انسانهای بزرگ و موفق همواره از فرصتها و شرایط بهره بردهاند و شکست را مقدمه و زمینهای برای موفقیتهای بعدی دانستهاند و در واقع شکست امروز آنها، تضمینکننده موفقیت آیندهشان بوده زیرا آنها از شکست، تجربیات جدید آموختهاند و با اراده قویتری به سمت موفقیت حرکت کردهاند و مشکلات و تهدیدها را به نقطه قوت و فرصت برای خود تبدیل کردهاند زیرا هرچه مشکلات کاری بیشتر بوده رقبا هم کمتر بوده و آنها فرصت بهتر بودن را در اختیار داشتهاند و در نقطه مقابل، افرادی که درجا میزدهاند هم وجود داشتهاند؛ آنها کسانی بودهاند که همیشه شرایط را مقصر میدانستهاند یا عمل نمیکردهاند و یا اگر کاری میکردهاند با نخستین شکست یا سختی کنار میکشیدهاند. پس از شرایط نهراسید زیرا آنچه مهم است اراده و قدرت شماست.
شما که اشرف مخلوقات هستید و به اراده و قدرت الهی متصل هستید قدرتمندید و میبایست این قدرت را از خداوند طلب کنید.
انسان بهواسطه برتری ذاتی به مخلوقات، میتواند با اراده و اختیار خویش سرنوشت خود را رقم زند؛ البته این اختیار، اعطایی بوده و در حقیقت در محدوده اذن پروردگار است؛ بهعبارتی دیگر، انسان در حیطه بندگی میتواند تدبیر کند اما آنچه رقم خواهد خورد همان تقدیر الهی است.
برای آنکه انسان بتواند در تدبیر امور زندگی خویش موفق شود لازم است در 5مرحله، گامهای خود را بهصورت منظم و دقیق بر دارد:
1- مرحله تعلم و آموختن: در این مرحله، انسان نیازمند یادگیری و آموزش است و دانستن، بهعنوان رمز موفقیت تنها با آموختن میسر بوده و آدمی محتاج آموزگاری است که به او الفبای بهتر زیستن را بیاموزد و شکی نیست که این آموزش همراه با پژوهش بشر را در تدبیر امور زندگی یاری خواهد داد؛ آنگونه که ز گهواره تا گور دانش بجوی.
2- مرحله تفکر: ذهن انسان تنها با آموختن به رشد و پویایی نمیرسد بلکه تفکر و اندیشیدن لازمه خلاقیت و نوآوری است.
3- مرحله مطالعه و پژوهش: بشر برای رسیدن به کمال ناچار است تا حاصل افکار دیگران را مورد مطالعه خویش قرار دهد و هر قدر این مطالعات دقیقتر و عمیقتر انجام شود نتایج مؤثرتر و مفیدتری خواهد داشت.
4- مرحله مشاوره: در تدبیر امور، مشاوره، نقش بسزایی دارد و عقل آدمی با مشورت به شکوفایی میرسد و انسان میتواند از جمع شدن عقول راههای بسته را بگشاید.
5- مرحله محاسبه: جهانی که در آن زندگی میکنیم با نظم هندسی پیچیدهای بنا شده و معادلات دقیق ریاضی بر همه احکام تکوینی و تشریعی این عالم سایه افکنده است. از عبادات تا معاملات، از ساختمانسازی تا انسانسازی، همه و همه از محاسبات عمیق و دقیقی برخوردار هستند که بدون در نظر گرفتن آن عملاً نمیتوان در تدبیر زندگی موفق بود.
حاصل این پنج مرحله داشتن تدبیری معقول و پذیرفتنی است. اما آیا تدبیر در امور زندگی کافی است و میتوان صرفاً با تدبیر موفقیت را بهصورت تضمین شده برای خود تصور کرد؟
نگاهی به زندگی خود و دیگران نشاندهنده این واقعیت است که هر قدر هم در تدبیر امور موفق باشیم، نمیتوان تنها به تدبیر اکتفا کرد بلکه باید تقدیر الهی را نیز در نظر گرفت. کسانی که فقط به تقدیر دلخوش کردهاند و از زیر بار تدبیر شانه خالی میکنند درباره خود ظلم میکنند؛ ظلمی که به خدا نسبت میدهند اما درحقیقت خود را مبرا کرده و خواستهاند تنبلی و بیحالی خود را بهگونهای زشت و نابخردانه توجیه کنند.
اما کسانی هم که فقط تدبیر خود را کافی دانسته و انتظار دارند هرچه برنامهریزی میکنند عیناً تحقق یابد، آنها نیز از قدرت خالق هستی غافل ماندهاند و بر این باورند که خود، خدای خویشند، در حالی که اختیار آنها نیز در محدوده قدرت لایزال خالق هستی است.
تقدیر
تدبیر کند بنده و تقدیر نداند
تدبیر به تقدیر خداوند نماند
(مولوی )
شناخت گذشته، حال و آینده انسان بدون توجه به یکی از بنیادیترین مفاهیم زندگی او یعنی تقدیر یا سرنوشت که در تقدیرگرایی نمایان میشود، امکانپذیر نیست؛ به عبارت دیگر توجه به تقدیرگرایی راهی برای شناسایی وجود انسان است.
برای تقدیر نیز 5مرحله میتوان در نظر گرفت:
1- مرحله ایمان: در این مرحله انسان باید با ایمان به غیب غیرمحسوسات را نیز باور کرده و قبول کند که فراتر از آنچه میبیند، میشنود یا احساس میکند، حقایقی هم وجود دارد که از آن به غیب یـاد مــیشود و دررأس همه این محسوسات و غیرمحسوسات خالق هستی است که مبدأ این عالم و منشأ این موجودات است.
اگر انسان باور کند که آفریدگاری دارد که پروردگارش نیز هست و این وجود هستیبخش برای هدایت آدمی برگزیدگانی را قرار داده که رسالت خود را با وحی به انجام میرسانند و بشر را از شر بدیها نگاه داشته و او را به خوبیها تشویق میکنند با ایمان بهخدا و پیامبران الهی و وحی عملاً تقدیر خداوند را پذیرا میشود و هر آنچه او خواست با تمام وجود میخواهد و جز اراده او چیزی دیگر را طلب نکرده و کار خود را به او میسپارد و هر تصمیم را منوط به خواست خدا کرده و با قید انشاءالله تدبیر را با تقدیر رقم میزند، در چنین حالی است که تدبیر و تقدیر 2بال یک پرنده خواهند بود که با هم امکان پرواز پرنده را عملی میسازند.
2- مرحله توجه و تذکر: در این مرحله است که آدمی از خود غافل میشود و به خدا متوجه شده و مانند قطرهای به دریا وصل شده و یاد خدا را دائما با خود دارد.
انسان بهواسطه برتری ذاتی بر مخلوقات میتواند خود را که از خدا گرفته شده به خدا بازگرداند و در حقیقت با انقطاع از غیرخدا و اتصال به او تدبیر خود را در تقدیر الهی ذوب کند.
آرامش مهمترین نتیجه این تدبیر پیوسته به تقدیر است؛ یعنی بشر با توجه دائمی به خدا، خود را نمیبیند تا خواستهای را برای خویش ببیند و چون چنین شد خواسته خدا همان خواسته او خواهد بود بنابراین او به خواسته خود رسیده است و هیچگاه شکست نخواهد خورد و حتی در سختترین شرایط، تلخی و نامرادی را احساس نمیکند.
3- مرحله اخلاص: در این مرحله انسان که بهواسطه ایمان و توجه به خدا از غیرخدا جداشده نیازمند خلوص در نیت و انگیزه است؛ بهعبارتی دیگر، او باید هر آنچه را که انجام میدهد به قصد نزدیکشدن به صفات الهی و کمالاتی بداند که او را خداگونه قرار داده و شایسته جانشینی خدا میسازد.
اخلاص در 2جهت محقق میشود؛ یکی در عبودیت و بندگی است و دیگری در ارتباط با غیرخدا برای حل مشکلات و برطرف کردن نیازها و انحصار در عبودیت و کمک گرفتن از دیگران بسیار مهم است زیرا بشر با وجود ایمان به خدا و توجه به او برای تدبیر در زندگی، نیازمند کمک گرفتن از دیگران است و همین ارتباط نزدیک با دیگران محبتی را ایجــــاد میکند که نوعی بندگی را به همراه دارد. اخلاص یعنی انحصار در بندگی و ارتباط برای رفع نیازهای بشری و تدبیر در زندگی بهمعنای برقراری ارتبـــــاط با اشخاص است، بهگونهای که مسائل اجتماعی خود را حل و فصل کنند.
4- مرحله توکل: در این مرحله انسان باید برای نجات از توهم بیپناهی به خدای متعال توکل کند. استعاذه و پناه بردن به خدا لازمه ثبات در زندگی و تثبیت اراده و ایمان است؛ بهعبارتی دقیق باید گفت استمرار اخلاص نیازمند به توکل است و اگر بشر پس از ایمان و توجه بهخدا بخواهد در مسیر مستقیم نلغزد و همواره با اعتدال و آرامش حرکت کند و تدبیرش را با تقدیر الهی تثبیت کند باید به خداوند متعال توکل کرده و لحظهای به حال خود رها نشود.
اعتماد به نفس بهواسطه تدبیر و اتکال به خداوند بهواسطه تقدیر قابل درک و فهم برای همه انسانهای مؤمن بیدار و مخلص است.
کسی که خود را نشناسد و اعتماد به نفس نداشته باشد تدبیرش نتیجهبخش نیست و کسی که خدا را نشناسد و توکل به خدا نکند تقدیر الهی را درک نخواهد کرد؛ بنابراین در تاریکی مطلق و در جهل مرکب ابدالدهر میماند.
5- مرحله تقوا: در این مرحله انسان وارد حوزه عمل میشود؛ عمل بهصورت خاص. بهعنوان مثال شخصی در یک اداره روزانه کاری معین را انجام میدهد اما گاهی مــأموریتی ویژه با ابلاغ معینی به او داده میشود، در این شرایط است که فرد بهصورت خاص عمل میکند.
تقوای الهی همان مأموریت از جانب خدای متعال است که انسان را تحت شرایط ویژهای قرار میدهد و آدمی در این شرایط است که کارهای بزرگی انجام میدهد.
در حقیقت تقوای الهی، مسیر زندگی انسان را کاملاً مشخص ساخته و بشر را در صراط مستقیم هدایت میکند و انسان کامل با قدرت الهی عصمت و انسـان روبهکمال با توان برخاسته از تقوای الهی از گناه و عصیان دوری کرده و به تکلیف الهی خویش عمل میکند.
تدبیر در زندگی در شرایط تقوای الهی با تقدیر دقیقاً مساوی و موازی خواهد بود و مانند ریل قطار، حرکت انسان از مبدأ شروع زندگی تا مقصـد زندگی جاوید در بهشت الهی را فراهم میآورد.
تقدیرگرایی
تقدیرگرایی در قلمرو فلسفه،آموزهای است که براساس آن تمام رویدادها و اعمال در انقیاد و استیلای تقدیر یا سرنوشت قرار دارند. در این گرایش اراده آزاد، نقشی ندارد. براساس تقدیرگرایی، تاریخ تنها در یک روال ممکن و از پیش تعیین شده حرکت میکند و اعمال همواره به یک پایان اجتنابناپذیر و همیشگی میانجامد لذا پذیرش این حتمیت یا گریزناپذیری از مقاومت در برابر آن مناسبتر است.
دیدگاه تقدیرگرایانه، از قانون همه یا هیچ پیروی نمیکند و به درجات و اشکال مختلف و متفاوت وجود دارد و مثلاً در طبقات بالا و افراد تحصیلکرده نیز به چشم میخورد، لذا باید دید کدام شکل از تقدیرگرایی در هر مورد خاص وجود دارد و آن را مورد بحث قرار داد.
تقدیرگرایی با اقتدارطلبی و علاقه به رمز و راز قرابت دارد. خرافه پرستی یکی دیگر از ویژگیهای فرد تقدیرگراست که در شخصیت خودکامه و سلطهجو نیز دیده میشود. خرافهپرستی منعکسکننده انتقال مسئولیت از درون فرد به نیروهای خارجی و غیرقابل کنترل است و میتواند نشاندهنده آن باشد که من (ego ) فرد از نقش میانجی و نظارهگر خود کنارهگیری کرده و وا داده است و نیروهای خارجی مانند تقدیر جانشین آن شدهاند.
تقدیرگرایی از لحاظ اجتماعی جوامع را با نوعی دوگانگی ساختاری و محتوایی روبهرو میکند زیرا از تلفیق و یکپارچگی تقدیرگرایان و بالاخص جماعت محروم با نظام اجتماعی جلوگیری میکند.در حقیقت تقدیرگرایی نگرشی است که مانع ترکیب جماعات محروم با جهان مدرن و تداوم فلاکت و ناتوانی اجتماعی آنها میشود؛ بهخصوص در کشورهایی که میراثخوار استعمار هستند. تکیه و تأکید جماعتهای تقدیرگرا بر فرهنگهای بومـــی ریشه گسست فرهنگـــی و هنجاری فرد محروم (marginalized) است که او را از نگرش لازم برای رویارویی مناسب با مطالبات یک جامعه مدرن بیبهره میکند.
تقدیرگرایی در ایران
در ایران تقدیرگرایی ریشه عمیقی در ذهنیات و خلقیات ایرانیان از جمله فضلا و ادبای ما دارد تا جایی که بسیاری از شاعران در ظاهر به تناسب قافیه و در باطن به دلایل محتوایی تدبیر را در برابر تقدیر قرار داده و آن را بیارزش نمایاندهاند؛ مثلاً نظامی میگوید:
« حسابی برگرفت از روی تدبیر
نبود آگه ز بازیهای تقدیر»
یا عبارتها و ضربالمثلهایی در مذمت تدبیر وجود دارد مانند:
«تقدیر چو سابق است تدبیر چه سود؟» و «تقدیر برابر با ترک تدبیر است» یا «کسی که ترک تدبیر کند به تقدیر راضی شود».
با توجه به اینکه تدبیر معادل قدیمی چیزی است که امروزه مدیریت خوانده میشود طبیعی است که در جهانی که براساس مدیریت و تدبیر اداره میشود چنین نگرشی چه پیامدهای منفی و ویرانکنندهای خواهد داشت. جالب است که در همین ایران مطالعات و پژوهشهایی صورت گرفته که بر نقش منفی تقدیرگرایی صحّه میگذارند. مثلاً پژوهشی نشان میدهد که وجود و تسلط ساخت اقتدارگرایانه در خانوادهها سبب میشود زمینه برای پرورش و پذیرش تقدیرگرایی در کودکان این خانوادهها بیشتر شود که با نظریه لوئیس مطابقت دارد که معتقد بود: ساخت اقتدارگرای خانوادهها موجب ترویج تقدیرگرایی میشود.
بحث در مورد راه مقابله با تقدیرگرایی مجالی دیگر را میطلبد. امّا بدون تردید یک عنصر ضروری دراین راه پیگیری مطالبات از طریق سازمانهای اجتماعی است.
برای مبارزه با تقدیرگرایی باید بر جنبههایی از فردگرایی غلبه کرد که تقویتکننده این تصور هستند که هر فرد باید خودش به تنهایی و در انزوا، با واقعیت زندگی خود مقابله کند و موقعیت یا شکست تنها به فرد بستگی دارد و سرنوشت افراد ربطی به هم ندارد. حال آنکه سازمانهای اجتماعی براین اساس بنا نهاده میشوند که افراد علائق، مطالبات و منافع مشترکی دارند که باید آگاهی خود نسبت به آنها را افزایش دهند و به پیگیری آنها بپردازند و بدانند که اگر جهان آنها تغییر نمیکند به خاطر تفرقه و انزوای فردی آنان است؛ بهعبارت دیگر تبدیل شبهآگاهی طبیعی به آگاهی تاریخی کلید ماجراست که در جستوجوی یک هویت نوین اجتماعی تجلّی مییابد.
در ویکیپدیا در مورد تقدیر اینچنین آمده است:
« حاصل چنین فکری همان است که « بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین». خوب یا بد، زشت یا زیبا، خوشبخت یا بدبخت، زندگی میگذرد و گذران آن هم چندان تحت اختیار من و ما نیست. نقص بزرگ این تفکر این است که در آن همه چیز حوالت به تقدیر میشود و کمتر جایی برای کوشش و سعی میماند، اما در کنار آن تساهل و مدارای بهشدت عجیبی وجود دارد، چراکه بدها نیز به اندازه خوبان قابل احترام هستند و صحنه نمایش با آنها جذاب میشود».
برای انسانهای بزرگ، بنبستی وجود ندارد زیرا آنها بر این باورند که یا راهی خواهند یافت، یا راهی خواهند ساخت و بهیاد داشته باش که هرگز نگرانی، از غصههای فردا نمیکاهد بلکه فقط شادی امروز را از بین میبرد.
و کلام آخر از شکسپیر:
همواره بکوشید آنچه را دوست دارید بهدست آورید وگرنه مجبورید آنچه را که بهدست میآورید دوست داشته باشید.
تقدیرگرایی و فرهنگ فقر
رابطه میان تقدیرگرایی و فرهنگ فقر نیز باید مورد توجه قرار گیرد. فرهنگ فقر پدیدهای متفاوت از خود فقر است زیرا شیوهای از زندگی است که در یک زمینه اجتماعی خاص نمود پیدا میکند. فرهنگ فقر منعکسکننده واکنش محرومان به موقعیت حاشیهای و نادیده گرفته شدن آنان در یک جامعه سرمایهسالار قشربندی شده و سازگاری و انطباق آنها با این جامعه است. فرهنگفقر نماینده کوشش برای مقابله با احساسات ناامیدی، درماندگی و یأسی است که از ناممکن بودن دستیابی به موفقیت براساس ارزشها و اهداف مسلط جامعه ناشی میشود؛ لذا تقدیرگرایی بهصورت واکنشی انطباقی در هیأت تسلیم در برابر نیروهای مسلط و حرکت در مسیری که قدرت مستقر تعیین میکند نمایان میشود و تنها استراتژی لازم جهت حفظ بقا برای اکثریت افراد بخشهای محروم جامعه به حساب میآید.
فرهنگ فقر همخوانی و همگامی با پدیدهای شناختهشده نزد روانشناسان دارد که درماندگی آموخته (learned helplessness)خوانده میشود و در سایر گونههای جانوری هم قابل مشاهده است. تسلیم مفرط توسط مردم به نوعی از آنها در برابر نابودی محافظت میکند. در محیطی که فرد بخشی از یک نظام تماماً ستمگر است افراد میآموزند که تسلیم و مطیع باشند تا نمیرند. این امر تنها ناشی از انتقال ارزشها در یک خردهفرهنگ بسته و محدود نیست بلکه از طریق نمایش روزانه بیحاصلی و بیثمری کوشش برای تغییر وضعیت استحکام مییابد.
تقدیرگرایی را میتوان ناشی از درونیسازی سلطه اجتماعی دانست؛ به عبارت دیگر میتوان این دو پدیده را دو روی یک سکه در نظر گرفت. واقعیت ساختاری یک جامعه ماهیتی تاریخی دارد نه طبیعی. ساخت و عملکرد یک جامعه منعکسکننده تقابل میان ذهنیت گروهها و افراد سازنده آن است.البته پژوهشهای تجربی انگشت شماری در قلمرو روانشناسی در مورد تقدیرگرایی صورت گرفته است ولی همین پژوهشهای اندک نیز نشاندهنده نقش منفی تقدیرگرایی است؛ مثلاً اثرات مهارساز اندک ولی مهم تقدیرگرایی بر رابطه میان حمایت اجتماعی و سلامت روانی نشان داده شده است.
فهرست منابع:
1- جزوات درسی گروه روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی
2- معتمدی، دکتر غلامحسین، روانپزشک، وب سایت
3- دانشنامه آزاد ویکی پدیا
4-fekr.blogfa.com، عجمین فهادان، احمد
5- لغتنامه دهخدا