حالا دیگر دوست و آشنا میدانستند که من چقدر دوست داشتم در خانهام آکواریوم داشته باشم اما در تمام سالهایی که سرکار بودم، چنین فرصتی برایم فراهم نمیشد. البته در طول این سالها، چندبار به آکواریومفروشیها سرزدم و اطلاعاتی هم به دست آوردم، اما در واقع دنبال آن فرصتی میگشتم که با خیال آسود ه آن آکواریومی را که دوست دارم در خانهام داشته باشم.
ابتدا آنچه بابت پاداش پایان خدمت گرفته بودم، دودستی به همسرم تقدیم کردم، اما از او خواستم به اندازه هزینه خرید و نصب یک دستگاه آکواریوم، پول در اختیارم بگذارد. او و دو فرزندم هم که میدانستند در این سالها چه شور و شوقی برای داشتن ماهیهای زینتی داشتهام، با کمال میل، تقاضایم را اجابت کردند. راستش من دنبال یک آکواریوم ساده بودم با چند تا ماهی کوچولو. بیشتر فضایی که شبیه به عمق اقیانوسها در آکواریوم وجود دارد، برایم جذاب بود اما یکی از فروشندگان تشویقم کرد که یک ماهی گوشتخوار هم در آکواریوم خودم داشته باشم.
وقتی نمونههایش را به من نشان داد، وسوسه شدم که حتما در کنار چند تا ماهی زیبای کوچولوی اقیانوسی، یک ماهی دندانتیز گوشتخوار هم داشته باشم. فروشنده وقتی غذای این ماهی را در اختیارم گذاشت، تاکید کرد که ماهی گوشتخوار به دیگر ماهیها کاری ندارد. من هم که از این بابت دلم قرص شده بود، تا توانستم، فضای داخلی آکواریوم خودم را متنوع و زیبا کردم. از هرجا که ممکن بود، اشیا را جمعآوری کردم، از جمله چیزهایی شبیه به مرجان، عروس دریایی و جلبکهای اقیانوسی و همه را در آکواریوم گنجاندم.
وقتی کار به انجام رسید، محو تماشای آکواریوم شدم اما بلافاصله یادم آمد که باید دوستان و آشنایانم را برای رونمایی این آکواریوم زیبا دعوت کنم. همه خانواده دست به کار شدیم و ناهار مفصلی تدارک دیدیم و برای اینکه رونمایی خیلی واقعی و دلپذیر باشد با یک پارچه ظریف روی آکواریوم را پوشاندم. در آن روز تعطیل که همه میهمانان شادمانه در انتظار رونمایی ماهیهای زیبای من بودند، پاورچین، پاورچین رفتم طرف آکواریوم و پارچه را برداشتم. میهمانان با شور و شوق به طرف آکواریوم آمدند. میخواستم ماهیها را یکی یکی به آنها معرفی کنم، اما هرچه چشم انداختم، جز ماهی گوشتخوار بقیه را نیافتم. به همه جا، پشت جزایر مرجانی، لابهلای سنگریزهها و جلبکها سرک کشیدم، اما نبودند. ظاهرا ماهی گوشتخوار بقیه را خورده بود و داشت در آبهای آکواریوم جولان میداد!