سه‌شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۰ - ۱۵:۴۰
۰ نفر

میانه‌تان با داستان‌های کوتاهِ کوتاه چه‌طور است؟ داستان‌هایی که به آنها مینی‌مال، داستانک، فلش‌فیکشن و صدتا چیز دیگر می‌گویند.

داستانک

این داستان‌ها ویژگی‌هایی دارند و می‌گویند محصول زندگی مدرن و صنعتی‌اند. اما هفت قرن پیش، زمانی که هنوز زندگی مدرن نبود و آدم‌ها فرصت زیادی برای خواندن کتاب‌های قطور داشتند، سعدی شیرازی زد تو خال داستان مینی‌مال و تو کتاب گلستانش کلی داستان تو این سبک و سیاق نوشت.

 درست است که شیوة داستان‌های او حکایتی است و از نظر ساختاری چندان با داستان‌های امروزی جور در نمی‌آید، حتی می‌توان گفت تعدادی از این حکایت‌ها داستان هم نیستند و فقط می‌خواهند پیامی را به خواننده بدهند. درست است که سعدی به عنوان یک نویسنده، بی‌طرفی را رعایت نکرده و مدام مثل یک آقا معلم اخلاق خواننده‌اش را نصیحت می‌کند. او حتی به جای خواننده نتیجه‌گیری می‌کند و می‌گوید اگر این طوری نبود، این‌جوری نمی‌شد. اما...

اما یادمان باشد که سعدی مرد دنیا دیدة هفتصد سال پیش است. همین طور که چراغ پیه‌سوز آن روزگار را با لامپ‌های کم مصرف امروز نمی‌شود مقایسه کرد، نباید طرز فکر نویسندگان و آثارشان را هم با امروزی‌ها مقایسه کرد. فقط می‌توان آنها را تحسین کرد که با همان دانش و تجربة روزگار خود این چنین آثاری آفریده‌اند. یکی از ویژگی‌های داستان‌های سعدی نثر و زبان آنهاست. سعدی برای کوتاه نویسی تا توانسته از شاخه و برگ جمله‌های اضافی زده تا به زبانی شیوا و روان برسد. تفکر شاعرانه سعدی هم باعث شده که کلمه‌ها را به بازی بگیرد و آن طور که دوست دارد در خدمت محتوای داستان بگیرد.

در حکایت زیر سعدی با دو کلمة «نیین» یعنی ساخته شده از نی و «نه این» به همراه فعل «است» ترکیب فوق‌العاده زیبایی آفریده است:

هندویی نفط‌اندازی همی آموخت. حکیمی او را گفت: «تو را که خانه نیین است، بازی نه این است.»

داستانی در یک خط و پایان بندی‌ای جانانه. ماجرا از این قرار است: مردی اهل هند آتش‌بازی یاد می‌گیرد. مردی دانا به او نصیحت می‌کند: این کار را نکن. تو که خانه‌ات از چوب و نی ساخته شده نباید با آتش بازی کنی. «تو را که خانه نیین ‌ است، بازی نه این است.»

یا این داستان که از معنی یک کلمة خاص (که اسم یک حیوان است)برای بیان کاری ابلهانه استفاده می‌کند. نام حیوان به‌درستی و کاملاً کنایه‌آمیز به کار رفته است. شکل بازنویسی‌شدة این داستان به این صورت است: مردی دچار چشم‌درد شد. به جای پزشک به سراغ دام‌پزشک رفت. دام‌پزشک دارویی را که به حیوان‌ها می‌داد به او داد. مرد کور شد. پیش قاضی رفت و شکایت کرد. قاضی گفت: ماجرا چیست؟ مرد همه را تعریف کرد. قاضی گفت: مقصر تویی. دام‌پزشک کارش را انجام داده. اگر تو خر نبودی پیش او نمی‌رفتی.

در پایان این دو داستان، سعدی با شعرهایی که می‌آورد، نتیجة خاص خودش را می‌گیرد و آنها را تبدیل به حکایت می‌کند. اما خواننده مختار است که به نتیجه‌گیری او برسد یا نرسد. به‌خصوص خوانندة امروز که حوصله شنیدن پند و پیام اخلاقی ندارد و دوست دارد خودش کشف کند.

کد خبر 132048
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز