خبر کشته شدن بنلادن در شرایطی مطرح شد که اولا برخلاف عرف موجود رئیسجمهور آمریکا صحت آن را بیان داشت. عموماً چنین خبرهایی توسط روسای سازمانهای اطلاعاتی بهویژه افبیآی منتشر میشد. ثانیاً در یکماه گذشته موضوع قرارداد امنیتی آمریکا، افغانستان مطرح شدهاست این قرارداد امنیتی مشابه قراردادی خواهد بود که آمریکاییها در سال 2008 با عراق منعقد کردند. مسئله بنلادن و القاعده کابوس بزرگ دولت، نهادهای سیاسی و جامعه افغانستان شده است اگر این مجموعه به این باور برسد که بنلادن کشته شدهاست طبعاً در آن شرایط اعتماد بهنفس بیشتری برای همکاری با آمریکا پیدا میکند.
بنابراین طرح این موضوع با سیاست امنیت آمریکا در افغانستان و پاکستان ارتباط دارد. موضوعی که میتواند بر پیمان امنیتی دو کشور یادشده تأثیرگذار باشد. بنلادن دارای دورانهای تاریخی متفاوتی بودهاست. مرحله اول زندگی وی مربوط به شرایطی است که در عربستان زندگی میکرده و تحت تأثیر آموزههای بنیادگرایی سلفی قرار داشته. مرحله دوم زندگی وی مربوط به دورانی است که بهعنوان دانشجوی مهندسی تگزاس در آمریکا ایفای نقش میکند در این دوران با دختری آمریکایی آشنا میشود و با وی ازدواج میکند.
همسر وی فردی بود که با آموزههای اعتقادی بنلادن هیچگونه سنخیت و هماهنگی نداشت اما بنلادن توانست مجددا هویت خود را بازسازی کند. این عمل سال 1983 انجام شد در شرایطی که آمریکا استراتژی جنگ کمشدت را در افغانستان پیگیری میکرد. براساس استراتژی جنگ کمشدت آمریکا میبایست مبادرت به آموزش نیروهای اجتماعی افغانستان، تجهیز آنان و اعطای کمکهای مالی میکرد در این دوران افرادی همانند بنلادن ایفاگر چنین نقشی در تحولات دهه 1980 افغانستان شدند آنان جهاد علیه دولت کمونیستی را در چارچوب استراتژی امنیت منطقهای آمریکا پیگیری کردند. زمانی که دولت نجیبالله در افغانستان سقوط کرد. طالبان و القاعده نقش محوری در سیاست منطقهای افغانستان، پاکستان و بخشی از آسیای میانه و قفقاز پیدا کردند.
در این دوران معادله قدرت تغییر پیدا کرد و آمریکاییها تلاش داشتند از دولت بوروکراتیک در افغانستان استفاده کنند این امر شکاف سیاسی میان گروههای مختلف را افزایش داد. گروههای جهادی بهدلیل اینکه دارای پول، تجهیزات، ساماندهی و استراتژی عملیاتی بودند موفق شدند بر دولت ربانی غلبه کنند در این دوران تضادهای امنیتی آمریکا، بنلادن و القاعده افزایش پیدا کرد تا جایی که نقطه عطفی در روابط بینالملل با عنوان یازدهسپتامبر شکل گرفت تا این زمان همه انگشتها به سوی بنلادن نشانهگیری شد که نماد اسلامگرایی رادیکال محسوب میشد. فردی که در چارچوب جنگ تمدنها باید با وی مقابله میشد.
آمریکا با بحران امنیتی یازده سپتامبر استراتژی مبارزه با القاعده را در دستور کار قرارداد بعد از آن القاعده و بنلادن روابط خود را با ترکی فیصل رئیس سازمان اطلاعاتی عربستان ادامه دادند. وی مأمور رابط سازماندهی القاعده و پیوند آن با سیاستهای آمریکا محسوب میشد. ترکی فیصل تلاش کرد تا شکل جدیدی از مقابله با قدرتهای بزرگ را در چارچوب استراتژی جهاد پیگیری کند. جهاد به منزله مقابله با کفاری محسوب میشد که محوریت آن را آمریکا و جهان غرب عهدهدار بود. بعد از حادثه یازده سپتامبر القاعده نقش سیاسی خود را بهعنوان نماد مقاومت در برابر آمریکا حفظ کرد.نوارهای ویدئویی وی عموما در زمانهایی منتشر میشد که آمریکاییها نیاز بیشتر به همبستگی اجتماعی داشتند. حتی هانتیگتون در کتاب چالشهای هویتی آمریکا این موضوع را مطرح میکند؛ بنیادگرایی یکی از عوامل اصلی وحدت اجتماعی در آمریکا محسوب میشود.
اگر چه تفاسیر مختلفی درباره کشته شدن بنلادن وجود دارد اما مهمترین سؤال آن است که در شرایط موجود نماد دشمن در ادراک امنیتی آمریکا فروریخته است از سوی دیگر تجربه نشان دادهاست هیچگاه آمریکا نمیتواند بدون دشمن زندگی کند؛ پس سؤال آن است که دشمن جدید چه کسی و چه سازمانی خواهد بود. طبعاً اعلام خبر کشته شدن بنلادن پایان یک ماجرا محسوب نمیشود بلکه آغاز استراتژی جدیدی از سوی آمریکا تلقی میشود. استراتژی که شکل جدیدی از مقابله با بازیگران منطقهای بهوجود میآورد.
تحولات خاورمیانه نشان داد که شکلبندیهای امنیتی جدیدی بهوجود آمده است. ائتلاف آمریکا - عربستان را میتوان در ارتباط با حمایت اتحادیه عرب از آمریکا و ناتو برای حمله به لیبی مشاهده کرد. اشغال بحرین توسط عربستان بدون حمایت آمریکا انجام نمیگرفت؛ بنابراین خبر کشته شدن بنلادن را نمیتوان بهعنوان موضوع عادی در فضای امنیت ملی آمریکا تلقی کرد. برنامهریزان راهبردی آمریکا درصدد تدوین الگوی رفتاری جدیدی هستند که در امنیت خاورمیانه تأثیر بگذارد. بر این اساس ائتلاف آمریکا - عربستان چنین الگویی را شکلمیدهد بنابراین در آیندهای نزدیک نمادهای جدید تهدید و دشمنسازی از سوی آمریکا ارائه خواهد شد.
خبر کشتهشدن بنلادن به معنای پایان حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان و پاکستان نیست بلکه آنان هدفهای جدیدی را در دستور کار قرار خواهند داد. هدفهایی که بحران خاورمیانه را میتواند پیچیده کند. طبعاً در شرایط ابهام امنیتی امکان غافلگیری کشورهایی مانند ایران وجود خواهد داشت. رفتار استراتژیک آمریکا نشان داده است پایان یک ماجرا به منزله آغاز روند جدیدی خواهد بود؛ روندی که دشمنان جدید، تهدیدات جدید و ضرورتهای تداوم رویارویی با چنین تهدیداتی را اجتنابناپذیر میکنند.
*استاد دانشگاه تهران