کمیسیون ملی یونسکو با همکاری انجمن جامعه شناسی ایران و دبیرخانه هیأت حمایت از کرسیهای نظریه پردازی شورایعالی انقلاب فرهنگی، نشستی را با عنوان «وضعیت علوم اجتماعی در ایران» برگزار کرد.
در این نشست گزارش جهانی علوماجتماعی توسط دبیر یونسکو، دکتر سعیدآبادی بررسی شد و دکتر واسعی به آسیبشناسی تولید علم در ایران پرداخت. در نهایت نیز دکتر محمد قانعیراد، رئیس انجمن جامعه شناسی ایران، وضعیت علوم اجتماعی در ایران را گزارش داد.
دکتر سعیدآبادی با اشاره به دومین گزارش جهانی علوم اجتماعی، سؤال محوری آنرا وضعیت تولید، انتشار و استفاده از علوماجتماعی در جهان دانست و گفت: این گزارش یک مقدمه و 10 فصل داشته و تقریبا بر 2 محور کلی استوار است؛ محور اول بررسی ظرفیتها، چالشها و فرصتهای پیشروی علوم اجتماعی در مناطق مختلف جهان و محور دوم راهکارهایی است برای فائق آمدن بر مشکلات و تنگناها. به گفته وی در این گزارش رسالت علوماجتماعی به 3دسته تقسیم میشود؛ رسالت نخست فهم عمیقتر تعامل انسانها و تأثیرگذاری بر این روابط است.
تحقق اهداف توسعه هزاره ملل متحد از طریق کاهش فقر و عدالت جنسیتی و سایر اهداف ششگانه آن رسالت دوم است و در نهایت رسالت سوم مقابله با چالشهای نوین جهانی چون تغییرات آب و هوایی و ایدز و بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی و غیراجتماعی در حوزه محیطزیست و بهداشت و سایر حوزههاست. به گفته دبیر کل کمیسیون ملی یونسکو، از منظر این گزارش مهمترین چالش فراروی علوماجتماعی، نابرابری و عدمتقارن در تولید، انتشار و بهرهبرداری از دانشاجتماعی است. بنابراین نقطه مرکزی این گزارش «شکاف دانش» است که به آن در چند فصل اشاره میشود که درباره شکاف منطقهای، جغرافیایی و شکاف در ظرفیتها و در تولید دانش بحث میکند. از نظر این گزارش، دانشمندان علوم اجتماعی روز به روز به این نکته بیشتر واقف میشوند که متن و چارچوبهای محلی باید بیشتر در فرایند شناخت اجتماعی و تولید علوم اجتماعی تأثیرگذار باشند و منظور از متن و چارچوب محلی، مولفههای اقتصادی، اجتماعی، جنسیتی، قومی، نهادی، سیاسی و تکنولوژیکی است.
به گفته دکتر سعیدآبادی در توضیح بیشتر شکاف دانش، بهعنوان مثال در آمریکای جنوبی بیش از دوسوم تمامی برنامههای دکتری و پسادکتری مربوط به دو دانشگاه دولتی برزیل و مکزیک است و بقیه کشورها حرفی برای گفتن ندارند. در آفریقا نیز 75درصد انتشارات دانشگاهی برآمده از دانشگاههای آفریقای جنوبی، نیجریه و کنیاست.
نکته دیگری که در این گزارش به آن پرداخته شده است سیطره غرب بهدلیل استفاده از زبان انگلیسی در حوزه دانش علوم اجتماعی است که در طول یک دهه از سال 98 تا سال2007 آمریکایشمالی بیش از نیمی از مقالات تولید شده را در پایگاه اطلاعاتی «تامسون رویترز» ثبت کرده و اروپا با تولید 40درصد از مقالات جهانی رتبه بعدی را بهخود اختصاص داده است و بیش از 85درصد مقالات علوماجتماعی چاپ شده در مجلات بینالمللی به زبان انگلیسی است. بنابراین غرب، تعیینکننده موضوعات و روششناسی مربوط به علوماجتماعی در جهان است. بحث دکتر واسعی، آسیبهای فراروی تولید علم بود.
به بیان او، تولید علم، امری فرایندی است که نه دفعا حاصل میشود و نه به سفارش و نه حتی با فراهم کردن امکانات صورت میپذیرد بلکهزاده تعامل تنگاتنگ اندیشمند با جامعه است و برای اینکه تولید علم بهویژه در حوزه علوم انسانی صورت گیرد، نخست باید نیازهای جدی در حوزه نظر و عمل فهم شده و بهدست آید. اندیشمند نیازمند دادههای خام و مواداولیه است که به وسیله آنها نقاط خلأ را شناسایی و نیازهای موجود در جامعه را کشف کند و براساس آن به اندیشهگری بپردازد؛ بنابراین علوم انسانی و بهویژه علوم اجتماعی در خلأ شکل نمیگیرد. به گفته وی علوم انسانی غیربومی معنا ندارد و اگر قرار باشد علوم انسانی کارآمد و پاسخگو در جامعه وجود داشته باشد لزوماً بومی است زیرا ناظر به نیازهای جامعه است.
به عقیده رئیس کمیته حمایت از کرسیهای نظریهپردازی، برای تولید علم، اعتقاد و باور به توانمندی و امکان ایجاد دانش باید در افراد ایجاد شود اما نوع نگاه بهخودمان، نگاهی فوقالعاده کمبینانه است و مشکل ما بیش از آنکه آبژکتیو باشد سابژکتیو است؛ ما درون خود مشکل داریم. در جامعهای علم تولید میشود که این باور در افراد آن ایجاد بشود که «ما میتوانیم». بحث دیگر تعامل عالمان و علوم است؛ رابطه بین علوم در جامعه ما فوقالعاده محدود و بلکه بسته است، حتی علوم مختلف انسانی نیز در تعامل نیستند و نتیجه این است که جامعهشناس و عالم تاریخ و ادبیات و حقوق هریک مسیر خود را میروند و تخصصی بودن به غلط اینگونه فهم شده است که هر علم تنها باید در مسیر خود حرکت کند.
به گفته دکتر واسعی، اگر تعامل بین علما راه نیفتد انتظار تحقق علم جدید را نباید داشت. دکتر قانعی راد نیز در این نشست به تقسیم کار در علوم اجتماعی پرداخت که یکی از عوامل شکاف این دانش در سطح جهان است. بهگفته او مطالعات نظری در کشورهای مادر صورت میگیرد. در تئوری وابستگی، بین مرکز و پیرامون، ارزش اضافه از پیرامون به سمت مرکز رفته و تقسیم کار به این صورت است که در پیرامون مواد خامی تولید میشود که در کارخانهها و مراکز،پردازش شده و به کالا تبدیل میشود. بنابراین کشورهای حاشیهای کار تولید مواد خام را انجام داده و تولید اساسی در کشورهای «متروپل» صورت میپذیرد. قدرتها در علوم اجتماعی دادهها را بهنحوی از جهان سوم دریافت کرده و سپس آنرا پرداخته و تبدیل به تئوری و نظریه میکنند.
از نظر دکتر قانعی راد، تفکیک دیگر این است که کشورهای جهان سوم تنها در مورد خود مجاز به مطالعه هستند و غرب در مورد دیگران نیز میتواند به مطالعه بپردازد. تفکیک دیگری که بر آن تأکید میشود مطالعات تکموردی در مقابل مطالعات مقایسهای و تطبیقی است؛ به این معنا که کشورهای جهان سوم در مورد خود «کیساستادی» ایجاد میکنند اما غربیان به شکل تطبیقی دست به مطالعه میزنند. از نظر دکتر قانعیراد، با وجود حضور دانشمندان علوماجتماعی ایران در کشورهای دیگر، مطالعات تطبیقی توسط ایشان صورت نگرفته است.
به گفته وی سیاستگذاران علمی کشور نیز در این راستا برنامهریزی نکردهاند وتنها در موارد محدودی این کار انجام شده و بهعنوان مثال نخبگان ژاپنی در بحثی جامعه شناسانه با نخبگان ایرانی مقایسه شدهاند. از نظر وی، در مورد ایران وضعیت متفاوتتری نیز وجود دارد که آن نیز در مورد دادههای تجربی است. موارد زیادی وجود دارد که بسیاری از متخصصان علوم اجتماعی که تصمیم داشتهاند راجع به مسائل کشور کار کنند برای این کار به خارج از کشور مراجعه کردهاند.
بنابراین باید گفت تا حد زیادی امکان دستیابی به دادهها برای محققان در کشور فراهم نیست و برای کاهش شکاف بین ما و جهان در علوم اجتماعی باید از گسترش دادن این شکاف با جلوگیری از دسترسی به دادهها پرهیز کرد. بهنظر میرسد نگاه امنیتی نسبت به تولید داده در حال گسترش است که برگ برنده دادههای تجربی را نیز از ما میگیرد. هماکنون در بسیاری از زمینهها، اطلاعات در کشور تولید نمیشود در حالیکه با پایش و چک کردن مستمر آن، میتوان وضعیتهای بحرانی را تشخیص داد. به گفته این عضو هیأت مدیره انجمن جامعهشناسی ایران، بسیاری از کارها و پروژههای تحقیقاتی بهدلیل همین عدمتولید دادهها، روی زمین مانده است.