یکشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۰ - ۰۵:۱۸
۰ نفر

ترجمه سپیده حسینعلی‌عراقی: هرساله نزدیک به پایان سال مردم با تمیز کردن خانه و محل زندگی خود،‌خانه‌تکانی می‌کنند‌ اما شاید لازم باشد با شروع سال جدید ذهن‌ خود را از شر عقاید کهنه و مضر خلاص کنیم.

طرح - چشم

افکاری که در ذهن هر انسانی می‌گذرد باعث شکل‌گیری راه و روش زندگی او می‌شود، از این رو بازپیرایی ذهن می‌تواند زندگی انسان را رنگی نو دهد.

قبل از جارو کردن افکار و احساساتی که ذهن و قلبمان را اشغال می‌کنند باید از خود بپرسیم چرا هنوز آنها را با خود به این طرف و آن طرف می‌بریم. روانشناس لوییز دسکوتو تأیید می‌کند «افکار زیان‌بخش و منفی اغلب از آسیب‌های دوران کودکی ناشی می‌شوند. احساس حقارت، تمسخر و به درستی مورد دوست داشتن واقع نشدن در دوران کودکی، احساساتی هستند که عوارض آن را تا دوران بزرگسالی بر دوش می‌کشیم. گاه در اثر گذشت زمان‌ ناپدید می‌شوند اما همچنین ممکن است به مدت‌طولانی موجب مزاحمت ما شوند. تا زمانی که تصمیم دیگری در مورد آنها بگیریم». به گفته این روانکاو، «برای ایجاد تغییر، تنها کافی است که حقیقتا بخواهید که چیزها تغییر کند».

این روان‌درمانگر خانوادگی و زناشویی، بر این باور است که اینگونه افکار و احساساتی که بردوش می‌کشیم، بخشی از برنامه‌های قدیمی هستند که در ذهن خود گنجانده‌ایم.«این افکار همانند نوارهای کاست قدیمی هستند که توسط والدینمان، استادانمان یا جامعه ضبط شده‌اند که خودبه‌خود شروع به خواندن می‌کنند و به ما افکار، نگرش و رفتار خاصی را دیکته می‌کنند.» وی می‌افزاید: این افکار کهنه و پیچیده یا باورهای غلط در ذهنمان جای می‌گیرند و از نظر احساسی تعادل ما را به‌هم می‌زنند. باید یاد بگیریم این افکار را شناسایی کنیم، زیرا نه‌تنها در کوتاه‌مدت زندگی ما را به تباهی می‌کشانند بلکه ممکن است ما را دچار افسردگی کنند.آیا حاضرید قلبتان را از اینگونه احساسات رها کنید؟ تنها کافیست جارو را بردارید و آنها را از قلب و ذهنتان بیرون کنید. در اینجا چند نمونه از افکار و احساساتی که باید دور شوند را معرفی می‌کنیم.

رویاهایی که هرگز آنها را عملی نخواهیم کرد

رویاهایی را در سر می‌پرورانیم و آنها را به دوش می‌کشیم تا جایی‌که می‌فهمیم که هرگز آنها را عملی نخواهیم کرد. لین می‌گوید: «از مدت‌ها پیش، در فکر آن هستم که همراه همسرم داوطلبانه چند سالی را به‌منظور انجام اعمال خیرخواهانه به آفریقا برویم. اما می‌دانم که این فکر را عملی نخواهم کرد. قادر نخواهم بود طی این مدت بچه‌هایم را نبینم.» لین هنوز رؤیای رفتن به آفریقا را در سر دارد اما این ‌رؤیا «آرامش کامل» را از او را سلب کرده است.بنا به گفته لوییز دسکوتو «زمانی از یک ‌رؤیا خلاصی می‌یابیم که یا به آن جامه عمل بپوشانیم یا چیز دیگری را جانشین آن کنیم». عملی کردن آن غیرممکن است؟ ابتدا می‌توانیم در مورد معنای آن از خود سؤال کنیم: آیا این‌ رؤیا هدفی است که حقیقتا خواهان آن هستیم یا اینکه روشی است برای فرار از روزمرگی‌های زندگی زمانی‌که فشار زیادی بر ما وارد می‌آورند (مثلا رؤیای نقل مکان به یکی از جزایر کارائیب زمانی که استرس کارمان زیاد می‌شود)؟ اگر روشی برای فرار از فشارها باشد، می‌توانیم در مورد چیزی که در زندگی‌مان لنگ می‌زند فکر کنیم و راه‌حلی برای آن مشکل پیدا کنیم.

چنانچه رؤیایی که در سر داریم نشانگر ارزش‌های مهمی برایمان باشد(مثلا در مورد لین، احتمالا همبستگی و شجاعت ارزش‌های مهمی بشمار می‌روند)، می‌توانیم طور دیگری آنها را پرورش دهیم: از این‌رو، لین می‌تواند در یک عمل خیرخواهانه دیگری شرکت کند. در نهایت، بعد از آنکه برای رؤیای قدیمی‌مان سوگواری کردیم، هیچ چیز مانع از پرداختن به رؤیایی کاملا جدید نمی‌شود، رؤیایی سازگارتر و منطبق‌تر بر واقعیت زندگیمان و آنچه هستیم.

احساس گناه لعنتی

یونس اعتراف می‌کند: «8 سال بعد از مرگ مادرم، هنوز از اینکه زودتر متوجه نشدم که مادرم از بیماری آلزایمر رنج می‌برد، احساس گناه می‌کنم. بعد از این ضربه، نخستین علائم این بیماری را شناختم ولی آن زمان چیزی از آن نمی‌دانستم. مادرم حتما احساس خیلی بدی داشته، برای کمک کردن به او می‌توانستیم خیلی سریعتر به او رسیدگی کنیم.»

به گفته روان‌درمانگر، شریل گوده «درست است اما یونس چیزی در مورد علائم آن بیماری نمی‌دانست. یونس باید خودش را ببخشد و چیزی که به او متعلق نیست را بر دوش نکشد.» لوییز دسکوتو خاطر‌نشان می‌کند «افراد داغدار معمولا از اینکه کاری را انجام داده‌اند یا نداده‌اند، حرفی را زده‌اند یا نزده‌اند خود را سرزنش می‌کنند. برای رسیدن به صلح و آرامش به‌ویژه هربار که احساس گناه می‌کنید، باید از خود بپرسیم آیا در آن شرایط در حد توانمان تلاش کردیم.»با بخاطر آوردن شرایط و موقعیت‌هایی که آن اتفاقات در آن زمان روی دادند، می‌توانیم خود را ببخشیم. آیا در حد توانمان تلاش کردیم؟

اگر پاسخ مثبت است پس، از این موضوع می‌گذریم، نفس راحتی می‌کشیم و به موضوع دیگری می‌پردازیم. به‌نظرتان کار سختی است؟ این روانشناس پیشنهاد می‌دهد: «جلوی آینه بنشینید و در حالی که خوب به چشم‌هایتان نگاه می‌کنید، از خود بپرسید آیا از اینکه زودتر متوجه علائم بیماری نشدید و با اعمالی که در آن شرایط انجام دادید، نیت بدی داشتید. بله؟ چنانچه خودتان را مقصر می‌دانید، باید ببینید چگونه می‌توانید اشتباهتان را جبران کنید(داوطلبانه به انجمن کمک به بیماران آلزایمر خدمت کنید) بدین‌ترتیب اشتباه‌مان را جبران می‌کنیم و بعد خودمان را می‌بخشیم. این‌طور نیست؟ بلافاصله خودمان را می‌بخشیم».

کینه‌های ماندگار

کینه‌ها سرسخت و ماندگار هستند و با این‌حال، حاصلی جز خشم، غم، ناکامی و رنجش ندارند. هیچ نکته مثبتی در آن دیده نمی‌شود. کریستین از دوست دوران بچگی‌‌اش دلخور است، دوستی که همیشه به درد دل‌های او گوش می‌کرده، به او دلداری می‌داده، او را نصیحت می‌کرده و تکیه گاه او بوده... او هنوز وقتی به یاد می‌آورد که دوستش یک روز بی‌خبر بدون آنکه آدرسی به او دهد، او را ترک کرد، عصبانی می‌شود. به گفته کریستین «قبلا دوستش به او گفته بود که در فکر آن است که دوباره پیش پدرش که با او سرناسازگاری داشت برگردد و با او زندگی کند. به او گفتم که شاید فکر خوبی نباشد و بعد از آن دیگر هرگز خبری از او ندارم.»

بنا به گفته این روان‌درمانگر «حتی زمانی‌که حق دارید، حتی زمانی‌که حقیقت دارد که دیگران می‌توانستند طور دیگری عمل کنند اما نکردند، یادآوری مکرر آن فقط موجب عصبانیت، ناکامی و رنجش ما می‌شود». بنابراین بعد از آنکه برای اتمام این رابطه سوگواری کردیم، خود را از شر آن خلاص می‌کنیم یا آن‌را فراموش می‌کنیم.

ترسی که انسان را فلج و میخکوب می‌کند

ترس از تغییر، شکست، موفقیت، ترس از عقاید دیگران، ترس از دوست داشتن و ترس از ترسیدن و...
آلیا اعتراف می‌کند: «اگر فردا بمیرم، فقط افسوس یک چیز را خواهم خورد، آن‌هم ترسیدن است: می‌ترسیدم که کاملا زندگی کنم، جرات داشته باشم، دست به کاری بزنم. پس این ترس است که می‌خواهم آن‌را از خود دور کنم».
روانکاو لوسین آوژر، در کتاب بر ترس‌هایتان غلبه کنید توضیح می‌دهد: برای دور کردن ترس‌هایتان، باید با آنها روبه‌رو شوید.
ابتدا قبل از آنکه دعوتی وسوسه‌انگیز و در عین حال دعوتی که موجب ترس شما می‌شود را رد کنید، باید یاد بگیرید از خود بپرسید دقیقا از چه چیزی می‌ترسید.

حسرت گذشته

حتی زمانی که همه چیز بر‌وفق مراد است، آناهیتا نمی‌تواند حسرت گذشته را نخورد، حسرت دوران کودکی‌اش، زمانی‌که ازدواج کرد، وقتی در آپارتمان قبلی‌‌اش زندگی می‌کرد... اما آیا حقیقتا همه چیز قبلا بهتر بود؟ او می‌گوید: «دلم می‌خواهد از لحظه حال لذت ببرم!»
روانشناس شریل گوده در این زمینه می‌گوید: «برخی از افراد فقط زمانی قدر چیزهای خوب زندگیشان را می‌دانند که آنها را از دست بدهند. در آن زمان، چیزهایی که داشتند به اندازه امروز به‌نظرشان جالب نمی‌آمد بلکه بعد‌ها برایشان زیبا می‌شود.
هر بار که آناهیتا شروع به آه کشیدن و مقایسه کردن می‌کند باید لحظه‌ای مکث کند و از خود بپرسد چه چیزهایی هم اکنون در دسترس دارد که بعد از 2 یا 5 سال موجب حسرت او می‌شوند. این امر به او کمک می‌کند تا جنبه‌های خوب زندگی کنونی‌‌اش را شناسایی کند و بیشتر از آنها استفاده ببرد.

Coupdepouce.com

کد خبر 131196

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز