او استاد علوم سیاسی در دانشگاه فلوریدای جنوبی و رئیس دانشکده علوم سیاسی این دانشگاه است. از او کتاب «شکلگیری انقلاب اسلامی» در اختیار ماست که توسط مجتبی عطارزاده ترجمه و توسط انتشارات گام نو منتشر شده است. وی همچنین دارای 30 مقاله تحقیقی در مورد انقلاب اسلامی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است.
* اگر بخواهیم در مورد چرایی وقوع انقلاب اسلامی در ایران صحبت نمائیم، ناچار از تجزیه دلائل و علل به موضوعات ریزتر هستیم. برخی می گویند انقلاب اسلامی در ایران اتفاقافتاد، چون مردم ایران مسلمان و متدین بوده و هستند. اگر بخواهیم از دیدگاه میزان تعهد مردم به اسلام سخن بگوییم، مردمان کشورهای دیگری هم هستند که مانند ایرانیان مسلمان و مقید به اسلام هستند، مانند مردم مصر و یا سودان که در دومی اکثرا حافظ قرآن نیز هستند، یا عربستان سعودی. برخی دیگر معتقدند که وضعیت اقتصادی ایران قبل از انقلاب خوب نبود. البته خوب نبود، اما در همان دوران کشورهایی بودند که در آنها مردم در خیابانها از گرسنگی میمردند. بنابراین از لحاظ اقتصادی وضع مردم ایران بدترین در دنیا نبود. شکاف بین پولدارها و فقرا نیز در برخی دیگر از کشورها وجود داشت. اگربا توجه به نزدیکی کشورها به نیروهای مسلط همچون آمریکا موضوع را مورد مطالعه قرار دهیم کشورهایی بودند که از ایران خیلی وابستهتر به آمریکا بودند، مثل پاراگوئه. سؤال اساسی این است که چرا در ایران انقلاب اتفاق افتاد و در کشورهای دیگر این اتفاق نیفتاد؟
- به این سئوال جواب کاملی نمیتوان داد؛ و من فقط به یکی دو نکته اشاره خواهم کرد. یک رشته تئوریهای بسیار جالب در مورد دلایل انقلاب موجود میباشد. در این تئوریها، معمولا شرایط لازم از شرایط کافی انقلاب مجزا هستند. در مصر خیلی از شرایط لازم انقلاب موجود بود، ولی شرابط کافی انقلاب در آنجا مشاهده نمیگردید. برای مثال چارلز تیلی ، یکی از معروفترین تئوریسینهای انقلاب، معتقد است که برای پیروزی انقلاب، منابع وسیع و تشکیلات سراسری کشوری لازم است تا بتوان مردم را بسیج نمود. این تشکیلات و منابع باید تقریبا مستقیم و بدون اتکاء به حکومت باشد. یکی از کارهایی که حکومت مصر برای سالیان متمادی در آن کشور انجامداده این است که علما و وعاظ مذهبی، عمدتاً سنی، را در بوروکراسی دولت مستحیل کرده، و اکثر علما پولبگیر دولت بوده و هستند؛ و مساجد نیز در کنترل دولت است. لذا برای علمای سنی خیلی مشکل است که ملت را بسیج کنند، یا بتوانند از منابعی که در اختیار دارند در جهت انقلاب استفاده کنند. در صورتی که در ایران یکی از مهمترین دلائلی که به علمای شیعه در 150 سال اخیر اجازه داده تا در کلیه جنبشهای سیاسی و اجتماعی ایران سهیم باشند و نقش مهمی در آنها بازی کنند، این است که منبع اصلی در آمد علما از دولت نبوده؛ و در عین حال آنان دارای تشکیلات سراسر کشوری بوده اند. دولت هم کمک میکرده ولی علما از نوعی استقلال مالی بهره میبردند و رابطه خیلی نزدیکی با بازار و قشرها و طبقات پایین برقرار کردهاند. از زمانی که میرزای شیرازی فتوای معروف خود را، علیه استفاده تنباکو در زمان ناصرالدین شاه، صادر میکند، همچنین در جنبش مشروطه و همینطور در 15 خرداد 1342 و انقلاب اسلامی 1357 علما موفقشدند تودههای مردم را بسیج کنند. در همه این موارد علما از تشکیلات و منابع خود در جهت بسیج مردم استفاده فوقالعاده مؤثری کردهاند. فکر میکنم هیچ نیروی سیاسی دیگری در ایران دارای چنین تشکیلاتی نبوده است.
نکته دیگر این است که در میان تمام کشورهای اسلامی و در حال توسعه، ایران دارای سنت اصیل و غنی انقلابی است؛ و در 150 سال اخیر شاهد رشد چندین جنبش انقلابی، مترقی و ملیگرا بودهاست. البته ایران تا امروز انقلابی نداشته، مگر انقلاب اسلامی ایران در 1357. جالب است که در دوران شکوفایی جنبش مشروطه هیچ موقع لغت انقلاب استفاده نشد؛ و سالها بعد از آن نهضت است که تاریح نویسان و محققان صحبت از انقلاب مشروطه میکنند. جنبش مشروطه یک جنبش اصلاحطلب و مترقی بود که دستاوردهای عمدهای، همچون تدوین و تصویب قانون اساسی و تشکیل مجلس شورای ملی، را نصیب مردم ایران کرد؛ ولی جنبش مشروطه را نمیتوان انقلاب نامید. انقلاب یک دگرگونی کلی در بطن جامعه است که طبقه حاکمه را، قانون اساسی مملکت را، طرز فکر طبقه حاکم را و ماهیت قدرت دولت را با سرعت فوقالعاده عوض میکند؛ و معمولا با خشونت همراه است و طبقات غیرحاکمه نیز در بهوجود آوردن آن سهم مهمی را ایفا مینمایند.
ما در ادبیات تطبیقی انقلاب، صحبت از این میکنیم که انقلاب با کودتا و رفرم فرق دارد. انقلاب یک پدیده مدرن است. ما تا قبل از انقلاب 1791 فرانسه در جهان انقلاب نداشتیم. با انقلاب فرانسه است که مفهوم انقلاب بهعنوان یک دگرگونی عظیم و برنامهریزی شده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به دنیا معرفی میشود. تا امروز انقلاب در کشورهایی که عقبافتاده باشند، یا فقر و فلاکت در آنها زیاد است اتفاق نیفتاده است. انقلاب در کشورهایی اتفاق می افتد که شکافی بین رشد اقتصادی و رشد سیاسی وجود دارد.
ساموئلهانتینگتون، وقتی از انقلاب صحبت میکند، میگوید انقلاب انفجار شرکت اقشار مختلف در روند سیاسی است. جامعه وقتی از لحاظ اجتماعی و اقتصادی رشد میکند، طبقات و اقشار مختلف خواهان شرکت در تصمیمگیریهای مهم دولت میشوند. اگر دولت آنها را سرکوب نماید، برای مدتی میتواند حکومت کند، کما اینکه شاه کرد. ولی موقعیت به جایی میرسد که دیگر نمیشود این نیروها را کنترل کرد، و در این حالت انقلاب به وقوع می پیوندد. حالا بر میگردم به سوال اول شما در مورد مصر، اختلاف فاحش بین رشد اقتصادی و اجتماعی از یک طرف، و رشد سیاسی از طرف دیگر، در بسیاری از کشورهای جهان سوم، مثل مصر، وجود دارد، ولی در آن کشورها انقلاب نمیشود، زیرا این موضوع شرط لازم است ولی شرط کافی نیست. از شروط کافی سازماندهی، منابع و استقلال مالی کسانی است که خواهان سرنگونی رژیم حاکم هستند، و این شرایط در مصر وجود نداشتهاست. شرط دیگر رشد ایدئولوژی انقلابی و امیدواری به پیروزی انقلاب است. همه میدانیم تا زمانی که ملت به آینده بهتری امید نداشته باشد؛ و مردم امیدوار نباشند که میتوانند رژیم حاکم را از بین ببرند، زور میتواند باعث تحمیل ثبات و وضعیت جاری به مردم گردد. سیستم آپارتاید آفریقای جنوبی را نگاه کنید که در آن در حدود 5 تا 10 درصد جمعیت سفید 90 درصد جمعیت سیاهان را برای سالیان سال در یک نظام غیر انسانی محکوم کرده بود، ولی زمانی که سیاه پوستان معتقد شدند که میتوانند آن سیستم غیر انسانی را تغییر دهند، جنبش انقلابی رشد کرد. شاید در ایران سیاست دفاع از حقوق بشر آقای کارتر امیدی به انقلابیون داد که آمریکا دیگر از شاه طرفداری بی چون و چرا نخواهد کرد. در عین حال که این امید موجود بود، اسلامگرایان صحبت از بهوجود آوردن یک نظام جدید انقلابی هم میکردند. آیتالله خمینی بهتر از هر کس دیگری مردم را قانع نمود که پیروزی علیه شاه ممکن است.
* ما خوانندههای ایرانی با این موضوعات تا حدی آشنا هستیم؛ و در این مورد کتابهای متعددی هست و آنچه شما میگویید در واقع اشاره به تشکیلات مذهبی بود. حالا برمیگردیم به اینکه جهان چه طوری با این انقلاب برخورد کرد؟ آیا میشود دسته بندی کرد؟
- نکته اول در انقلاب ایران نقش حساس و اصلی دین در آن است. در انقلاب کبیر فرانسه، انقلابیون برنامههای مشخص ضد کلیسای کاتولیک را داشتند. برای نمونه موقعی که انقلابیون روی کار آمدند تقویم مسیحی را عوض کردند و سال را با سال صفر آغازکردند. این خیلی مهم است، به خاطر اینکه انقلابیون میخواستند بگویند که انقلاب فرانسه انقلاب جدیدی است و میخواهد دوره جدید و آزمایش نشدهای را آغاز کند. انقلابیون تمام ثروت کلیسا را گرفته و ملی کردند و از همه مهمتر اینکه کشیشها را مجبور کردند که به جای قسم خوردن به کلیسای رم به دولت جدید انقلابی فرانسه قسم یاد کنند. در حقیقت در انقلاب فرانسه نوعی آیندهنگری دموکراتیک وجود داشت. انقلاب 1917 در روسیه هم پایه و اساس ضدخدا و دین داشت و مانند انقلاب چین در سال 1949 خواهان تشکیل یک سیستم جدید سوسیالیستی بود. در انقلاب ایران دنیا با یک پدیده جدید انقلابی روبرو میشود. سالیان سال متفکرین مارکسیست و غیرمارکسیست فکر میکردند هر چقدر جامعه به سمت صنعتی شدن پیش میرود و مدرنتر میشود، منزلت دین در آن کم رنگ تر میشود. این تصور باطل از کار درآمد. برعکس انقلاب فرانسه که از سال صفر میخواست شروع کند، انقلاب ایران میخواهد به دوران طلایی تمدن اسلامی بازگردد. این برای دنیا هم جالب بود، و هم بی نظیر. بنابراین انقلاب ایران هم یک انقلاب مدرن و هم یک انقلاب سنتی بود؛ و در آن هم عناصر مدرن و هم سنتی موجود است. بسیاری از چالشهایی که در 27 ساله اخیر در ایران با آنها روبرو بودهایم ناشی از تضاد بین عناصر مدرن و سنتی است که اتفاقاً انقلاب هر دو را قویتر نمودهاست. مطلب دیگری که دنیا را متعجب کرد این بود که هیچ کس فکر نمیکرد که رژیم پهلوی آبستن انقلاب باشد و به سادگی و به تندی از هم بپاشد. ایران نه در جنگ شکست خورده بود و نه وضع اقتصادی بدی داشت. در حقیقت دهه 1350 دهه طلایی اقتصاد ایران بود و در آن زمان قیمت نفت به شدت افزایش یافت. بهعلاوه ساواک قدرت مهیب و مهمی بود؛ و ارتش شاه پنجمین ارتش بزرگ دنیا بود. رژیم تقریبا تمام سازمانهای مخالف را مات کرده بود. دول اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا مخالفتی با رژیم پهلوی نداشتند. لذا انقلاب اسلامی دنیا را مات و مبهوت نمود. دو عامل توجه دنیا را به انقلاب ایران جلب کرد. اول اینکه انقلاب ایران یکی از مردمیترین انقلابهای تاریخ بود، و دوم اینکه مظهر و بانی این انقلاب یک رهبر نسبتا مسن دینی و ناشناخته برای دنیا بود. واکنش اولیه آمریکا به انقلاب ایران ترکیبی از شگفتی و حیرت، و در عین حال سوءظن، بود. بعد از مسأله گروگانگیری در تهران سوءظن آمریکا نسبت به انقلاب هر روز بیشتر گردید.
* ببینید این نگاه بیرون به انقلاب بود که شما گفتید. آیا این انقلاب رویکرد و تأثیری در جهان داشت؟
- اصولا تمام انقلابها تاثیرات عمیق سیاسی و جهانی داشتهاند و انقلاب ایران نیز از این اصل تاریخی مستثنی نیست. انقلاب اسلامی ایران تأثیر مهمی در دنیای اسلام بهجا گذاشته است و به نهضتهای اسلامی دو دهه اخیر روح و جان تازهای دمیدهاست. گزاف نیست اگر بگویم که انقلاب ایران اسلام را زنده کرد و آن را بهعنوان نیرویی مهم در عرصه بینالمللی مطرح نمود. انقلاب ایران در سیاستهای خارجی و داخلی دولت آمریکا هم تاثیر گذاشته است. به جرات میتوانم بگویم که انقلاب اسلامی و مسأله گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران از عوامل قابل ملاحظهای بود که باعث شکست کارتر در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 1980 شد. خیلیها در آمریکا معتقدند هستند که اگر گروگانها را دولت ایران قبل از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا آزاد میکرد امکان شکست ریگان خیلی زیاد بود. شکست کارتر نقطه عطفی در روی کار آمدن محافظه کاران در آمریکا است. از آن به بعد نو محافظه کاران که با مسیحیهای دست راستی اتحاد برقرار کرده بودند، حزب جمهوریخواه را زیر کنترل خود قرار دادند. بدین ترتیب نقش و منزلت عقاید مذهبی در سیاستهای داخلی و خارجی آمریکا زیادتر میگردد.
منظور من این نیست که انقلاب ایران باعث بهوجود آمدن جنبش محافظهکاری نو در آمریکا گردید. منظور من این است که انقلاب ایران باعث رشد شدید محافظهکاری نو و دست راستیهای مذهبی در آمریکا گردید. انقلاب ایران در سیاست خارجی آمریکا در خلیج فارس نیز تأثیر عمیقی گذاشته و نیروهای آمریکایی پس از جنگ اول خلیج فارس وارد منطقه شدند. زمانی که انگلیس در سال 1968 تصمیم میگیرد از منطقه خلیج فارس خارج شود، محمدرضا پهلوی، در صحبتهایی که با اسدالله علم دارد مخالفت خود را با حضور نیروهای آمریکایی در خلیجفارس به روشنی اعلام میکند. بعد از انقلاب ایران، بهدلیل تحولاتی که در منطقه خلیجفارس پیش میآید، آمریکاییها نفوذ خودشان را در منطقه بیشتر میکنند؛ تا جایی که امروز تعداد قابل ملاحظه ای از سربازان و نیروهای آمریکایی در خلیج فارس حضور دارند.
* آیا انقلابها بهصورت کلی قابل پیشبینی هستند؟
- اجازه بدهید که پاسخ این سؤال را با این نکته شروع کنم که پیش گویی انقلاب به نظر من ممکن نیست. شما اگر دو سال قبل از فروپاشی رژیم پهلوی از من این سوال را میکردید که آیا در ایران انقلاب میشود، من مسلما جواب منفی به شما میدادم.
* در کتاب شما به نام «شکلگیری انقلاب اسلامی» شما چه رهیافتی را دنبال نمودهاید؟
- برای من خیلی جالب بود که بدانم چه شد که در ایران انقلاب شد. چرا این انقلاب، اسلامی گردید. برای جواب دادن به این سؤالها کتاب خود را به رشته تحریر درآوردم.
* کتاب ساختارش بر محور این دو سؤال است که چرا انقلاب شد، و چرا انقلاب، اسلامی شد؟
- چرا انقلاب شد و چرا انقلاب، اسلامی شد؛ و یک سوال فرعی که چرا ملیگراها و چپها در این انقلاب شکست خوردند؟ اگر طبقات مختلف و گروهها و اقشار گوناگون در این انقلاب شرکت نمیکردند امکان از بین بردن رژیم پهلوی خیلی کم بود. کارگران، بازاریها، ملیگراها، چپیها، دانشجویان، اسلامیها غیراسلامیها همه در انقلاب شرکت کردند. اما علما برندگان اصلی انقلاب شدند. دلایل این پیروزی را من در کتابم توضیح میدهم.
در انقلاب چین، خیلیها در آمریکا فکر میکردند که چیانکای چک رهبر آینده چین خواهد بود، تصاویر او را بیشتر از هر کس دیگری روی جلد مجله تایم آمریکا چاپ کردند. اما چنین نشد و مائو برنده انقلاب شد و چین سوسیالیست را ساخت. در ایران نیز پیروزی علما همه را شگفتزده کرد.
* در مورد انقلاب ایران نظریات مختلفی وجود دارد. شما بهتر میدانید. برخی معتقدند که انقلاب ایران محصول توطئه غرب علیه شاه ایران که از لحاظ نظامی ادعاهایی داشت بود. تدا اسکاچپل، پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، در مقالهای نوشت، اگر در دنیا تنها یک انقلاب موجود باشد که آگاهانه ساختهشده باشد، آن انقلاب، انقلاب ایران است. انقلاب ایران توسط مجموعهای از تشکلهای فرهنگی و سازمانی ریشه دار و تاریخی شیعه همچون امامحسین (ع) و مراسم اسلامی، شبکه مساجد، روحانیت و... بگونهای هوشیارانه ساخته شد. ماروین زونیس شخص شاه را محور اساسی در حکومت پهلوی میداند و به همین دلیل به بررسی روان شناسانه شخصیت شاه پرداختهاست. میشل فوکو، در ریشهیابی دلایل انقلاب اسلامی، معتقد است که این انقلاب نمیتواند با انگیزههای مادی و اقتصادی صورت گرفته باشد؛ زیرا جهان شاهد شورش و قیام همه ملت ایران علیه قدرتی بود که مشکلات اقتصادی آن به آن اندازه بزرگ و مهم نبود. بلکه تشیع، نفوذ عمیق و تعیینکنندهای در دل انسانها داشت و توانست نقشآفرینی کرده و مردم را اینگونه علیه رژیمی که بدون شک یکی از مجهزترین ارتشهای دنیا را در اختیار داشت، و از حمایت آمریکا برخوردار بود، به خیابانها بیاورد. یک گروه از کسانی که بر اساس نظریه مارکسی انقلاب، به تحلیل انقلاب ایران پرداختهاند، این انقلاب را تنها قیام و حرکت میخوانند و معتقدند که اساسا این رخداد انقلاب نبوده است. گروه دیگر جریانات سال 1357 ایران را انقلاب میدانند و مطابق نظریه تکامل تاریخ معتقدند که انقلاب ایران حرکت بورژوازی علیه سرمایهداری و فئودالیسم بهصورت همزمان بودهاست. جیمز دیویس معتقد است که انقلابها زمانی رخ میدهند که مدتی طولانی از توسعه عینی اقتصادی و اجتماعی، توسط یک دوره کوتاه مدت عقبگرد سریع دنبال شود. توسعه طولانی باعث افزایش انتظارات میگردد و رکود کوتاه مدت سبب ایجاد فاصله غیرقابل تحمل بین انتظارات و دریافتها شده، و در نتیجه انقلاب به وقوع میپیوندد. چالمرز جانسون، روند امور در جامعه را ماهیتاً مبتنی بر رضایت و نه تضاد میداند. او بر این باور است که تغییر و تحول امری طبیعی است و لزوماً انقلابی و خشونت آمیز نیست؛ و انقلاب تنها یکی از شکلهای تغییر اجتماعی است. شما چه نظری دارید و یا کدامیک از این رهیافتها را میپسندید؟
- روی مطلبی حساس دست گذاشتید که فکر میکنم از اشکالات عمده جامعه ما ایرانیها است. تزهای «توطئه» بین ایرانیان بسیار محبوب هستند. همان طوری که گفتید یکی از این تزهای توطئه این هست که ایران پهلوی داشت به تندی جلو میرفت. یک عده اجنبی برنامهریزی کردند شاه را سرنگون کردند. بعضیها مسأله نفت، و نقش شرکتهای نفتی، را مطرح میکنند. متأسفانه از آنجایی که فرهنگ ما فرهنگ نوشتنی نیست، و فرهنگ شفاهی است، ما از این تزهای توطئه زیاد داریم. فرهنگ دایی جان ناپلئون در ایران قوی است. معمولا کسانی که طرفدار تزهای توطئه هستند بهانه میآورند که بدون تصمیمات مهم در پشت درهای بسته هیچ اتفاقی نمیتواند بیفتد. البته این افراد نمیتوانند مدارکی در اثبات تزهای خود ارائه دهند. بحث و گفتگو با چنین افرادی اتلاف وقت است. تزهای توطئه را در حقیقت باید در حوزه داستاننویسی، و نه در عرصه تجزیه و تحلیل علمی، قرارداد. در مورد انقلاب، من تا امروز مدرک و یا دلیل قانع کنندهای ندیدم که من را قانع کند که نیروهای مرموز و مخفی خارجی رژیم شاه را از بین بردند. انقلاب اسلامی را ایرانی به دست ایرانی به پیروزی رساند؛ و مسئولیت آن نیز بر عهده مردم ایران است و بس. شاه در آخرین سالهای حکومت خود نتوانست بازی را درست انجام بدهد؛ ضعف داشت، نفهمید که ایران آبستن انقلاب است. من دلیلی نمیبینم که آمریکا بیاید جلوی رشد ایران را بگیرد. چرا آمریکا بیاید انقلاب در کشوری بهوجود آورد که داشت از آن میلیاردها دلار پول نفت را اسلحه و وسائل دیگر میخرید و یکی از مهمترین کشورها برای کنترل کردن و مهار اتحاد جماهیر شوروی بود؟ البته بودند کسانی که در دولت آمریکا میخواستند شاه را سرنگون یا تنبیه کنند. امکان دارد که شرکتهای نفتی هم با شاه اختلاف شدید داشتند. ولی این نکات اصلاً بدان معنی نیست که یک عدهای نشستند و برنامه سرنگونی رژیم پهلوی را طراحی کردند. کسانی که از این تزها دفاع می کنند نه به خودشان احترام میگذارند، نه به ملت ایران. و از همه بدتر قدرت و بهای بیش از حد به نیروهای خارجی میدهند. تا زمانی که ما نیروهای خارجی را مسؤول عمده اشکالات خود بدانیم قادر نخواهیم بود ایرانی آباد و آزاد و مستقل بسازیم.
البته ما میتوانیم بگوییم انقلابیون انقلاب را نبردند، شاه آن را باخت، این بدین دلیل است که مسأله رهبری در انقلاب خیلی مهم است. محمدرضا پهلوی مرد ضعیفی بود، و با آنکه 37 سال حکومت کرد حقایق جامعه را متوجه نشد. او در شرایط و موقعیتهای حساس نمیتوانست تصمیمات قاطع بگیرد. موقعی که کارتر به او فشار میآورد که تو باید یک مقداری حقوق بشر را رعایت کنی شاه «دموکرات» میشود؛ ولی روز بعد همان دیکتاتور همیشگی میشود. لغتی که من در کتابم استفاده میکنم «دموکرات اتوکرات» است، البته این دو کاملا با هم در تضاد هستند و یک نفر نمیتواند هم خودکامه باشد و هم دموکرات. بنابراین شخصیت محمدرضا و روش حکومتی و خودکامگی او، و خلاصه ضعف در تصمیمگیری، همگی دست به دست هم دادند و باعث از هم پاشیدگی سریع سلطنت پهلوی گردیدند. نکته مهمی که آقای زونیس به آن توجهی ندارد رهبری آیتالله خمینی است. برخلاف محمدرضا پهلوی که دچار ضعف تصمیمگیری بود، آیتالله خمینی از قدرت اراده و تصمیمگیری قاطع برخوردار بود. او میدانست چه میخواهد، و با رهبری بیچون و چرای جنبش انقلابی، رژیم سلطنتی را نابود کرد. در جنبش 15 خرداد نیز ضعف تصمیمگیری محمدرضا پهلوی معلوم میشود. اسدالله علم در خاطرات خود یادآور میشود که دستور حمله به تظاهرکنندگان طرفدار آیتالله خمینی را او در زمانی که شاه خواب بود، گرفت. در اوج انقلاب اسلامی، ضعف تصمیمگیری شاه نیز به حد اعلای خود رسید. آیتالله خمینی از این ضعف استفاده کرده انقلاب را به پیروزی رساند.
* به نظر شما انقلاب از چه موقع شروع شد؟
- شروع دور جدید ناآرامیهایی که منجر به انقلاب شد را من با نامههایی که ملیگراها و روشنفکران به امیر عباس هویدا نوشتند میبینم. مقالهای که در یکی از روزنامههای تهران علیه آیتالله خمینی چاپ شد، نقطه عطفی در انقلاب بود. مسلماً عکسالعمل مردم به این مقاله سرعت انقلاب را افزایش داد و به آن جهت داد. آتش سوزی در سینما رکس و جمعه خونین از مسائل دیگری بودند که ایران را به انقلاب نزدیکتر کردند.