در واقع پست مربیگری پستی است که در آن مربی در بیشتر مواقع احساس غربت میکند و تحت شدیدترین فشارهای روحی و روانی قرار میگیرد. به همین دلیل برخی از مربیان بزرگ فوتبال جهان برای اینکه زیر این فشارهای روحی تسلیم نشوند و حکم اخراج خود را دریافت نکنند از روانشناس کمک میگیرند.
تجربه روانشناسانی که با مربیان بزرگ فوتبال جهان کار کردهاند نشان میدهد که 4 عامل، منبع اصلی تولید فشار روحی و روانی برای مربیان هستند؛ بازیکنان، مدیران باشگاه، تماشاگران و رسانهها.
جالب اینکه هر یک از این چهارعامل به تنهایی فشار روحی جداگانهای بر مربی وارد میکند و به همیندلیل فضا برای کار کردن او بسیار سنگین میشود. تنها راهکار مربی این است که هر چهار عامل را بهصورت مستقل راضی نگه دارد. اما اگر مربی نتواند این چهار عامل تولیدکننده فشار را راضی کند آنگاه فضایی مملو از ناامنی و بیثباتی برای وی بهوجود میآید.
مشکلاتی که برای مربی در این فضا بهوجود میآید به اختصار به این شرح است:نبود امنیت شخصی، احساس تنهایی و بدون پشتوانهبودن، ترس از تحقیر شدن توسط افکار عمومی، ناتوانی در تعیین سرنوشت خود (یعنی بازیکنان در نهایت سرنوشت او را تعیین میکنند)، تلاش برای اینکه خود را فردی تعیینکننده و مقتدر در تیم نشان بدهد، تلاش مداوم برای یافتن یک فرمول جادویی که بلافاصله مشکلات تیم را برطرف کند، اعتماد نداشتن به دیگران و همه اطرفیان خود را کارشناس دیدن. بهطور حتم هر یک از این 8 مشکلی که در بالا به آنها اشاره شد بهتنهایی برای نابود کردن روحیه و انگیزه یک انسان معمولی کافی است اما یک مربی فوتبال باید بهصورت همزمان با هر 8 مشکل دست و پنجه نرم کند.البته مهمترین مشکلی که یک مربی در طول فصل با آنها مواجه است، برخوردار نبودن از حمایت لازم است و به همین دلیل باید بهتنهایی همه مشکلات را حل کند. در ظاهر، دستیاران مربی و همچنین مجموعه مدیریتی باشگاه حامی مربی هستند اما در واقعیت، مربی باید پاسخگوی همه تصمیمات اتخاذ شده در باشگاه باشد.
تفکرپاندولی
اگر طرز فکر مربیان را در طول فصل بررسی کنیم به این نتیجه میرسیم که طرز فکر آنها مانند پاندول یک ساعت است؛ یعنی بین خیلی مثبت تا خیلی منفی در نوسان است و در واقع بستگی به نتایج کسب شده دارد. اگر برخی از اظهار نظرهای مربیان در طول فصل را مرور کنیم به نوسانهای طرز تفکر آنان پی خواهیم برد؛ «هنگامی که شما برنده نمیشوید، مردم به شما اعتماد نمیکنند»، «هنگامی که شما روی روند برد هستید هرگز تصمیم اشتباهی نمیگیرید»، «بازیکنان میتوانند شما را از کار برکنار کنند»، «شما با تصمیمات خود زندگی میکنید و میمیرید»، «من خیلی مقتدر نیستم» و«پیروزیها، شما را تبدیل به اسطوره میکنند».
این اظهارات ضدو نقیض نشانه بیثباتی و نداشتن تعادل ذهنی مربی است. هنگامی که تیم برنده میشود، تماشاگران و مدیران تصور میکنند که تمام تصمیمات مربیشان درست است و او نمیتواند تصمیم غلط بگیرد. همین موضوع باعث میشود مربی باور کند که امنیت روحی بهدست آورده در حالی که این امنیت، کاذب و زودگذر است. به محض اینکه تیم او مساوی کند یا ببازد آنگاه همان افرادی که او را بدون اشتباه میدانستند تمام تصمیماتش را زیر سؤال میبرند. این فضای جدید باعث میشود که مربی به شیوه مدیریت و تواناییهای خود شک کند. باور کنید که تداوم شیوههای مدیریتیای که مردم و اطرافیان، آنها را باور ندارند بسیار دشوار است حتی اگر خودتان بدانید که این شیوهها کاملا صحیح هستند.
این انتقادها باعث میشود که مربی بهتدریج با بازیکنان، دستیاران و حتی مدیران باشگاه درگیر شود. همگان تصور میکنند که فشارهای روحی و روانی تنها بر عملکرد ورزشکاران تاثیر منفی دارد غافل از اینکه روی تصمیمگیریهای مربی تیم نیز بسیار اثرگذار است. هنگامی که عملکرد یک ورزشکار مثبت نیست حداکثر نیمکتنشین میشود اما هنگامی که مربی اعتماد به نفس خود را از دست میدهد، بازیکنان، تماشاگران و مالکان باشگاه دست به دست هم تصمیم میگیرند تا برای بهتر شدن شرایط، مربی را برکنار کنند.
مشکلات خارج از زمین
تجربیات روانشناسان نشان میدهد که مهمترین مشکلات مربیان خارج از زمین چمن است؛ بهعنوان مثال او باید مشکلات بازیکنان خارجی، مشکلات بازیکنان مسن، مشکلات بازیکنان بد اخلاق، مشکلات خانوادگی بازیکنان و همچنین بدرفتاری بازیکنان با تجربه با بازیکنان جوان تیم را حل و فصل کند. اگر مربی نتواند این مشکلات را حل کند، آنگاه عملکرد بازیکنان تیم منفی خواهد شد و اوست که در نهایت متضرر میشود. و جالب اینکه یک مربی، با دانش و آگاهی فوتبالی خود نمیتواند هیچیک از این مشکلات را حل کند. به عبارتی دیگر ممکن است یک مربی در زمینه فوتبال یک متخصص باشد اما این تخصص برای اداره یک تیم کافی نیست.
هنگامی که مربی یک تیم تصمیم اشتباه میگیرد آنگاه باورهای متفاوتی در مورد تصمیم وی نزد بازیکنان تیم بهوجود میآید که این باورهای متناقض روی ذهن بازیکنان تاثیر میگذارد و در نهایت عملکرد آنها را درون زمین منفی میکند. مربی نیز براثر تصمیم اشتباه خود دچار تنش و اختلاف درونی، از دست دادن اعتمادبهنفس و در نهایت تغییر رویه میشود. نتیجه این میشود که او به یک مربی مستبد تبدیل میشود و ازآن پس تلاش میکند که تصمیمات خود را به تیم تحمیل کند حتی تصمیمات غلط. ( به نمودار مراجعه شود).
در اینجا وظیفه روانشناس این نیست که مشکلات بازیکنان تیم را برطرف کند بلکه وظیفه اصلی وی حمایت کردن از مربی است. البته روانشناس باید به زبان فوتبالی با مربی صحبت کند و کاری کند که مربی اعتماد کامل به او داشته باشد. در چنین شرایطی اگر باشگاه برای مربی، روانشناس استخدام کند آنگاه مربی به او اعتماد نخواهد کرد اما اگر روانشناس حقوق بگیر باشگاه نباشد و دستمزد خود را از مربی دریافت کند آنگاه اعتماد آنها به یکدیگر حداکثری خواهد بود. هنگامی که چنین اعتمادی بهوجود بیاید مربی در طول فصل تمام مشکلاتی را که با مدیران، تماشاگران و بازیکنان دارد بدون کوچکترین سانسوری با روانشناس در میان میگذارد. هنگامی که روانشناس از مربی حمایت میکند خود مربی بهصورت خودکار استراتژیهای جدیدی برای مبارزه با مشکلات مییابد.
نتیجه: مربیان عصر فعلی فوتبال جهان برای اینکه در کار خود موفق شوند و اخراج نشوند باید شیوههای کاهش استرس را بیاموزند در غیراینصورت در این فوتبال چند روزی بیش دوام نخواهند آورد.