آنچه در پی میآید پاسخهای محسن رضایی به گروهی از راویان کاروانهای راهیان نور است که از نظرتان میگذرد.
- در مورد پایان دادن یا ادامه جنگ نظریههای گوناگونی از جمله نظریه یک به علاوه هفت و دو به علاوه شش عنوان شده است؟ این نظریهها از سوی چه کسانی و با چه هدفی مطرح شد؟
نظریه دو به علاوه شش را گروه نهضت آزادی در ایران طرح کردند و منظورشان این است که آن دوسال اول جنگ درست بوده و 6سال آخر اضافه بود. علت ادامه جنگ را هم بهعهده ایران میگذارند. پس این نظر دو قسمت دارد؛ یکی اینکه چرا آن 6 سال ادامه داشت و یکی هم اینکه چرا برعهده ایران بود؟ هردو این برداشتها اشتباه است. یکی اینکه 6سال آخر جنگ به این دلیل بود که پیشنهاد صلح نبود و در حقیقت ایران این 6سال آخر را مقاومت میکرد و قطعا نخستین پیشنهاد صلحی که به ایران داده میشد ایران با درنظر گرفتن مصالح خود قبول میکرد که آن هم قطعنامه598بود. یعنی 5 سال بعد از آزادسازی خرمشهر به ایران پیشنهاد صلح دادند، منتهی اعلام شد که ابهاماتی در این قطعنامه هست و باید بررسی کنیم. قبل از این هیچ پیشنهاد صلحی به ایران داده نشده بود.
آنها میگویند که عراقیها و آمریکاییها به ایران آتشبس دادند و ایران باید میپذیرفت اما در حقیقت اگر ایران آتشبس را قبول میکرد جنگ 40سال طول میکشید چون آتش بس یک حالت نیمه تمام است؛ نه جنگ است و نه صلح و هر موقع ممکن بود که جنگ بین ایران و عراق دو باره شروع شود؛ حالتی که بین سوریه و اسرائیل است؛ 40 سال است که بین اسرائیل و سوریه آتشبس اعلام شده و در این 40سال3جنگ بزرگ صورت گرفته است. آتشبس یعنی هم جنگ و هم صلح. خب اینها میگویند چرا آتش بس را قبول نکردید؟ آتشبس که قابلقبول نیست.
ما تلاش میکردیم جنگ تمام شود نه اینکه حالت آتش بس باشد. جنگ باید تمام میشد آن هم باصلح. فرق آتش بس با صلح این است. آن اختلافات اساسی حل و فصل میشد؛ مثلا مرز بینالمللی یک اختلاف بود. در آتش بس نمیگویند مرز بینالمللی کجاست، میگویند هرکسی هر جا هست همان جا بماند اما در صلح مرز بینالمللی را تعیین و میلهگذاری میکنند. پس در حقیقت در صلح مسائل اصلی فیصله پیدا میکند ولی در آتش بس فقط آتشها خاموش میشود؛ آن هم موقتی است. چرا اصلا آتش بس شکسته میشود؟ چون آتشبس صلح نیست و شکسته میشود. پس این یک دلیل که به ایران پیشنهادی نشد و دلیل دوم اینکه آتشبسی که داده شد پایان جنگ نبوده که این آقایان میگویند 6سال آخر اضافه بود. این 6سال آخر جزو جنگ است چون پایان جنگ نبوده. این 6سال جنگ ادامه پیدا کرد تا جنگ تمام شود. یعنی اگر ایران شلمچه را نمیگرفت قطعنامه 598 صادر نمیشد. آن چیزی که جنگ را تمام کرد قطعنامه 598 بود که این بهدلیل عملیات ایران صادر شد و اگر ایران این عملیات را نمیکرد قطعنامه هم صادر نمیشد.
- پیشروی در خاک عراق و فتح شمال بصره در فتح بیتالمقدس بود با هماهنگی امام بود؟ عکسالعمل ایشان چه بود؟
هدف در عملیات بیتالمقدس یک بخشی ورود به خاک عراق بود البته چون در آن عملیات نیرو کم داشتیم فقط توانستیم خرمشهر را آزادکنیم و دیگر وارد خاک عراق نشدیم ولی در طرح عملیاتی عبور ایران از مرز بینالمللی همزمان با آزادسازی خرمشهر طراحی شد. دقیقا یادم نیست که امام و شورای انقلاب مطلع بودند یا نه. ما این عملیات را کلان و کلی به تصویب میرساندیم و دوستان شورای انقلاب هم آن زمان اظهارنظرنمیکردند.
ما ثامنالائمه را انجام داده بودیم، حصر آبادان را شکسته بودیم و چنین دانش نظامی که الان درایران پیدا شده آن موقع نداشتیم. اما در طرح عملیاتی که ارائه داده بودیم لحاظ شده بود.
- علت عدمعقبنشینی شهید خرازی از عملیات فتحالمبین چه بود؟
یکی از دلایل، اصرار خود ایشان بود. من آن روز توی قرارگاه مریض بودم و سرم بهم وصل بود. آقای صیاد شیرازی و دوستان را فرستاده بودم با خرازی صحبت کنند و ظاهرا این برادران نظرشان این بود که خرازی عقبنشینی کند و ایشان مخالف بوده و به من در قرارگاه خبر دادند که خرازی پشت بیسیم است و پشت بیسیم گفته من عقبنشینی نمیکنم و این موضع را میتوانم حفظ کنم و من هم گفتم اگر مطمئن هستید بمانید و مقاومت کنید و بعد هم معلوم شد که استنباط حسین درست بوده. چون اگر حسین عقبنشینی میکرد امکان نداشت ما بتوانیم منطقه فتحالمبین را آزاد کنیم و موفق باشیم.
- نقش صیاد شیرازی در فتح خرمشهر چگونه بوده است؟
وقتی که ایشان وارد فرماندهی نیروی زمینی ارتش شدند با سپاه کاملا هماهنگ بودند؛ بهخصوص تا عملیات رمضان. اصلا مثل یک سپاهی و بسیجی رفتار میکردند. رابطه عاطفی خوبی با بچههای سپاه داشتند. وقتی که فرمانده نیروی زمینی شدند اختلافاتی که بین ارتش و سپاه بود کنار رفت. وقتی ایشان فرمانده نیروی زمینی شد ما قرارگاه مشترک ارتش و سپاه را راه انداختیم و همه جا ارتش و سپاه باهم کار میکردند و مثل قبل دوتا نیروی مجزا نبودند. وقتی ایشان فرمانده شد ارتش و سپاه یک قرارگاه مشترک داشتند. من و ایشان در قرارگاه مرکزی مینشستیم و تصمیمگیری میکردیم. دوتا قرارگاه کربلا و نجف بود. کربلا در جنوب و نجف در شمال غرب. قرارگاه دیگرحمزه در ارومیه مبارزه با ضدانقلاب را انجام میداد. تا کوچکترین اختلافی هم پیش میآمد این سیستم مینشست و حل و فصلش میکرد.
گاهی اختلافات کارشناسی خیلی جدی بین لشکرها و تیپها بهوجود میآمد ولی ایشان آمد و کمک کرد تا اینها حل و فصل بشود. در واقع میشود گفت اگر ایشان نبود این پیروزیها حاصل نمیشد. در پیروزی بیتالمقدس و فتحالمبین و طریقالقدس نقش صیاد نقش اصلی بود.
- لحظه آزادسازی خرمشهر شما کجا بودید؟
آن لحظه من در دروازه خرمشهر بودم یعنی همان قرارگاه. از آن طرف رودخانه عملیات که پیش میرفت ما هم با نیروها قرارگاهمان را جابهجا میکردیم. قبل از شروع عملیات، قرارگاه در شرق رودخانه کارون بود و وقتی عملیات شروع شد قرارگاه را بردیم در غرب رودخانه و نزدیکی آزادسازی خرمشهر قرارگاه ما کنار جاده اهواز و خرمشهر بود حدود چند کیلومتری دروازه خرمشهر. حدود ساعت 10 بود که اخبار آمد نیروها دارند وارد خرمشهر میشوند، ما برای اطمینان بیشتر با یک ماشین آمدیم و حدود 10:30 رسیدیم دروازه خرمشهر که هواپیمای عراقی آمد و کل مسیر جاده را بمباران کرد و موتوریای که جلوی ما در حرکت بود شهید شد. حس خاصی داشتم؛ از یک طرف من هنوز نگرانی داشتم که وضعیت تثبیت نشود و از طرف دیگر خوشحال بودم که خرمشهر آزاد بشود. در حقیقت یک حالت نگرانی و خوشحالی داشتم.
- فکر میکنید علت قدرت گرفتن منافقین در سال60 چه بود؟ آیا وضعیت امنیتی اطلاعاتی بود یا آزادی سیاسی بیش از حد نیروها یا مثلا ضعف عملی مسئولین آن دوره؟ چگونه میتوان از این واقعه درسآموزی کرد؟
علت قدرت گرفتن منافقین در حقیقت سوء استفاده از آزادیها بود که البته طی این صدساله اخیر این اتفاقات چندبار شکل گرفته؛ یعنی یا به قاعدهمند نبودن آزادیها منجر میشود یا مدیریت امنیتی کشور ضعف دارد یا مدیریت سیاسی کشور قاطعیت کافی را از خود نشان نمیدهد. یک مجموعه عواملی معمولا دست به دست هم میدهند که آزادیها گسترش پیدا میکند و پیامدهای ناشی از آزادیها از کنترل خارج میشود و بخشی هم مربوط به ساده اندیشی است. خیلی از نیروهایی که دلشان نمیخواهد از آزادیها سوءاستفاده کنند وقتی به صحنه میآیند چون سازماندهی ندارند دیگران سوء استفاده میکنند و خود آنهایی که این تظاهرات را شروع میکنند بعد پشیمان میشوند که چرا اینطور شد. چون کسانی که از آزادی استفاده میکنند برنامهریزی ندارند مثلا میآیند و تظاهرات میکنند و قصد ندارند شیشه بشکنند یا جایی را آتش بزنند اما یک عده بلند میشوند و شیشه میشکنند و آتش میزنند بعد خود آنهایی که تظاهرات را سازماندهی میکنند خیلی ناراحت و پشیمان میشوند. نیروهایی که میآیند از نیروهای سیاسی استفاده کنند خودشان به اندازه کافی سازماندهی و تشکل ندارند بنابراین هم عدم آمادگی در دولتها هست و هم در نیروهایی که میخواهند از آزادیها استفاده کنند.
- در چه شرایط و زمانی فرماندهی کلان سپاه از حالت شورایی به فرماندهی واحد پیش رفت؟ درخصوص چرایی انتخاب منطقه عملیاتی خیبر هم توضیح دهید؟
از سال 1360 وقتی من فرمانده سپاه شدم حالت شورایی کنار رفت و دلیلش هم این بود که تا قبل از آن تعدد فرماندهی در سپاه وجود داشت؛ یعنی قبل از این 5یا6 فرمانده عوض کرد. هر 6ماه یک فرمانده عوض میشد و این بیثباتی باعث شد شورای سپاه تقویت پیدا کند. بعد که ثبات در فرماندهی بهوجود آمد این حالت کمرنگ شد. بعد از آزادسازی خرمشهر ما وارد عملیات شدید میشویم، یکی عملیات بدر و دیگری عملیات فاو و کربلای 5. 2 دوره عملیاتی و نظامی در جنگ به وقوع میپیوندد؛ دوره اول را که اسمش را میگذاریم عدمالفتحها. یعنی عملیاتی که به موفقیت کامل دست پیدا نمیکند، بر خلاف دوره دوم جنگ و دوره پیروزیهای نهایی که از فاو شروع میشود تا کربلای8. این دو دوره کاملا از هم جداهستند. هر کدام هم بیش از
2 سال از دوره جنگ بودند. عملیات رمضان و عملیات والفجر مقدماتی، عملیات خیبر، عملیات بدر، این چهارعملیات و دهها عملیات کوچک دیگری که در همین دوران اتفاق میافتاد؛ نخستین عملیات، عملیات رمضان است که در تابستان 1361 بعد از سوم خرداد یعنی تقریبا بعد از 2 یا 3ماه در ادامه عملیات بیتالمقدس برای رفتن به بصره طراحی میشود که در آن عملیات از سه محوری که ایران طراحی کرده بود در دو محور کاملا به اهدافشان دست پیدا میکنند و یکی از محورهای عملیات ایران ناموفق میشود و این سه محور کاملا بههم پیوسته بود و با عدمفتح محورشمالی، آن دو محور هم در حقیقت تهدید میشود و از بقیه مناطقی که از عراق گرفته بودند عقبنشینی میکنند.
عملیات بعدی طراحی میشود یعنی والفجر مقدماتی در ادامه عملیات فتح المبین؛ سپس رمضان در ادامه فتح المبین بود و والفجر هم در ادامه فتحالمبین. یعنی در منطقه فکه، چزابه و مرز جنوب فکه تا بستان. عملیات والفجر مقدماتی در همان مراحل اول لو رفته بود و نیروهای ایران عمدتا در خطشکنی دچار مشکل شدند و قادر به پیشروی چندانی نبودند و بعد از 2،3 حملهای که ایران میکند نیروها را به عقب میکشاند و والفجر مقدماتی هم با شکست مواجه میشود. بعد از آن عملیات والفجر 1 صورت میگیرد که آن هم با شکست مواجه میشود. بعد از این عملیات ایران خود را آماده میکند برای عملیات خیبر که عبور ایران از منطقه آبگرفته هور است؛ هور دریاچهای است به طول 100 کیلومتر و عرض40 که بین هویزه تا رودخانه دجله قرار گرفته. این منطقه به این دلیل انتخاب شده بود که بعد از رمضان و والفجر مقدماتی ایران به این نتیجه رسید که ابتکار به خرج دهد و در یک جایی با دشمن درگیر شود که او نتواند از همه قدرتهای نظامیاش استفاده کند. به این خاطر این منطقه آبگرفته را انتخاب کرد که عراق نتواند از تمام قوایش استفاده کند و ایران به برتری برسد. در این منطقه تانکها چندان قابل استفاده نیستند و تنها نیروی پیاده قابل استفاده است. ایران میخواست با همین نیروی پیاده ارتش عراق را زمین گیر کند. علت انتخاب خیبر یک چنین تحلیل نظامی را داشت.