در مقابل، ادبیات با وجود فراگیری بسیار و قدمت بسیار بسیار زیادش، در ایران با بحران مخاطب روبهروست. به این آمار دقت کنید: یک فیلم کاملاً معمولی با فروشی کاملاً معمولی، در روز اول اکران، دستکم 5 تا 10 میلیون تومان میفروشد. جالب اینکه قیمت بلیت سینماها بهطور متوسط 3 تا 4 هزار تومان است که تقریبا معادل قیمت پشت جلد یک کتاب 150 تا 200 صفحهای است. از طرفی شمارگان کتابها نیز معمولا در بهترین شرایط 1500 تا 2000 نسخه است. یعنی فروش همه شمارگان چاپ اول یک کتاب روی هم 4میلیون و پانصد هزار تومان تا 8 میلیون تومان است. به عبارت دیگر، فروش یک روز یک فیلم کاملا معمولی.
البته سینما در مقایسه با ادبیات صنعت پرخرجی است. برای تولید یک فیلم کاملا معمولی، 200میلیون تومان هزینه میشود، برای تولید یک کتاب معمولی، دستبالا 3میلیون تومان...این حساب و کتاب سرانگشتی را میتوان همچنان ادامه داد. اما هر طور که حساب کنیم به یک نتیجه میرسیم: سینما بیش از آنکه هنر باشد، درگیر چرخه اقتصادی صنایع است. تکنولوژی برای ظهور و رشد این هنر - صنعت، نقش تعیینکنندهای دارد و سرمایهداری، مهمترین ویژگی جوامع صاحب سینماست. با این همه، برای تولد این صنعت، بیش از هر چیز به هنرمندان نیاز است: بازیگران، کارگردانان، آهنگسازان و... نویسندگان. چرخهای که همواره به یکجا میرسد و به مسئولان و دستاندرکاران صنعت سینما، نقش تعیینکننده نویسندگان را یادآوری میکند.
این نقش هرکجا که پررنگتر است (نظیر آمریکا و اروپا)، سینما نیز پررونقتر از آب درآمده و هرکجا که رنگ باخته، سینما نیز نحیف شده است. از طرف دیگر، سینما هنر پرطرفداری است، دیده میشود و تنها در یک روز، به میزان فروش کل شمارگان یک کتاب، بلیت میفروشد. بنابراین میتواند به وضع اسفبار کتاب و کتابخوانی کمک کند. اما متأسفانه در ایران، بین ادبیات و سینما، دیواری قطور است که سبب میشود حتی کارگردانان صاحب اندیشه ما نیز با ادبیات روز کاملا بیگانه باشند. دیواری که به هر دو لطمه میزند؛ سینمای بدون قصه، اندیشه، ایده و در یک کلام، داستانهای تازه و عمیق و... و ادبیاتی بدون مخاطب، بدون چهره، بدون هوادار و...کاش مسئولان، برای فروریختن این دیوار قطور اندکی میاندیشیدند. هرچند که خبرهای خوبی نیز میرسد؛ حوزه هنری در سینماهای خود، پیش از نمایش فیلم، کتابهای خود را تبلیغ میکند. شاید این خراش کوچکی بر دیوار باشد اما از هیچ بهتر است.