اینبار وقتی پای صحبتهایش مینشینیم، از رفتن میگوید؛ از دلکندن و فاصله گرفتن! معتقد است هر آنچه باید، تا به امروز در حیطه بازیگری با تمام سختیها، مشکلات و شیرینیهایش بر او گذشته، و اکنون نیازمند زمانی است که هر آنچه را وام گرفته، بازگرداند. شهاب حسینی از بازیگران اخلاقمدار، خوشفکر و موفق سینمای ایران است که چندی است میشنویم ساز رفتنش را کوک کرده و قصد دارد با شروعی دوباره در عرصه کارگردانی وارد دنیای سینما شود! حضورش در عرصه کارگردانی باعث مسرت است اما از طرفی عدم حضور شهاب حسینی در دنیای بازیگری برای سینمای ما جای تأسف خواهد داشت.
- وقتی موفق به دریافت جایزه میشوید، چه حسی دارید؟
این حس به من دست میدهد که کاری که کردهام و زحمتی که کشیدهام، دیده شده و این عزم را در من ایجاد میکند که به تلاشم ادامه بدهم. البته انگیزه ادامه دادن کارتنها به این موضوع محدود نمیشود و به مسائل دیگری هم وابسته است. توان، انرژی و روحیه، برخی از فاکتورهای لازم برای ادامه فعالیت هستند.
- برای شما تفاوتی هم دارد که برای چه کاری جایزه بگیرید یا صرف دریافت آن، برایتان کافی است؟
مسلما این مسئله برایم اهمیت دارد.
- آیا تا به حال پیش آمده که خودتان احساس میکردید برای بازی در فیلمی مستحق گرفتن جایزه بودهاید اما این اتفاق نیفتاده باشد؟
قطعا هر اتفاقی که تا به حال افتاده، درستترین بوده است، اما یکی از جوایزی که فکر میکردم ممکن است نصیب من شود (البته این انتظار بیشتر از گفتههای اطرافیان در من به وجود آمده بود)، برای فیلم «شمعی در باد» و نقش مکمل مرد آن بود. در آن دوره من و بهرام رادان برای این فیلم و پژمان بازغی و کامبیز دیرباز هم برای بازی در فیلم دوئل کاندیدا شده بودیم. به خاطر اطلاعرسانی نادرستی که آن زمان انجام شد، گفته بودند، پژمان بازغی به خاطر بازی در فیلم دوئل، نقش یک را گرفته و من نقش دو را (میخندد و ادامه میدهد)، اما اتفاقی که افتاد، دقیقا برعکس بود؛ بهرام رادان جایزه یک را برای «شمعی در باد» و کامبیز دیرباز جایزه دو را برای دوئل گرفتند.
به نظرم این مسائل غایت نیستند و اصل موضوع چیز دیگری است. این مسائل بیشتر مشوق هستند. آنچه اهمیت دارد حضور درست، غنی و خوب در برههای است که کار میکنیم تا اگر بعدها خواستند در موردمان قضاوت کنند، در کارنامه کاریمان اثری که باعث خجالتمان شود، کمتر وجود داشته باشد. اینها را به این دلیل نمیگویم که بازیگری بخواهد ادعای این را داشته باشد که تافته جدابافته است، نه. اینها به این خاطر است که اگر بازیگری در انتخاب پیشنهادهایی که به او میشود، سعی دارد خوب و درست انتخاب کند و کار قابل قبولی ارائه دهد، همه اینها نشاندهنده این واقعیت است که او برای سطح شعور و زمان مخاطبش ارزش و اعتبار قائل شده است. اگر من موفق به رعایت این مسائل شده باشم دیگر جایزهام را گرفتهام؛ وقتی کسی با دیدن کارهایم احساس نکند که کمفروشی کردهام و وقتش را بیهوده گرفتهام.
- «جایزه اصلی را مردم میدهند» ؛ چه اندازه این حرف را قبول دارید و چقدر فکر میکنید شعار است؟
من کاملا به این جمله باور دارم. اگر بخواهیم سینما را مانند هرمی تصور کنیم، از نظر آن دسته از فیلمسازان، بازیگران و دستاندرکاران سینما که کار را باری به هر جهت میبینند و به همان شکل هم انجامش میدهند، این هرم را برعکس تصور کردهاند؛ مخروطی که سرش رو به پایین است. به نظرم این طرز فکر اشتباه است. هرم باید به شکل اصلیاش بازگردد و در این شکل صحیح هرم، تماشاگر در رأس آن قرار دارد. من بشخصه برای تماشاگر کار کردهام. هدفم رضایت او بوده است و برای اینکه بتوانم او را به درستی درک کنم، همیشه خود را به جای او گذاشتهام و حضور در هر کاری را هم نپذیرفتهام.
- عدهای از کسانی که در این زمینه فعالیت میکنند، برای بودن در بعضی فیلمها که ساختار و محتوای خوبی ندارند، مشکلات زندگی و امرار معاش را دلیل بر حضورشان میدانند؛ نظرتان در این زمینه چیست؟
بله، گرفتاریهای زندگی و خیلی از مسائل دیگر حقایقی هستند که وجود دارند ولی در عین حال ما با کارمان که معامله نمیکنیم.
کار ما مانند غواصی کردن در دریای درونیت انسانهاست و به روان انسان که امری معنوی است، نمیشود نگاه صرف مادی داشت و با آن شوخی کرد. البته این امر به این هم بستگی دارد که جامعه از هر کسی چه انتظاری دارد.
- وقتی متوجه شدید اصغر فرهادی جایزه برلین را از آن خود کرده چه حسی پیدا کردید؟
شب قبل از اعطای جوایز با ما تماس گرفتند که به برلین برویم ولی من به دلیل وجود مشکلی نتوانستم بروم. خیلی دوست داشتم که میتوانستم در آن لحظات کنار دوستانم باشم اما شرایط مهیا نبود.
وقتی اصغر فرهادی جایزه گرفت خیلی خوشحال شدم و به ایرانی بودن خودم افتخار کردم؛ همینطور به اصغر فرهادی چرا که «خرس طلایی»تک جایزه جشنواره برلین است. آنها برای اعطای این جایزه با کسی تعارف، شوخی و... ندارند و تنها فیلمی میتواند این جایزه را ببرد که استحقاق آن را داشته باشد.
- دیالوگی در فیلم «درباره الی» دارید: «یک پایان تلخ، بهتر از تلخی بیپایان است»، این جمله را قبول دارید؟
بله، من در زندگیام به این جمله رسیدهام. دل کندن همیشه سخت است، اما یک ارزش به حساب میآید. خصوصیت تمام بزرگانی که در راه حق و حقیقت قدم برداشتهاند و نام، تفکر و مرامشان ماندگار شد، این بود که از چیزهایی که دوست داشتند دل کندند. نمونههای آن را هم کم نداریم؛ مانند همین بچههایی که از شهر، پدر، مادر، غذای خوب، بالین گرم و... دل کندند و رفتند و شهید شدند. کنار گذاشتن، سخت و تلخ است اما اگر کسی قدرت این کار را داشته باشد بهتر از یک تلخی بیپایان است؛بهتر از این است که یک عمر خودش را سرزنش کند که چرا تعلل کرده و نرفته. من در حال حاضر در حرفه خودم به این قضیه رسیدهام. احساس میکنم اگر حالا این کار را نکنم، در آینده روند طوری خواهد شد که مدام باید یک تلخی بیپایان را تحمل کنم. طی 15سال گذشته من بنابرخواست آفیشهای متعدد، زندگی کردم و جاهایی که برای آفیششدن مهمتر بوده حضور نداشتم مثل زمانی که مادرم عمل قلب داشتند ولی نبودم یا فرزندم بیمار بوده و حضور نداشتم و... . وجود این حقایق باعث میشود که اگر دیر اقدام کنم تبدیل به همان تلخی بیپایان شود که هیچ جایزهای هم جایش را پر نمیکند.
- بعضی افراد هستند که جایزه میگیرند یا دیر میگیرند و برای این قضیه التهاب دارند ولی برخی هم هستند که آنقدر دلشان دریاست که اگر هیچ جایزهای هم دریافت نکنند، از چیزی غمگین نمیشوند. شهاب حسینی جزو کدام یک از این افراد است؟
شهاب حسینی، کسی است که خیلی به زندگی بدهکار است، زیرا بیشتر از آنچه باید، در اختیارش گذاشته شده است؛ زندگیای که گرداننده آن خداست. شهاب از کسی طلبکاریای ندارد. من احساس میکنم در کنار تمام سناریوهایی که بازی کردهام، یک سناریوی اصلیتر را بازی میکنم؛ سناریویی به نام زندگی. به درستی هم میتوان آن را تعمیم داد. وقتی شما وارد فضای یک کار میشوید، سکانسی که باید بازی کنید مشخص است اما چطور بازیکردن آن، دست شماست. مراحلی که انسان در زندگی بازی میکند در فیلمنامه تقدیرمان نوشته شده، کارگردانیاش هم در حال انجام است و تنها کاری که ما باید انجام دهیم، این است که خوب بازی کنیم.
من صادقانه که به خودم نگاه میکنم بیشتر از آنچه باید، سهمام را از زندگی گرفتهام، نه اینکه بگویم این قضیه برایم اهمیت ندارد، نه، اتفاقا برایم مهم است و ارزش هم برایش قائل هستم و تندیسهایی که تا به حال گرفتهام یادگار و زینتبخش خانهام هستند و هویتی پشت آنها وجود دارد، اما به عقیده من ته این ماجرا چیز دیگری است که تصور میکنم برای رسیدن به آن، که تألیفی از دانشهای مختلف است، نیاز دارد که نهالش با دانش روز، با دیدن فیلمهای جدید، خواندن مصاحبههای افراد بزرگتر و... آبیاری شود تا هویتی را که باید، در من شکل دهد و به خاطر نبودن آنهاست که من در شرایط فعلی احساس خستگی و بیانگیزگی میکنم چون در حال حاضر چیزی برای تزریقکردن به کارم ندارم و همه چیز کمکم شکل روزمرگی به خود میگیرد و تبدیل به یک شغل میشود. میخواهم قبل از اینکه این اتفاق بیفتد از آن فاصله بگیرم تا به عشقم خیانت نکنم و بتوانم عاشق حرفهای که دارم، بمانم.
- در مورد خستگی و بیانگیزگی گفتید، در فیلم «پرسه در مه» هم نقش کسی را بازی میکنید که هنرمندی به بنبست رسیده و دچار یأس است؛ وقتی این نقش را ایفا میکردید به این مسئله توجه داشتید که خودتان هم به این بنبستها رسیدهاید یا نه؟
خودم در حال حاضر وضعیتی مشابه امین در «پرسه در مه» را دارم؛ رسیدن به یک خط ممتد. آن آدم میگفت من در مغزم فقط یک صدای سوت میشنوم و من میگویم که در مغزم فقط یک خط میبینم. فکر میکنم شرایط مشابه این اتفاق، برای خیلی از انسانها پیش میآید و همه چیز بستگی به نوع نگاه و تفکر افراد به زندگی دارد.
- در مورد رابطهتان با موسیقی بگویید، با توجه به نقشی که در این فیلم دارید و اینکه حس یک موزیسین را به راحتی به مخاطب منتقل میکنید.
من در زندگی زمان زیادی را برای گوش دادن به موسیقی صرف میکنم و در واقع با آن زندگی میکنم؛ از آن ایده میگیرم، نقشههایم را پرورش میدهم. دنیای امین را جدا از بحث تکنیکال آن درک میکردم و میدانستم دغدغهاش چیست. فکر میکنم تمام شاخههای هنری از یکجا سرچشمه میگیرند و همگی روحیه خاصی را میطلبند.
- با توجه به دو نقش متفاوتی که از شما در «پرسه در مه» و «حوالی اتوبان» میبینیم، از علاقهتان به نقشهای زیرپوستی و برونگرا بگویید.
هر نقشی مختصات و قطعا جذابیتهای خاص خودش را دارد. مثالی برایتان میزنم؛ جرمی آیرونز با آن صورت سنگی بازی بینظیری دارد که خیلی احساسات هم در آن دیده نمیشود، ولی بازی گرم و پرحرارت آلپاچینو، جذابیت دیگری دارد. من به شخصه بازیهای گرم و پرحرارت را بیشتر دوست دارم ولی در حالت کلی فکر میکنم هر بازیگری باید توانایی این را داشته باشد که در هر دو مورد بازی خوبی ارائه دهد.
- امین یا پاشا، کدام نقش را بیشتر دوست داشتید؟
برای نقش «امین» در پرسه در مه، زحمت بیشتری کشیدم، چرا که نقش چالش برانگیزتری بود و حریف قدرتری را میطلبید. مضاف براینکه تمام بار فیلم بر دوش امین بود برخلاف پاشا در «حوالی اتوبان» نقش اصلی کار نبود و قصه حول شخصیت دیگری میچرخید.
وقتی از پس ایفای یک نقش مهم برمیآیی احساس میکنی برنده مسابقه بزرگی شدهای. در جایی که نقش اصلی را ایفا میکنی زحمت زیادی بر دوش توست چون اگر نتوانی به درستی از عهده آن برآیی یک پروژه نابود میشود.
- در فیلم «حوالی اتوبان» با مقوله گذشته افراد روبهرویم. چقدر گذشته افراد در قضاوتتان در مورد آنها مهم است؟
در فیلم «مدار صفردرجه» حبیب پارسا، یک ضربالمثل آلمانی میگوید که «چنانکه آغاز کردی، همیشه بر همان خواهی بود». در نهجالبلاغه هم حضرت علی(ع) در جملهای میفرمایند: «عاقبت همان میشوی که میاندیشی». گذشتهها و خط سیرهایی که افراد طی کردهاند، مهم هستند؛ نه برای قضاوت کردن، نتیجه گرفتن و حکم دادن، بلکه برای شناخت بیشتر، کما اینکه اگر بخواهیم به کسی کمک کنیم یا از کسی کمک بگیریم باید یک آشنایی با سابقه آن فرد داشته باشیم. به نظرم گذشته افراد، هویت آنهاست.
- یک عبارت را برایتان میگویم و میخواهم بدون درنگ، حسی را که از شنیدنش پیدا میکنید بگویید: «یاستارالعیوب».
وجهی است که همیشه از خدا میخواهم، زیرا اگر استتارش را از من بردارد، آبرویی برایم باقی نمیماند. چند وقت پیش جمله زیبایی خواندم. میگفت: «با همه وجود گناه میکنیم و خداوند این همه بخشنده است، اگر اطاعتش میکردیم چه نعمتی به ما میداد؟»
- در مورد برنامه آینده کاریتان بگویید؟
به لطف خدا احساس میکنم که کارهایی که تا به حال انجام دادهام به ثمر نشسته و حال لازم است که نتیجه این ثمر را برگردانم. تا سال91، متعهد به پروژه آقای تبریزی، سرزمین کهن، هستم. پس از آن اگر عمری باقی بود، فاصلهای خواهم گرفت برای پرداختن به اموری که در زندگی فرصت رسیدگی به آنها را نداشتهام. در کنار این کار، سعی میکنم مقدمات یک حضور دیگر را فراهم کنم. دوست دارم کار فیلمسازی را شروع کنم و این را هم میدانم که این کار برای من دوباره یک نقطه شروع خواهد بود و باز باید از سر خط شروع کنم. دوست دارم حول مسائلی که مربوط به انسان است فیلم بسازم؛ با موضوعی که هر انسانی در هر کجای دنیا و با هر فرهنگی بتواند با آن ارتباط برقرار کند.