استاد، میرفندرسکی بود و شاگرد، شیخ رجبعلی تبریزی. صدرا اندیشه استاد را برنتافت و شیخ رجبعلی نیز اندیشه استاد را، اما این دو یعنی صدرا و رجبعلی خود در برابر یکدیگر ایستادند و این شد که اصفهان دومکتبه شد در فلسفه؛ یکی اصالت وجودی شد و دیگری اصالت ماهیتی؛ یکی طرفدار حرکت جوهری شد و دیگری مخالف با آن؛ یکی بانگ اتحاد عقل و عاقل و معقول سر داد و دیگری بر تضاد آنان تأکید کرد؛ یکی... و دیگری... . اندیشه صدرا در این میان اما عِده و عُده بیشتری یافت و قدرت استدلال آن بر استدلال مکتب شیخ فزونی یافت و نزد متفلسفان و فلسفهدانان عصر صفوی و پس از آن، گرانقدرتر و ارجمندتر آمد. بیش از همه نیز ایشان بر قدرت آن افزودند و شروح فراوان بر آن نگاشتند. حاجملاهادی آمد و علامه طباطبایی و دیگران و همه بر آن شرح و تفسیر نوشتند و از دل آن حکمت نظری، چیزهایی بیرون کشیدند که به قلم صدرا نیامده بود. مخالفان و نیز پیروان مکتب شیخ رجبعلی اما نه در اصفهان از پس تقریر صدرایی برآمدند و نه در تهران و مشهد و قم... .
در این جستار که به مناسبت سالروز بزرگداشت محمدبنابراهیم قوام شیرازی فراهم آمده، میکوشیم تا کارنامه آن حکمت نظری را بکاویم و استمرار تقریر آن را در 400سال اخیر دنبال کنیم و دست آخر به وضعیت فعلی آن نگاهی بیفکنیم.
محمد در روز نهم جمادیالاول سال979 هجری قمری در شیراز و در محله قوام، زاده شد. پدرش، خواجه ابراهیم قوام که بازرگانی بهرهمند از دانش بود، و وزارت حاکم شیراز را بر عهده داشت، نام او را محمد نهاد. این خواجه ابراهیم بنا به تحقیقی که هانری کربن فرانسوی- متخصص فلسفه اسلامی سوربن- به دست داده است، به خرید و فروش مروارید، شکر بنگال و شال کشمیری میپرداخت؛ از اینرو گاهی برای بهدستآوردن مروارید به معدن لؤلؤ یعنی بحرین میرفت. ابراهیم در آغاز محمد خردسال را به مکتبخانه ملااحمد در محله قوام شیراز فرستاد که در آن قرائت قرآن و خواندن و نوشتن را میآموختند. محمد 2سال در این مکتبخانه قرآن تلاوت کرد و نوشت و خواند از گلستان و بوستان همشهریاش.
ابراهیم سپس او را به یک معلم خانگی به اسم ملاعبدالرزاق ابرقویی سپرد تا محمد را صرف و نحو بیاموزد؛ از نصابالصبیان و انموذج و شرح امثله و شافی و الفیهابنمالک و شروح آن چون سیوطی و ابنعقیل. در این میان اما 2 امر سبب شد تا در تحصیل محمد وقفه افتد؛ یکی وفات ملاعبدالرزاق ابرقویی بود که سبب سوگواری محمد در فراق استاد شد و دیگری وفات شاه طهماسب اول و به پادشاهی رسیدن شاه اسماعیل دوم که سبب ناامنی تمام ایران شد و شیراز نیز از قاعده مستثنا نبود و ابراهیم- باز به روایت هانری کربن - از بیم جان خانواده را به سمت سواحل جنوبی خلیجفارس که منطقه منطقه بود و هر منطقهای را امیری بود، کوچاند. پس از مرگ شاه اسماعیل دوم، دوره اقتدار ایران فرا رسید و شاه عباس اول مقتدرانه، به دوران هرجومرج پایان داد. پس از آنکه باد، این خبر دلانگیز را از ساحل شمالی خلیجفارس به ساحل جنوبی رسانید، ابراهیم خانواده را به شیراز بازگرداند. محمد را اما به حجره بازرگانی شیرازی- یوسفنام از اهالی بیضاء فارس- که بیضاویاش میخواندند، فرستاد چرا که ابراهیم با او قرارداد داشت و محمد میتوانست بر اعمال تجاری پدر نظارت کند. 3ماه پس از رفتن به بصره، خبر فوت پدر به پسر رسید و محمد سوگوار به شیراز بازگشت و به شغل پدری و اداره حجرات پدر مشغول شد.
پس از چندی محمد را از تأمین نیازمندیهای خانوادگی اطمینان حاصل آمد؛ از اینرو به مرکز علمی ایران یعنی اصفهان مهاجرت کرد. او پس از سکونت در اصفهان در مدرسه خواجه از اساطینی چون شیخبهایی که به همراه پدرش از جبل عامل لبنان به اصفهان آمده بود، میرداماد (ملقب به معلم ثالث) و میرفندرسکی بهره برد. محمد دروس فقه، اصول فقه، حدیث و تفسیر را از شیخبهایی، حکمت یونانی را از میرداماد و ملل و نحل را که دانش مذاهب و ادیانشناسی است از میرفندرسکی آموخت و پس از رسیدن به اجتهاد در فقه و اصول به تدریس در مدرسه خواجه پرداخت. اما برخی نظریاتش در فقه، دانشمندان قشری و محدثان سطحی اصفهان را خوش نیامد؛ از اینرو سعایت او را نزد شاهعباس کردند و او را به زندقه و ارتداد متهم ساختند و خواهان اخراج او از مدرسه خواجه و بالمآل اصفهان شدند.
از اینرو محمد از اصفهان تبعید شد و راه مورچهخورت در شمال اصفهان را در پیش گرفت؛ از آنجا نیز راهی کهک قم که روستایی سرسبز و خوش آبوهوا، در جنوب غربی قم است، شد. محمد که از تدریس در حوزهها منع شده بود، 7سال را در کهک به تبعید گذراند. در عین حال تبعید، او را از تدریس و پژوهش و البته تالیف کتب در آن روستای کوچک بازنداشت و در همان روستای دورافتاده به تدریس فلسفه پرداخت؛ از ابویوسف کندی گرفته تا فارابی و از شیخالرئیس تا شیخ شهید. البته از فتوحات و فصوص نیز غفلت نداشت. کربن از ریاضتهای سنگین او و مکاشفاتی که برای او حاصل میآمده نیز سخن گفته است. البته صدرا خود در اسفار و برخی کتب دیگر چون شواهد الربوبیه از این مکاشفات گفته اما زمان آن را مشخص نکرده است. بعید نیست که در میانسالی او روی داده باشد؛ یعنی همان زمانی که در کهک به سر میبرده است. پس از گذشت 7سال، اللهوردیخان که از دوستان صدرا بود و نزد شاه به سبب سپهسالاری سپاه ایران مقرب بود، شفاعت او کرد و قرار بر این شد که مخفیانه در شیراز برای او مدرسهای ساخته شود تا صدرا در آن به تدریس مشغول شود.
خود اللهوردی نیز که حاکم فارس شده بود به این کار همت گماشت و در اندک زمانی مدرسه آماده شد؛ مدرسهای که به میمنت نام اللهوردی، مدرسه خان نام گرفت. صدرا نیز به شیراز بازگشت و تدریس در آن مدرسه را آغاز کرد. در این مدرسه علاوه بر فقه و حدیث و تفسیر، فلسفه، ادبیات، اخترشناسی، ریاضیات، شیمی، معرفه الارض (زمینشناسی) و علوم طبیعی نیز تدریس میشد؛ از اینرو محل توجه طلاب علوم مختلف قرار گرفت تا جایی که اهمیت آن بر اهمیت مدرسه خواجه غلبه کرد. صدرا در 1050قمری در راه حج در شهر بصره بدورد حیات گفت و جنازه او را در شهر بصره دفن کردند؛ در مقبرهای که هم اینک نیز برای علاقهمندان او هویداست. از او اما آثار فراوانی در علوم مختلف باقیمانده که میتوان آنها را به 4بخش، تقسیم کرد.
نخست آثار منطقی و فلسفی اوست که مهمترین بخش این آثار را تشکیل میدهند؛ آثاری همچون اسفار اربعه عقلیه که براساس سفرهای چهارگانه عرفا سامان یافته است. این کتاب مهمترین کتاب صدرالدین به شمار میرود و حاوی تمام نظریات بیسابقه و بدیع اوست. از این کتاب چاپهای فراوانی موجود است و البته برخی به ترجمه آن همت گماشتهاند. از چاپهای موجود یکی چاپ سنگی مورد عنایت بود و دیگری چاپ بیروت با حاشیه ملاهادی سبزواری. پس از انقلاب اما وضعیت این چاپها متفاوت شد. تصحیحات و تعلیقات و شروحی که بر اسفار نگاشته شد، آنرا به کتابی دیگر مبدل ساخت. مهمتر از همه چاپ انتقادی بنیاد حکمت اسلامی صدرا در 9 مجلد است که به کوشش آیتالله سیدمحمد خامنهای و جمعی دیگر از محققان و مصححان فراهم آمده است. این بنیاد البته تنها به چاپ انتقادی اسفار اکتفا نکرده و این امر میمون و مبارک را نسبت به تمام کتب صدرا- حتی کتبی که تاکنون نور وجود چاپخانهای را بهخود ندیده بودند- محقق ساخته است.
دیگر چاپ جدید اسفار چاپی است به همت وزارت ارشاد، به همراه تعلیقات استاد آیتالله حسنزاده آملی. شرح ناتمام استاد آیتالله مصباح به همراه چاپ متن آن نیز از دیگر چاپهای اسفار است که زحمت نشر آن را انتشارات مؤسسه امامخمینی(ره) کشیده است. در این میان اما نباید رحیق مختوم استاد آیتالله جوادی آملی را فراموش کرد که تاکنون 10مجلد آن به همراه متن روانه بازار شده است. این کتاب نخستین شرح فارسی است که به دقت تمام از جانب استاد به علاقهمندان درس ایشان هدیه شده است. این کتاب حاصل تقریرات استاد به خامه فاضل ارجمند دکتر حمید پارسانیا است که بهتدریج روانه بازار میشود. ترجمه استاد محمد خواجوی را اما باید نخستین ترجمه کامل اسفار بهشمار آورد که البته امکان بهروزشدن و تکامل آن وجود دارد.
این ترجمه به طبعی نفیس و فاخر توسط انتشارات مولی به علاقهمندان عرضه شده است. از دیگر کتب فلسفی صدرا باید به الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه اشاره کرد که متن درسی دانشجویان رشته فلسفه در مقطع ارشد و دکتری به شمار میرود و البته متن درسی برخی حوزههای دینی. مفاتیح الغیب، التعلیقه علی الهیأت شفاء که اثری ناتمام بهشمار میرود، المشاعر، رساله 3اصل، عرشیه، المظاهر الالهیه، المبدأ و المعاد که به تحقیق گرانسنگ استاد آیتالله سیدجلالالدین آشتیانی به وسیله انتشارات بوستان کتاب قم، منتشر شده است، زاد المسافر، کسر اصنام الجاهلیه و مهمترین اثر منطقی صدرا یعنی اللمعات الاشراقیه فی الفنون المنطقیه که به التنقیح فیالمنطق نیز مشهور است و سالیان دراز یکی از متون منطقی حوزه علوم دینی بهشمار میرفت، اشاره کرد. صدرا در عین گرایشهای فلسفی، توجه فراوانی به تفسیر قرآنکریم، نشان داده و آثار متعدد برجایمانده از او در تفسیر، نشانگر این امر است. صدرالمتالهین در این تفسیر البته تنها 13سوره قرآن کریم را شرح داده است. بهنظر میرسد معیار او در این گزینش انتخاب آیات و سورههایی بوده که امکان بحث فلسفی را فراهم میکرده است. توجه او به آیاتی که اثباتکننده حرکت جوهری است نشاندهنده همین امر است. به جز تفسیر، حدیث نیز مطمع نظر صدرا بوده است چنانکه بخشی از کافی کلینی را بدینمنظور مناسب دیده است.
بحث از آثار صدرا را میتوان همچنان ادامه داد اما صدرا تماما در متن آثارش بازتولید نشده بلکه شاگردان و مقرران او سبب احیای مستمر و متوالی او بودهاند. او در تربیت شاگردان اهتمام فراوان نشان میداد چنانکه شیخ رجبعلی تبریزی (م1080ق) مخالف مشرب صدرایی چنین بود و نمیتوان او را تنها در رساله اصلالاصیل خلاصه کرد؛ رسالهای که او در آن به مخالفت با حرکت جوهری پرداخت و وجود ذهنی را براساس 2 مقدمه ابطال کرد. دیگر آنکه اطلاق وجود را به خداوند و دیگر ممکنات به نحو اشتراک لفظی دانست.
شیخ اما در شاگردانش احیا شد، چنانکه صدرا چنین بود؛ شاگردانی همچون قاضی سعید قمی، محمدحسن قمی، برادر قاضی سعید، ملا عباس مولوی، ملا محمد تنکابنی، میرقوام رازی و محمد رفیع پیرزاده. صدرا را نیز در همان دوران تبعید، 2تن از شاگردانش همراهی میکردند که بعدا افتخار مصاهرت و دامادی او را نیز یافتند؛ یکی ملامحسن فیض کاشانی (م1091ق) که در نقش محدث و مفسر تمامعیار نیز سخنها برای گفتن داشت و به واقع فیلسوفی بود در میان محدثان و مفسران، هر چند رسالهالانصاف را در انتقاد از فلاسفه و دیگران نگاشت؛ دیگری عبدالرزاق لاهیجی(1072ق) معروف به فیاض لاهیجی که مقبرهاش اینک روبهروی حرم مطهر فاطمه معصومه(س) است. لاهیجی اما جز فلسفه، گرایش کلامی نیز داشت و گوهر مراد را بر این اساس پدید آورد. در سال1135ق اما طومار اصفهان پس از محاصرهای طولانی همراه با وحشیگریهای بیسابقه توسط افغانها، در هم پیچیده شد. فیلسوف صدرایی این عصر، محمدصادق اردستانی (م1034ق) محاصره را تجربه کرده است. مهمترین اثر فکری او حکم به تجرد نفس و قوای آن است و البته تجرد خیال که در آن ملاصدرا با شیخالرئیس به مخالفت پرداخته است. در این میان میتوان از عنایتالله گیلانی، فاضل هندی(م1135ق) معروف به فیلسوف فقها، محمدتقیالماسی(م1159ق) نواده محمدتقی مجلسی، قطبالدین محمد نیریزی شیرازی(م1173ق) و البته اسماعیل خواجوی(م1173ق) که شاهد وحشیگریهای محاصره اصفهان بوده است، نام برد و اینها را باید جزو طبقه اول شاگردان صدرالمتالهین دانست.
پس از اینها نوبت به شیخآقامحمد بیــدآبـادی (م1198ق) میرسد که طلیعه طبقه دوم شاگردان مکتب صدرا به شمار میرود. او خود شاگرد میرزا محمدتقی الماسی و اسماعیل خواجوی بوده است. او در اصفهان به تدریس کتب صدرا اشتغال داشت و از خوش حوادث آنکه تقریرات وی از اسفار باقی مانده است. بیدآبادی شاگردان فراوانی به سبک صدرایی تربیت کرد که میتوان از ایشان به ملامحراب گیلانی(م1217ق)، ابوالقاسم خاتونآبادی(م1203ق) و ملامهدی نراقی (م1209ق)صاحب جامع السعادات، اشاره کرد. در شیراز اما، میرزا احمد اردکانی شیرازی فیلسوف(1225ق) بود که بر المشاعر ملاصدرا شرحی نگاشت و همان را تدریس میکرد. ملا علی نوری(م1246ق) و شاگردان او را باید طبقه سوم شاگردان صدرا و مقرران او دانست. او پس از تحصیل در مازندران و قزوین در اصفهان مقیم شد. از او تقریرات مهمی بر آثار صدرایی باقی مانده است چنانکه کتاب فواید شیخ احمد احسایی را نیز شرح کرده است. تفسیری مفصل بر سوره توحید و جوابیهای بر نوشته یک مبلغ مسیحی، از دیگر آثار فراوان اوست.
شاگردان او نیز همچون آثارش فراوانند که از ایشان میتوان به ملااسماعیل اصفهانی (م1277ق) اشاره کرد که شرح بسیاری از آثار صدرا را بهعهده گرفت و البته محمدجعفر لنگرودی که شرحی مفصل بر المشاعر و حکمت عرشیه نوشته است. پیش از آنکه فلسفه به تهران منتقل شود، تقریر فلسفه صدرایی، فیلسوفی بزرگ را تجربه کرد؛ فیلسوفی که سبب احیای صدرا شد و البته در اصول فقه شیعی که دوره کمال را به دست شیخ اعظم انصاری(م1281ق) طی میکرد؛ حاج ملا هادی سبزواری. او به سال1212ق در سبزوار به دنیا آمد و در سال 1232ق راهی اصفهان شد، در حالی که اصفهان هرچند اهمیت خویش را ازکفرفته میدید اما همچنان نشانی از عظمت گذشته داشت.
او اساتیدی چون ملا اسماعیل اصفهانی و ملاعلی نوری را تجربه کرد. پس از 5سال اما به خراسان بازگشت و بهمدت 5سال به تدریس فلسفه پرداخت. پس از چند سفر به خارج از کشور در سبزوار رحل اقامت دائمی افکند. آثار او در فلسفه صدرایی بسیار است و 30عنوان را در بر میگیرد. بیگمان منظومه و شرح آن که از خود اوست جذابترین کتاب حاجی به شمار میرود. شاگردان حاجی و شاگردان شاگردان او همچون آخوند هیدجی، شیخمحمدتقلی آملی و میرزا مهدی آشتیانی بر آن تعلیقاتی نگاشتهاند که در خور توجه است. از شاگردان بلاواسطه او میتوان به آقا میرزا محمد صدوقی که در سبزوار به تحصیل فلسفه پرداخت و ملاغلامحسین (م1318ق) که 6سال در سبزوار شاگرد حاجی بود و بعد از آن شیخالاسلام مشهد شد، اشاره کرد.
طبقه چهارم شاگردان مکتب صدرایی را اما باید در تهران جستوجو کرد؛ جایی که مکتب تهران شکل گرفت. در زمان سلطنت فتحعلیشاه قاجار (1212-1250ق) مدرسه مروی در بازار تهران تأسیس شد. ملاعلی نوری به تهران فراخوانده شد تا به تدریس در پایتخت بپردازد. او اما ترجیح داد تا یکی از بهترین شاگردانش را به تهران بفرستد تا نشانهای باشد از انتقال مرکز علمی از اصفهان به تهران. ملاعبدالله زنوزی تبریزی(م1257ق) بر این اساس به دستور ملاعلی نوری عازم تهران شد. ملاعبدالله 2 پسر داشت؛ یکی حسین زنوزی که عالم بود در ریاضیات و هیأت و دیگری آقاعلی زنوزی، مشهور به مدرس زنوزی که از این یکی آثار فراوان در فلسفه صدرایی باقیمانده است؛ همچنین کتابی با نام بدایع الحکم که در جواب 7پرسش اجمالی شاهزاده عمادالدوله نگاشته شده است. جز آقاعلی زنوزی، باید از محمدرضا قمشهای (م1306ق) یاد کرد که در اصفهان شاگردی ملاعلی نوری و محمدجعفر لنگرودی را کرد، اما رحل اقامت در تهران افکند. او که در مدرسه صدر اصفهان برای طلاب اسفار و فصوص میگفت، بعدا در تهران همینها را برای طلاب تدریس میکرد.
پس از اینسه، نوبت به سیدابوالحسن جلوه (م1315ق) میرسد که 40سال در دارالشفای تهران اسفار میگفت و دیگر متون صدرایی را. از او رسالهای مانده در حرکت جوهری، تعلیقاتی بر اسفار، شفای ابنسینا و هدایه اثیرالدین ابهری. اساتید اربعه تهران اما شاگردان بیشمار از خویش به جای گذاردند؛ شاگردانی چون میرزاطاهر تنکابنی، میرزامهدی آشتیانی، فیلسوف شرق (م1372ق) و میرزا محمدعلی شاهآبادی (استاد عرفان امامخمینی(ره)) که در تهران بودند و سیدحسین بادکوبهای که در نجف به تدریس فلسفه اشتغال داشت.
سیدحسین اما 2 شاگرد گرانقدر تربیت کرد؛ یکی سیدکاظم عصار که استاد حوزه تهران و دانشکده الهیات دانشگاه تهران بود و سیدمحمدحسین طباطبایی علامه، استاد حوزه علمیه قم که جز تقریرات اسفار، 2 کتاب در مشرب صدرایی تالیف کرد که اینک محور اساسی فلسفه در حوزههای علمیه و دانشگاههای کشور به شمار میرود؛ بدایه الحکمه و نهایه الحکمه که البته همراهند با ابداعات و تأسیسات فراوان در روش فلسفه و نتایج فلسفی. علامه سیدمحمدحسین طباطبایی اما جز تالیف کتب بهروز و سودمند، منبع تربیت و تعلیم شاگردان شد؛ شاگردانی که شاگردپرور شدند؛ شاگردانی همچون آیتالله شهیدمرتضی مطهری، آیتالله شهیدبهشتی، آیتالله حسنزادهآملی، آیتالله جوادیآملی، آیتالله مصباحیزدی، آیتالله ممدوحی، آیتالله گرامی، دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی و... و امروز اساتیدی همچون حجتالاسلام غلامرضا فیاضی، حجتالاسلام حمید پارسانیا، حجتالاسلام محمدعلی اردستانی، حجــتالاسـلام محسن غـرویان، حجتالاسلام قادر حیدریفسایی و... . از اینرو میتوان میراث صدرا را به صدر میراث فلسفی در جهان اسلام نشاند و او را بهحق صدر متالهان به شمار آورد.