طریقت کمی دیر اولین فیلم بلندش را ساخته؛ فیلمی که میگوید برای ساخت آن زحمت زیادی کشیده است. تماشای «خاطره» به عنوان فیلمی که برای برقراری ارتباط با انبوه مخاطبان ساخته شده بار دیگر این سؤال آشنا و تکراری، اما گویا گریزناپذیر را به ذهن میآورد که چگونه میتوان قواعد ساخت فیلم برای مخاطب عام را رعایت کرد؟ «خاطره» از آن دست فیلمهایی است که به این سؤال، پاسخ میدهد؛ فیلمی که به گفته سازندهاش به صورت توأمان میتواند هم تریلر باشد، هم فیلم کودک و هم درام اجتماعی!
- قصه فیلم «خاطره» براساس بررسی یک بیماری روانی بنا شده که مسلما احتیاج به تحقیق و ریشهیابی علمی در این زمینه داشته. چقدر در این مورد تحقیق کردید و چقدر به تخیل متوسل شدید؟
نویسنده فیلمنامه دخترم، هستی طریقت است که قبل از نگارش این فیلمنامه 2 رمان نوشته که چاپ شده و سومی هم در وزارت ارشاد فعلا به مشکل برخورده است. در رشته حقوق تحصیل کرده. قبل از این کار قرار بود فیلمنامهای به اسم خوابگرد را کار کنم ولی چون راجع به قومیت لر بود من احساس کردم ممکن است به خاطر شناخت ناکافی از این قوم از پس آن برنیایم. بعد دخترم پیشنهاد کرد که فیلمنامهای برای من بنویسد؛ تا به حال هم ننوشته بود. قبول کردم. طرحی به من داد و خوشم آمد. رفت تحقیق کرد. دختر دیگرم روانشناسی میخواند. با استادش صحبت کردم و بعد از تحقیق، فیلمنامه نوشته شد.
- پس خانوادگی فیلم را ساختید؟
بله، تقریبا.
- مقاطع زمانی در فیلم مشخص نیست. از جایی که بچه پرتاب شده و بیننده خبر ندارد، باید فاصلهای وجود میداشت تا ادامه قصه که مسلما یک مدت زمانی سپری شده تا مادربچه به آن شکل رها شده این طرف و آن طرف برود و ما با او و اوهامش همراه شویم.
این از تمهیداتی بود که خودم برای کار درنظر گرفتم. اگر میفهمیدید که دیگر قصه لو رفته بود.
- اشکالی ندارد که ما نمیفهمیم چه اتفاقی افتاده اما باید جای خالی آن را با نشانههایی در فیلم احساس میکردیم.
در آن صورت دیگر غافلگیری برای تماشاگر در پایان فیلم اتفاق نمیافتاد.
- اما این احساسی که در پایان فیلم «خاطره» به تماشاگر دست میدهد غافلگیری نیست، سرکاربودن است.
ما می خواستیم همه چیز خیلی عادی باشد و تماشاگر مانند خود پریچهر به همسر او بدبین باشد تا اواخر فیلم که معلوم میشود ماجرا چیست.
- اگر قرار بوده ما همراه پریچهر باشیم و همه چیز را از نگاه او ببینیم و باور کنیم، پس چرا رفتن سینا و دوستش را روی پشتبام مدرسه نشانمان دادید. یا خیلی چیزهای دیگری که اتفاق میافتد که گویا در فیلم و پریچهر حضور ندارد.
نه، ما همه چیز را قرار نبود از نگاه او ببینیم. ما هرجا که دلمان خواسته از نگاه او دیدیم و هرجا هم دلمان خواسته از نگاه خودمان دیدیم.
- فیلم شما مشکل روایت دارد. نمیشود پریچهر را باور کنیم و شما هیچ نشانهای از اینکه ممکن است پریچهر بیمار باشد یا بچهای وجود نداشته باشد برای ما نگذاشته باشید، مگر اینکه همه چیز فقط از نگاه او روایت میشد.
چه اشکالی دارد. پریچهر نبوده، من که هستم. این دلیل نمیشود که ما همیشه عادت کردیم یک خط داستانی را دنبال کنیم و همیشه به عنوان سومشخص دوربین را شرکت بدهیم در صحنه، شما نمیتوانید این را بپذیرید. اگر ما میخواستیم این نشانههایی که شما گفتید در فیلم بگذاریم دیگر گرهی نداشتیم که باز کنیم. بد است که کار نویی انجام دادیم؟
- ولی این مثل بازی گل یا پوچی است که شما در هیچکدام از دستانتان گل نباشد.
شما در آخر میبینید من در هر دو دستم گل بوده (میخندد). اگر این کار را نمیکردیم میشد مثل همان قصههای راحت و سادهای که بارها ساخته شده است.
- خاطرات پریچهر هم خیلی غیرمنطقی و غلو شدهاند. اصلا چرا آنها ناپدریاش را که در اثر حادثه سقوط کرده چال میکنند؟
خب مادرش که شوکه شده و مغزش کار نمیکند و میبینید که تا آخر عمر هم مشاعرش را از دست میدهد. دختر هم که بچه بوده و به هر حال طبیعی است که اینرفتار غیرمنطقی را داشته باشند.
- بخشهایی که شما به صحنههای حضور سینا برمیگردید و مجددا آنها را بدون سینا نشان میدهید گافهای زیادی وجود دارد. خودتان دقت کردید؟
فقط همان بخشی که از خیابان عبور میکند جمله دیگری میگوید و شکل عبورش فرق دارد. حالا عیبی ندارد. بگذار شما خبرنگاران هم وقتی میخواهید با ما گفتوگو کنید یک حرفی داشته باشید.
- بله. لطف دارید! در مورد انتخاب بازیگرانتان بگویید. چطور برای نقش یک نویسنده به مهناز افشار و برای نقش یک روانشناس به پوریا پورسرخ رسیدید؟!
خانم افشار که بار اول بود نقش یک مادر را بازی میکرد. او همیشه نقش دختران جوان و کمسن و سال را بازی کرده بود!
- میخواستید افشار را از کلیشه درآورید؟
بله. میخواستیم از آن نقشهای یک شکل فاصله بگیرد. خانم افشار اوایل کار نگران بود و میگفت نمیخواهم بعد از این، نقش مادر به من پیشنهاد شود ولی چون از فیلمنامه خوششان آمده بود قبول کردند. پوریا پورسرخ هم به نظرم در این فیلم متفاوت بود. شنگولی و شوخ طبعیاش را دارد ولی در مورد روانشناس بودن، اصلا مسئله ما این نبود که به حرفهاش میخورد یا نه؛ یعنی اگر بحث ما تجارت بود این آدم را به عنوان تاجر معرفی میکردم. منظورم این است که این نقش یک بخش از پازلی بود برای تکمیل ماجرا یا دادن اطلاعات به تماشاگر.
- یعنی اشکالی ندارد اگر تناسبی با نقش نداشته باشند؟
نه. اصلا مهم نیست. ایشان باید اطلاعاتی به تماشاگر میداد و فضای کار را هم کمی شاد میکرد چون فیلم قدری تلخ است و ممکن بود تماشاگر را پس بزند. برای همین ما گاهگداری این آدم را وارد میکردیم و قدری فضا را تغییر میدادیم و دوباره حرفمان را میزدیم. آن حرف اصلی برایمان مهم بود.
- یعنی خود پورسرخ مهم نبود؟
مهم بود (با خنده) به وسیله او گرههایمان هم در بعضی جاها باز شد.
- در سکانسی که پریچهر در دفتر نشر با ناشرش صحبت میکند تلاشی نکردید که لااقل ما خانم افشار را در نقش یک نویسنده باور کنیم و آن دیالوگها که راجع به وضعیت نشر و مجوز کتابهایش در ارشاد بود آنقدر تصنعی نباشد؟
آن دیالوگها که دیالوگهای آن خانم نیست. آنها دیالوگهای کارگردان و نویسنده فیلمنامه است. وقتی راجع به وضع وزارت ارشاد و چاپ و کتاب حرف میزند مهم برای ما گفته شدن اینها بود.
- یعنی چی؟! متوجه نمیشوم.
یعنی میخواستیم نسبت به اعمال سلیقههای شخصی در بررسی آثار اعتراض کنیم. آنها را از زبان خانم افشار گفتیم.
- چرا حالا اینقدر دیر فیلمسازی را شروع کردید. به خاطر همین خونسردی؟
خونسردم ولی نه، به خاطر خونسردی نبود. اما بعد از 20سال که چکش دستم بود و کوبیدم به میخ، دیگر نگرانی این را ندارم که چکش میخورد به دستم یا میخ کج میشود. دیگر عادت شده من 20سال تلاش کردم، فیلم کوتاه ساختم و نیمهبلند ساختم، مستند ساختم. انیمیشن ساختم.
- فضاسازی و دکوپاژ شما هم در بخشهای مختلف فیلم عجیب بود. گاهی واقعا حس میکردم فیلم دیگری شروع شده. «خاطره» را میشود تریلر نامید؟
بله، تقریبا. اجتماعی، تریلر، کودکان و... همه چی (میخندد).
- خب با این روحیه همه چیز رفع و رجوع شد. من دیگر سؤالی ندارم. گویا در تدارک فیلم دومتان هستید.
بله. البته هنوز شروع نکردیم اما به زودی این اتفاق خواهد افتاد. راستی شما چرا راجع به سکانسهای 2 دقیقهای من حرف نزدید؟
- منظورتان سکانس پلانهای طولانی فیلم است؟
بله. میدانید برای ساخت آن لوکیشن و آن دیوارهای کاذب و گرفتن آن سکانسها چه زحمتی کشیده شد.
- خسته نباشید. میدانم! دست آقای زریندست هم درد نکند که فیلمبردار خوبی است و در گرفتن این نوع سکانسها هم تبحر دارد این هم برای حسن ختام. شما حرف نگفتهای ندارید.
نه، فقط میخواستم بگویم این فیلمی است که کارگردانی شده، زحمت روی آن کشیده شده و همه تلاشم این بوده که فیلم شریفی بسازم؛ نمیگویم بینقص. هیچ کاری بینقص نیست و حتما ضعفهایی دارد.