات متوسل شدم تا بلکه ایشان در کارم عنایتی فرمایند.