آرزو شهبازی: اگر «ایستادن زیر دکل برق فشارقوی» تا این لحظه منتشر شده بود، موضوع و محور صحبت، این مجموعه داستان می‌شد اما عجالتا آخرین کتابی که از داوود غفارزادگان برای بزرگسالان منتشر شده، همین «کتاب بی‌نام اعترافات» است که اخیرا جایزه جشنواره ادبیات متفاوت (واو) را برده و بهانه را برای این مصاحبه فراهم کرده است.

داوود غفارزادگان - نویسنده

غفارزادگان با داستان‌های کوتاه معروفش، با بیش از 50عنوان کتاب کودک و نوجوان، با واکنش‌ها و اظهارنظرهای گاهی متفاوت و بحث‌برانگیزش، در این گفت‌وگو حاضر شده است. اما بحث‌هایش بیشتر ناظر به همین «کتاب بی‌نام اعترافات» است.

  • در رمان «کتاب بی‌نام اعترافات» چند راوی به‌طور همزمان به بیان قصه‌های خودشان می‌پردازند که در‌‌نهایت تمام این قصه‌ها به یک سرانجام و ایده کلی منتهی می‌شود. شاید بتوان گفت این شیوه روایت به نوعی یادآور منطق‌الطیر عطار است. آیا خودتان به این شیوه کهن روایت و همچنین به این اندیشه قدیمی ایرانی یعنی رسیدن از جزء به کل به‌طور آگاهانه توجه داشتید؟

این اتفاق خوبی است اگر در منطق‌الطیر افتاده باشد. داستان جزء‌نگر است و از جزء به کل می‌رسد (اگر برسد). واقعیت اینکه من موقع نوشتن زیاده افسار دست ناخودآگاه می‌سپارم و با کارهای مهندسی‌شده میانه خوشی ندارم. آن حس بدوی و جنون در نوشتن باید حرف اول و آخر را بزند؛ مشروط بر اینکه پیشینه‌ای داشته باشد که از سیاه‌بازی و تیاتر روحوضی سر درنیاورد و کار به آوانگاردیزم بی‌پایه نکشد. اما بله، اوقات فراغتم بیشتر با آثار کلاسیک فارسی می‌گذرد و آدم باید سنگ باشد که از اینها تأثیر نگیرد. ادبیات و فرهنگ به گمانم موازی‌کاری نیست؛ حرکت در امتداد است؛ یک جور ادامه یافتن است که گردن تو گذاشته شده است؛ چه بخواهی، چه نخواهی.

  • به‌نظر می‌رسد که همین حرکت در یک امتداد باعث شده باشد که در این رمان و همچنین داستان‌های کوتاهتان به استفاده از شیوه‌های داستان‌نویسی کلاسیک ایرانی، بهره‌گیری از نوع قصه‌گویی در حکایات، تمثیل‌های عرفانی و اساسا قالب‌های قدیمی بپردازید. اما با توجه به اینکه پیدایش رمان و داستان کوتاه به شیوه امروزی به غرب برمی‌گردد، نگاه‌تان به این نوع تلفیق و به‌کار‌گیری این شیوه روایت شرقی برای ساحتی که هویت اصلی آن به غرب برمی‌گردد چگونه بوده است؟

درست است که داستان به شیوه امروزی به غرب می‌رسد اما معنایش این نیست که ما روایت و قصه‌گویی نداشته‌ایم. به گمانم شیوه روایت در غرب بیشترین بهره را از شکل روایت شرقی برده است. اروپایی‌ها چندین سال پیش از ما ترجمه هزار‌ویک شب را خوانده‌اند. در عین حال جز افسانه‌ها و حکایات که همه‌جای دنیا ریشه مشترکی دارند روایت منظوم هم داشته‌ایم. ظاهرا اساس کار فردوسی در شاهنامه که نوعی رمان منظوم است کاری است دقیقی. ما متونی به زبان پهلوی داریم که بیش از آنکه تاریخ باشد شکلی اولیه از رمانس است و در تاریخ بیهقی کاملا شکل رمان تاریخی به‌خود می‌گیرد؛ چه در شخصیت‌پردازی یا ساختن مکان و زمان و چه آن جایگاه یگانه‌ای که بیهقی عامدانه در آنجا ایستاده.

هنوز هم ما در داستان‌های 100سال اخیرمان صحنه‌پردازی و شخصیت‌سازی‌ و ایجاد فضا با دیالوگ به قدرت بیهقی نداریم. من هنوز رمان‌نویسی قصه‌گوتر از نظامی و داستان‌پردازتر از عطار سراغ ندارم و کسی از امروزی‌ها را نمی‌شناسم که به اندازه شمس و به تبع آن مولانا ذوق زبان داشته باشد؛ حالا سعدی به کنار که در ایجاز و پاکیزه‌نویسی در اوج است یا دیگران. به هر صورت ما شکل نگاه و تماشای خاص خودمان را داریم؛ چه در نثر و نظم و چه در مینیاتور و فرش و معماری و خط و تعزیه. هرکدام از اینها یک امکان روایت است که تلفیق آن با شکل روایت امروزی می‌تواند امکان‌های روایی جدیدی خلق کند.

  • شاید همین علاقه و ارادت خاص به ادبیات و متون کلاسیک که از حرف‌های شما پیداست، باعث شده باشد که در رمان «کتاب بی‌نام اعترافات»- به‌عنوان یک متن امروزی- به مقابله با متنی که خود نوشته‌اید بپردازید. آیا سابقه این خودزنی نویسنده در ادبیات غرب یا ادبیات معاصر ایران هم دیده شده است؟

حتما بوده و هست. پس من از کجا نوشته‌ام؟ چیزی با هیچ‌چیز خلق نمی‌شود. ادبیات عرفانی ما پر است از این صحبت‌ها.

  • آیا رویکردتان به ادبیات کلاسیک و همینطور ادبیات امروز ایران در این رمان نیز به نوعی ادامه همین مقابله و تعارض به شمار می‌رود؛ یعنی نوعی دست‌انداختن یا اعتراض به این متون به شمار می‌رود یا یک جور یادآوری و بازآفرینی این متون است؟

من این سه تا کلمه را از شما قبول ندارم. دست‌انداختن و تعارض و مقابله واقعا کلمات مناسبی برای بیان این مطلب نیستند. البته می‌فهمم چه می‌گویید اما واژه‌ها به گمانم سر جای خود نیستند. بیشتر شاید گرفتن زنگار کلیشه‌ها بود از اصل کار و البته اعتراض در نوع نگاه به مسائل انسانی به‌خصوص در ادبیات معاصر هم بوده و هست. اما جنگ و دعوا نبود؛ نحوه نگریستن بود فقط و برخورد با زبان.

  • در ادامه‌‌ همان بحث مقابله با نوشته خود، شاید بتوان نوعی مقابله دیگر هم در این رمان مثال زد و آن مقابله با رمانتیسیسم در مفهوم عام یعنی احساساتی‌گرایی و همینطور مفهوم آکادمیک آن یعنی بازگشت به کودکی و رجعت به طبیعت است. آیا این رویکرد به‌منظور دورکردن بخشی از مخاطبانی که با این نوع ادبیات انس و الفتی دارند نیست؟ چون اساسا خواندن این رمان امکانی را برای مخاطب برای یک تجربه لذت‌بخش در فضایی آرام فراهم نمی‌کند. آیا عمدی در این کار وجود داشته است؟

من برای خودم هم ‌چنین وظیفه‌ای قائل نیستم که خواب خوش برای خواننده‌هایم فراهم آورم. برای ادبیات هم چنین تعهدی احساس نمی‌کنم. راستش این نقطه‌ضعف من شاید باشد اما از سانتی‌مانتالیزم در ادبیات نفرت دارم. نویسنده سانتی‌‌مانتال مثل دکانداری است که توی چشمت دروغ می‌گوید که جنس بنجلش را آب کند. به همان نسبت از ننه من غریبم بازی در آوردن و مظلوم‌نمایی هم فراری‌ام یا آوانگاردیزمی که معلوم نیست زیر کدام بته به عمل آمده است. البته اینها مشتری‌ها و نویسنده‌های خودشان را دارند و هیچ ایرادی من در آن نمی‌بینم اما سلیقه شخصی‌ام همین است که گفتم.

  • از منظر محتوایی رمان «کتاب بی‌نام اعترافات» به برهه‌ای از تاریخ معاصر ایران می‌پردازد که به لحاظ وقایع تاریخی، دوره مهمی به‌شمار می‌رود. این رویکرد به‌دلیل همین جذابیت‌های تاریخی و فراادبی بوده یا اینکه خود شما به‌عنوان نویسنده نقاط اشتراک و پیوند روحی و حسی با این دهه داشته‌اید؟

خب من در این دوره بار آمده‌ام و تجربه‌های زیستی من مال این 5دهه است. مسلما از چیزهایی نوشته‌ام که بیشتر با آنها آشنا بوده‌ام. نه قصد تاریخ‌نگاری داشتم و نه مردم‌شناسی. با خیال و تجربه‌ها و آموخته‌هایم داستانی آمده بود برای نوشته‌شدن و من هم نوشتم.

  • مضمونی که در رمان به‌کار رفته، به نوعی بازآفرینی و احضار بخشی از گذشته ازدست‌رفته ماست؛ از جمله مشاغل، آداب، شیوه‌های زیستی و... . آیا این کتاب قرار است نوعی دایره‌المعارف مکتوب برای ثبت در تاریخ باشد یا کارکرد ادبی آن مد نظر شما بوده است؟ شاید بشود مشابه سینمایی این رویکرد را مثلا در سینمای کیمیایی سراغ گرفت که البته نگاه این فیلمساز نگاهی نوستالژیک است اما در اثر شما این نگاه حاکم نیست. این اتفاق چقدر آگاهانه بوده است؟

نه، چنین چیزی نیست. من حالم خراب می‌شود اگر بخواهم یک شیوه زیست یا شغلی را در داستانم بازآفرینی کنم. این کارها را سازمان میراث فرهنگی باید انجام دهد نه من نویسنده یا فیلمساز. این شیوه زیست و کارها مال همان زمانی‌ است که قصه روایت می‌شود. من نخستین بار که کاسه بشقاب ملامینی آمد یادم است و دیدم چطور یواش‌یواش مسگرها بیکار شدند یا تغییر شغل دادند. بچه بودم اما نگاه غمگین و راسته خلوت اینها هنوز در ذهنم مانده که در این کار آمده. دوره بازارگرمی فروش نفت بود و دروازه‌ای که قرار بود از آن رد شویم. همه اینها را می‌دیدم همان‌طور که انقلاب و بعد جنگ را دیدم. این مشکل از آنجا پیش می‌آید که بعضی دوستان جوان ما درک روشنی از مسائل ندارند. چندی پیش دوستی در نقد داستانم چون یکی از آدم‌ها کلاه شاپو سرش بود یاد قیصر و فیلم‌های جاهلی - که احتمالا در عنفوان جوانی در ویدئو دیده - افتاده بود و زده بود به صحرای کربلا. ایشان نمی‌دانست که در دوره پهلوی دوم اکثرا کلاه شاپو می‌گذاشتند و هر گردی گردو نیست. و هنوز هم در شهرستان‌ها این رسم کاملا برنیفتاده و این عاقله‌مردها و پیرمردها اصلا جاهل نیستند؛ فقط کلاه‌شاپو سرشان می‌گذارند.

  • در رمان «کتاب بی‌نام اعترافات» شما برای نخستین بار در فرایند نویسندگی خودتان تلاشی برای خلق یک داستان پست‌مدرن داشته‌اید؛ فکر می‌کنید ذهن همین مخاطب جوان و امروزی چقدر توانایی و کشش لازم را برای روبه‌روشدن با این متون دارد؟

من فقط می‌خواستم مجسمه‌ای را که توی سنگ پنهان شده آشکار کنم؛ حالا اسمش را هر چی می‌خواهند بگذارند. اساسا به این اسم‌گذاری‌ها مشکوکم. خاصه اگر از طرف نویسنده و رفقایش صورت بگیرد. اعترافات سال‌ها دستم بود. یکی دو ورسیون مبسوط هنوز از آن دارم که به شکلی کاملا متفاوت کار شده.بعد از چاپ متوجه شدم واقعا این همه مدت لازم بود صبر کنم چون برای سروکله زدن با این دو تازه‌وارد باید سنی از من می‌گذشت تا مهر آموزگاری گذشت روزگار درست بر سر و جانم بنشیند.

  • با اینکه می‌گویید به این اسم‌گذاری‌ها مشکوک هستید، آیا بازگشت به متون گذشته و سنت‌های ادبی به نوعی در همین عرصه تلاش برای خلق اثری پست‌مدرن می‌گنجد؟

اینها را باید از تئوری‌پردازها بپرسید اما گمانم جواب مثبت است.

  • چاپ اول این رمان که با مشکلاتی همراه بود؛ از چاپ دوم آن‌چه خبر؟

مجوز چاپ اول اعترافات بیش از یک سال طول کشید، برای چاپ دوم هم الان ماه‌هاست که منتظریم. داستانی شده خودش. خدا اینها را از بزرگی کم نکند که نمی‌گذارند بیکار بنشینیم.

  • بد نیست از حال‌و‌هوای کتاب «ایستادن زیر دکل برق فشار‌قوی» که قرار است همزمان با نمایشگاه کتاب به بازار بیاید هم چیزی بگویید. آیا این کار نسبت به کارهای قبلی‌تان مثل «دختران دلریز» و «۲۱داستان» چرخشی داشته یا اینکه در ادامه‌‌ همان دغدغه‌ها و شیوه‌های قصه‌گویی قرار می‌گیرد؟

نمی‌دانم. فکر کنم یکی دو تا تجربه تازه توی این مجموعه باشد. در کل آینه‌ای است کوچک از 20سال نوشتن؛ امکانات متفاوت روایت و قصه‌پردازی از سال‌های مختلف که کنار هم قرار گرفته و شده ایستادن زیر دکل برق فشار‌قوی.

کد خبر 133959

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز