در این راستا بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، به تأسیس پژوهشگاه همت گمارد. این پژوهشگاه در گذر 4سال، با برگزاری 4همایش، صاحبان اندیشه و خرد این حوزه را به همراهی فراخواند که حاصل این نشستها، کتاب تازه چاپشده «پژوهش دفاع مقدس» است.
در بین مباحث مطرحشده، سلسلهگفتارهای علیرضا کمری- که از دیرباز نگاهش به رخدادهای جنگ از منظر پژوهشی، عمیق بوده و هست- توجهام را جلب کرد. به جا دیدم حاشیهای در پارهای از متن آن مطالب بنویسم، بلکه اصل موضوع این 4همایش به بایگانی سپرده نشود. اگرچه مخاطبان این حوزه از دفاع مقدس محدودند اما همیشه ادبیاتِ جامعهای موفق بوده که از منابع غنی و معتبر برخوردار است. لذا این سلسلهمباحث میتواند پشتوانه کسانی باشد که قصد دارند رخدادهای دفاع مقدس را چون باور شهدای این جنگ دنبال کنند.
همایش اول
در همایش اول کمری به ذکر «نکاتی چند درباره تاریخ شفاهی دفاع مقدس» اکتفا میکند. وی پژوهش را یکی از نشانههای بلوغ و تکامل دانسته و بر این باور است که استفاده روشمند از عقل در مسیر شناخت، ما را به دانایی منتهی به علم خواهد رساند، چرا که عمل شناسایی و مطالعه رخدادهای جنگ موجب ماندگاری است. نگرش علمی به جنگ و دوران دفاع مقدس- صرفنظر از برجستگی ممتاز باورها و تجلی عشق انسانهای حاضر در این جنگ، که به نوعی منحصر به فرد است- فرصتی است که به دور از «خوشبینی و اهاله بر امور خوشباورانه و تقدیرگرایانه» اندیشههای به کار گرفته در طول جنگ را، در فضای کشفِ شهودِ عقلگرایانه تجربه و سپس تبیینگرایانه تحلیل و جمعبندی کنیم. در این صورت است که با گریز از خلوتخانه سنگر «انشاءالله و ماشاءالله» و فضای باز و خاکریز «بستهاندیشی، گرانجانی و تعصب» میتوان پژوهش را در دستور کار قرار داد. مطرحشدن این موضوع از طرف محققی که به عمقِ جایگاهِ عشق و معرفتِ انتقادی در جنگ واقف است، جای تأمل دارد. شکی نیست که کمری قصد ندارد روش تحقیق تجربهگرایانِ غربی را برای تحقیق و پژوهش تجویز کند.
وی در ادامه با مطرحکردن «الزامات تحقیق» مشخص میکند به فعلیترساندن امکانات بالقوه در پژوهش نیازمند ملزوماتی است که تاکنون به آن توجه علمی نشده و فهم مسائل تاریخی فقط با استقرار و سپس استمرار میسر است. متأسفانه این موضوع در حوزه پژوهش هنوز متزلزل و قوام نیافته- و بعضا دستخوش مصلحتبینیها- است. کمری درباره تاریخ شفاهی مطالبی میگوید که در وهله اول در باور نمیگنجد.
تاریخ شفاهی آنگاه حکایتی کامل است که مشاهدات همه شاهدان یک واقعه- از نقشآفرینان تا ناظران و مصیبتدیدگان- را بنویسی؛ بهطور مثال، همچنان که جهانآرا از خرمشهر میگوید، خادم مسجد جامع و زنان مهاجر از شهر نیز باید بگویند. این نگاه جامع، یعنی توجه به انسان در تمام طبقات، همچنان که هگل میگوید: «زیر هر قبری ورقی از تاریخ است» پس یقینا انسانهای رونده، فعال، گویا و پویا تاریخپردازند. این نوع نگاه به تاریخ شفاهی، یعنی نقد تاریخی که از طرف طبقهای خاص هدایت شود. به این منظور نگاه کنید به نحوه ثبت تاریخ جنگهای گذشته ایران. در این صورت تاریخ شفاهی یک قالب نیست، بلکه منظری از زاویه دید تمام کسانی است که آن واقعه را دیدهاند، شنیدهاند و ایفای وظیفه کردهاند و هر کس به نسبت نقشی که- اگرچه خیلی کمرنگ- داشته، در این اتفاق سهیم است.
تاریخ شفاهی فقط وظیفه چینش و تنظیم مجموعه این دستاوردها را- نه اِعمال سلیقه- دارد. در این موضوع تاریخ به ادبیات نسبت میبخشد و بایستی ارتباط آنها تعیین و معلوم شود تا اصل موضوع ابتر نماند، چون «وظیفه تاریخ، رساندن دالِ مادهها بر مدلولهای مشخص است». اگر سرنوشت جنگ را سربازان گمنام و پابرهنه حضرت امام(ره) رقم نمیزدند، کمریها به این نکته عمیق و تعیینکننده دست نمییافتند. حال اگر یک ارزیابی کارشناسانه از کارهای انجامشده در این حوزه داشته باشیم، نتیجه چه خواهد بود؟ شکی نیست که غفلت از این موضوع موجب از بین بردن رد پای یاران گمنام امام(ره) و سبب مخدوشکردن تاریخ میشود.
همایش دوم
حال و هوای همایش اول پژوهش علیرضا کمری را بر آن داشت تا در همایش دوم به آسیبشناسی بپردازد. او بیاناتش را بیشتر حاصل تجربه، تأمل و مشاهدات در میدانِ عمل و مطالعات کتابخانهای میداند. آسیبشناسی ناگزیر شما را به نقد میکشاند و این خود نوعی جذب مخاطب و پرهیز از تکرار ملاحظات است. زیرا آسیبشناسی فراتر از نقد است و ریشه در علم پزشکی دارد و با گزارههای «آرزوخواهانه و گلایهمندانه» که اغلب در شکل روزنامهای و مصاحبههایی در شکل و شمایل عاطفی ظاهر میشوند، متفاوت است.
آسیبشناسی یک دانش است، نه احساس. این دانش تخصصی اگر در اختیار تاریخ قرار گیرد موضوعیتی ندارد مگر اینکه معضلی را برطرف کند. در واقع آسیبشناسی مقدمه و رویه عمل پژوهش است. از جمله، توجه به بدیهیات وقایع ساده جنگ مثل استفاده از واژه دفاع مقدس یا جنگ که محل بحث است.
نگاه ژرف کمری به واژه پژوهش مخاطب را به تفکر و تأمل وامیدارد. وی تفاوت ظریف پژوهش با تحقیق- که تحقق امری دستیافتنی به حقیقت است- را معطوف به رعایت اصل بیطرفی میداند. طبق نظر ایشان، در روند مطالعه جدی، دقیق، روشمند مبتنی بر تفکر و قاعده شکل میگیرد، پژوهش صورت میپذیرد. سؤال اگر از جنس علم باشد و بهدنبال چرایی، پس ذهن فعال و کنشگر میطلبد که یافتهاش پاسخی هدفمند باشد. این روش یعنی درگیری مستمر با سؤالات، حتی اگر تکراری و بر بدیهیأت باشد، به نتیجه منجر میشود. پس شناخت و معرفت زمانی غایت پژوهش است که پژوهشگر از ذهن فعال و کنشگر برخوردار باشد.
«چیزی که متعلق به پژوهش است، جز در اندیشه و روش، متأثر و متصرف بر چیز دیگری نیست.» حوزه پژوهشی چونان پرواز تا بینهایت است و پژوهش فضایی آزاد میطلبد برای ذهنی که از قید و بند ملاحظات و مصلحتها بری باشد. این آزادی اندیشه در پژوهش زمانی به معرفت میرسد که تابع واقعیتها باشد و از پیش قضاوتی انجام نگیرد. پژوهشگر باید خود را رها کند تا اندیشه و ذهن او در پاسخ به سؤال موفق شود. به همین دلایل وقتی به جایگاه پژوهش جنگ نسبت به کل پژوهش مراجعه شود، شاید باورمان نشود که نگاه پژوهشگرانه به جنگ در این کشور چقدر فقیر است. در این زمینه بهتر است به کتاب «بیست سال مصوبات شورایعالی انقلاب فرهنگی» و دیگر منابع کتب تحقیقی در زمینه فرهنگی و همایشهای سالهای اخیر مراجعه شود تا بپذیریم که کمتر ذهن فعالی سراغ زوایای پنهان جنگ رفته است. پیشنهادات و تذکرات آقای کمری هشداری است جدی که باید دلایل آن بررسی شود.
اگر این سؤال بهصورت جدی و متعهدانه مطرح شود، خواهیم دانست که تفکر در جامعه ما جایگاهی که باید، ندارد. احترام و عزت متوجه پدیدههایی است که برای آن در جامعه ارزش قائل شوند. بسیاری از مکاشفهها و دستاوردهای علمی جامعه ریشه در جنگی دارد که بر آن جامعه وارد شده است. پس جنگ را میتوان بستری بکر برای محققان آن و فرصتی مغتنم برای خلق نظریهای از جنس نیاز جوامع دانست. غفلت محققان و مراکز پژوهشی از این فرصت موجب به هدر رفتن سرمایههای گزاف میشود.
یکی از تألیفاتم را با پژوهشگری از انگلیس در جریان گذاشتم تا نظر روانشناسانه ایشان را جویا شوم. وی معتقد بود بسیاری از پژوهشگران غربی افسوس میخورند که چرا در موقعیتی از جنگ ایران و عراق قرار ندارند تا بتوانند به دستاوردهای جدید در حوزه شناخت انسان دست یابند. این غفلت ما از جنگ و آثار روایتگرانه، گزارشگونه و خاطرهگویی و تذکرهنویسی به جای مانده در ادبیات جنگ، بیانگر این واقعیت است که ما بیشتر «روایتگر» بودهایم تا «درایتگر». کمری قصد دارد این هجوم بیبرنامه به خاطرهنویسی در حوزه جنگ را به سمت «درایات الخاطرات» سوق دهد. شاید مهار احساس توسط عقل و تدبیر منجر شود که همان ادراکات حسی از جنگ، هر کدام بستری شود برای هدفمندی ذهن فعال تا در جوهر آفاق جنگ سیر کنند. این نگاه به جنگ یعنی پژوهش به شیوه تفکر علوی و نقد جدی به سطحینگری است. آقای کمری حین بحث، تک مضرابی در مسائل اساسی- مثل روایت، ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی جنگ- به عمد آنها را میگذارد و میگذرد. یک کنشگر فعال باید با طرح این سؤالات از ایشان، توفان فکری ایجاد کند تا از این مسائل تجزیه و تحلیل «درایتگرایانه» به عمل آید.
آنچه از مراکز موجود پژوهش بهعنوان مشکل طرح شد، بیشتر متوجه تغییرات مدیریتی و بیثباتی نسبت به پایبندی مستمر پژوهشی است. غلبه تفکرات فردی مدیران بر برنامههای سیستماتیک- استراتژی- منجر به ایجاد گسست شده و از طرفی کمتر مواقعی توانسته بین خود و دانشگاه ارتباطی منطقی برقرار کند. اگر دانشگاه مهد دانش است، آیا مهد دغدغه دانش هم به حساب میآید؟ آیا تفکر در دانشگاه یک ارزش است؟ آیا مدیران فرهنگی از ذهن فعال و کنشگرانه برخوردارند؟ آیا سرمایهگذاری ما در امر پژوهش با علم به قبول ریسک و خطرپذیری آن صورت میگیرد؟ آیا یادگیری مستمر در برنامه آموزشی پژوهشگران، آنها را به فضای حرفهای نزدیک میکند؟ اگر آموزش حلقه مفقوده پژوهش باشد، مثل آن است که نمک خود بگندد. به راستی چگونه میتوان شرایطی فراهم کرد که پژوهشگر صاحبِ عزت شود. تکلیف پژوهشگر چیست و متقابلا تکلیف جامعه چیست؟ آیا وقت آن نرسیده که برای مستقلشدن و در عین حال مستغنیشدن این قشر چارهای بیندیشیم؟ پاسخ این سؤالات را میتوان در متن مطالب آقای کمری یافت و پی به دغدغههای یک پژوهشگر بُرد. شاید این مسائل خود نوعی حرف دل ایشان قلمداد شود. اگر چنین است، پس کندوکاو در این افراد برای حوزه پژوهش از واجبات است.
همایش سوم
اگر مباحث مربوط به مسئول وقت پژوهشگاه دفاع مقدس را در همایش سوم دنبال کنید، درخواهید یافت که به نوعی فقر تفکر و عدمترویج ذهن فعال در برنامههای این پژوهشگاه مشاهده میشود. آنها از دانشجویانی حمایت میکنند که پایاننامه مربوط به جنگ بنویسند. در حالیکه ایجاد پژوهش و تعالی روحیه پژوهشگرایانه با استفاده از روحیهای که از یک پژوهشگر واقعی که از آن یاد کردیم- یعنی ذهن خلاق رزمندگانی که جنگ را از بنبست خارج کردهاند- وظیفه یک پژوهشگاه است.
این مرکز در شکلی ایستا شرح وظایفی دارد تا برای پژوهش، پژوهش کند. آیا روحیه غالب بر شبهای عملیات ایستا بود یا پویا؟ چرا این روحیه بر مراکز پژوهشی حاکم نمیشود؟ 3محور پژوهشگاه دفاع مقدس، حمایت از پایاننامه، ارائه اسناد و آموزش معارف دفاع مقدس است که بیشتر در حول تربیت راوی کار کرده است. فاعلیت این مرکز برنامههایی را میطلبد که این 3محور از ابزارهای آن به شمار میآید، نه اهداف. اگر بخواهیم سؤالکنندهای حرفهای برای رسیدن به پاسخی علمی باشیم، آیا این پژوهشگاه میتواند پیشتاز باشد؟
همایش چهارم
آسیبشناسی پژوهشی نیازمند انتخاب شاخصهایی- یعنی نشانه و دلایل قابل دستیابی و اثبات- برای این مهم است، دیگر اینکه نیازمند جریانات مطالعاتی، تحقیقاتی و مجموعههای علمی است تا نظریهها، رویکردها و روشهای تحقیق رشد کنند و این فرایند علمی در شالوده تصمیمات ملی و حتی جهانی قرار گیرد. این مجموعه وابسته به هم، زمانی تحقق خواهد یافت که محوریت آن بر عهده مجموعهای از انسانهای متفکر محور و ذهن فعال قرار گیرد تا آگاهی، جانی تازه گیرد؛ جانی که معرفش انسانهای حاضر در جنگ باشد.
آگاهی فضایی است که آسیبشناسی نیازمند آن است. در این صورت خردمندانی که از درک بایسته برخوردارند، از طریق تعقل، زمینه تقویت روحیه علمی و نقد را فراهم خواهند آورد. رقابتپذیری زمانی شکل میگیرد که مسیر تعالی خردمندان در دل این فضای آسیبشناسی رشد کند و درختی تنومند از پژوهش را- در خور دفاع مقدس- تحویل محافل علمی دهد. نقطه عطف این حرکت، زمانی است که اهل خرد در مسیر تعالی و خودشناسی، جرأت درست دیدن فاعل و موضوع پژوهش را درون خود تا حدی تقویت کنند که در طول مسیر اسیر چالشهای «سلایق، خودخواهی، هوای نفس و نان به نرخ روز خوردنها» نشوند.
آقای کمری این موضوع را عامل اصلی انحراف پژوهش قلمداد کرده و این قارچهای برآمده در مراکز پژوهشنما را اینگونه معرفی میکند: «در فضای کمبود و گُمبود اندیشههای انتقادی و ناشناختگی اصلمندی پژوهش و آموزش مستمر، نبود نظامت و هدفمندی ارتباط نهادهای مشتغل، بازار مکاره سلخ و سرقات، فاضلنماییها (براساس خودمصاحبهگریها و تاریخسازهای جعلی و ادعای تأسیس و بنای نظر و نهاد) و برگرفتن مفردات کلامی دیگران- بیآنکه مفاهیم و معانی برآمده و بومی و باطنی ایشان باشد- گعده لابیسازیهای سودمحورانه، تشخیص اصل و جعل را مشوه داشته است، چنانکه بَدل خود را بدیل انگاشته، لاف و گزافشان را معیار و مصداق تشخیص وانمود کردهاند.»
این بیان آقای کمری فضایی را ترسیم میکند که نه فقط به فضای پژوهشگر و پژوهشکده شباهت ندارد، بلکه هیچ شباهتی با فضای رفتاری و اعتقادی انسانهای خالق حماسه در عرصه این جنگ را ندارد. این تضاد و انحراف یعنی، جایگزینی تهدید به جای فرصت. این تهدید انحرافاتی است از جنس خرافات که تحریف را بهدنبال دارد که جنگی دیرینه با خرد، دانایی و هوشیاری دارد. این آسیبشناسی بهگونهای است که لابی پژوهش- البته تابلوی آن!- توسط افرادی دنبال میشود که احتمالا قدرت ارتباط با منطق و خرد را نداشته و از نگاه دانشورانه محروم بوده و رویکرد سلیقه و عاطفهگری را به کار گرفتهاند. این جریانات حفظ ظواهر، اقدام به ایجاد قرابت صوری بین دانشگاه و جنگ، تشکیل نشستهایی برای نشستن صرف، سفارش نگارش مقالات با شکل و شمایل علمی- بدون کنکاش در اصل موضوع، یعنی جنگ- میشود که هیچگاه به دگردیسی اندیشهای و ایجاد تحول معرفتی نخواهد انجامید. آقای کمری راه چاره را در تشکیل هیأتهای علمی، انتقادی و تمکین مسئولیت به تشخیص اهل نظر دانسته و معتقد است این مراکز زمانی متوجه پژوهش واقعی خواهند شد که «فارغ از سلایق متصلب و خودانگارانه» فرایند پژوهش را دنبال کنند.
نتیجه
1- پژوهش را باید با فرایند ذهن فعال، خرد و آگاهی در فضای فارغ از سلایق شخصی دنبال کرد.
2- آسیبشناسی پژوهش نیازمند فضایی است که خرد جمعی در آن حاکمیت داشته باشد تا نقد، عامل رشد شود و رقابتها در مسیر تعالی دانش شکل گیرد.
3ـ دیده میشود اشخاص یا مراکزی به نام پژوهش، در حوزه جنگ وجود دارند که خطری جدی برای واژهها، واقعهها و دستاوردهای جنگ به شمار میروند.
پیآمد: اگر با نگاه آقای کمری سایر حوزههای جنگ را دنبال کنیم، نیاز به این آسیبشناسی در دیگر موارد مشاهده میشویم. شاید اگر پس از پایان جنگ، آنان که این حوزه فرهنگی دفاع مقدس را در ردیف مسئولیت رسمی خود قرار دادند، اقدام به تدوین استراتژی میکردند، با این همه آزمایش و خطای تجربی- که اغلب برپایه سلایق شکلگرفته- مواجه نمیشدیم.
چند سؤال:
1ـ آیا در حوزه دفاع مقدس انسانهایی از جنس الگوی آقای کمری وجود ندارد؟
2- چه درصدی از تصمیمگیریها منوط به پیشنهادات اهل نظر است؟
3ـ آیا برای پرورش و تعالی این افراد خردمند برنامهای مدون شده داریم؟
4ـ در حال حاضر چند درصد تصمیمات در حوزه پژوهش از منظر سلایق است و چند درصد متوجه خردگرایی؟