کریمپور پیش از این رمان دیگری را با نام «باغ مارشال» در انگلستان و ایران منتشر کرد و به تازگی نیز «قصه من و او» را در نشر اوحدی زیر چاپ دارد؛ نویسندهای که حالا در دهه ششم زندگیاش ناگهان خود را تثبیت کرده و همچنان پرکار پیش میرود. کریمپور معتقد است که اگر کتابش را همه مردم از اقشار مختلف بخوانند، موفق بوده است، نه اینکه فقط گروه خاصی آن را مطالعه کنند. این گفتوگوی کوتاه درباره کارهای تازه او انجام شده است.
- آقای کریمپور، شما 2 رمان منتشر کردهاید و یکی هم زیر چاپ دارید، این سه شبیه هم هستند؟
نه. مسیر این سه کتاب کاملا متفاوت است. در ضمن این را هم اضافه کنم که مشغول نوشتن مجموعه «سرداران تاریخ» هستم. من 18 سال است که مشغول نوشتن این کتاب هستم و برای نگارش آن 30 میلیون تومان صرف تحقیق کردهام. این کتاب درباره سردارانی است که برخلاف شاهان، ناجیان واقعی ایران بودهاند و از گذشته تا زمان جنگ تحمیلی از کشور دفاع کردهاند. 3 جلد این مجموعه را نوشتهام و در حال حاضر مشغول نوشتن جلد آخر هستم که درباره جنگ ایران و عراق است. هر جلد این مجموعه
700 صفحه دارد. متن آن توأم با قصه است و به نوعی رمان تاریخی است.
- چندی پیش خبری درباره حضور شما در رقابت جایزه نوبل مطرح شد؛ موضوع دقیقا چه بود؟
از سوئد به من زنگ زدند و در مورد رمان «باغ مارشال» صحبت کردند. خبردار شدم که این کار در روزنامه« نیمروز» لندن در 82 پاورقی چاپ شده است. طی تماسی که با من گرفته شد، گفتند این کتاب از 152 کتابی که درنظر گرفتهاند، جزو 22 کتاب اول است. آخرین خبری هم که به من دادند این بود که جزو 12 تای اولی است. به من اطمینان داده شد که کتاب در حال خواندهشدن در آکادمی نوبل است.
- فکر میکنید چرا «باغ مارشال» در اروپا مورد توجه قرار گرفته است؟
اینکه فرهنگ عشایر، شهرنشینی و تمدن غرب در آن با هم مخلوط میشود و بعد هم به چیزی میرسد که مورد توجه مردم است؛ یعنی فوتبال. این قسمت، نقطه عطف کار است. در ضمن در کنار این موضوعات، وفای یک زن را طی 28 سال انتظار میبینیم چون قهرمان داستان بعد از این مدت از زندان بریکستون بازمیگردد. برای نوشتن قسمتهای مربوط به زندان به انگلیس سفر کردم و این زندان را از نزدیک دیدم. چنین رویکردی است که باعث شده عده زیادی فکر کنند داستان باغ مارشال، واقعی است، درحالیکه این اثر، تخیلی است.
- با این حال بهنظر میرسد شما هنوز به حقتان نرسیدهاید؛ موافقید؟
بعضی مواقع ما مظلوم واقع میشویم. باغ مارشال به چاپ سیام رسیده. من کتابی که کمتر از 7 بار تجدید چاپ شده باشد، ندارم. قصد ندارم از خودم تعریف کنم اما میبینم که در کشورمان نویسندگانی سر زبان هستند که چنین شرایطی ندارند. بهنظرم مقصر تبلیغات است. حالا چرایش را نمیدانم. به گلشیری گفته بودند چرا کتابهایت یک بار چاپ میشود و کتاب بعضیها چند بار؟ گفته بود چون پفکنمکیخور در کشور ما زیاد است. من با این حرف مخالفم. مردم کتابی را میخرند که از آن لذت ببرند. یک بار به یک تعویض روغنی در شهرضا رفته بودم و کتاب خودم را زیر آچار و لوازم مکانیکی دیدم. آقای تعمیرکار گفت: «خواهرم این کتاب را به من پیشنهاد داده. نمیدانی چه کتاب خوبی است. حتما یک نسخه از آن را بخر و بخوان». اینکه یک دکتر فرهیخته کتابم را بخواند، هنر نیست؛ هنر این است که تعویضروغنی هم کتابت را بخرد و تشویق بشود باز کتاب بخرد.