اما دیگر شهرهای بزرگ ایران (که بزرگترینشان جمعیتی حدود یک چهارم تهران دارند) به دلایل مختلف از دوران قاجار به بعد دائما چشم به تهران و تحولات تهران داشتند، برای مدیران این شهرها تهران نماد تحول پیشرفت و تنها الگوی پیشرو بوده است که پیروی از آن راه مطمئن موفقیت است.
تهران که تمرکز شدید منابع مالی و علمی و تجاری کشور در آن از حالت تعادل خارج شده و بر هم زننده اقتصاد و توسعه کشور شده است تمام ظرفیتهایش در سطحی متفاوت از دیگر شهرهاست و همین دلیل برای منتفی شدن امکان کپیبرداری از الگوی تهران کافیست، هرچند که خیابانها، پاساژها و زیرگذر و... تهران بسیار مهیج هستند!
اما برای کسانی که میگویند و خواهند گفت چرا مثلا نمیتوان یک زیرگذر یا خیابان (معمولاً با اشاره به متراژ آن!) مانند آنچه در تهران است در شهر خود داشته باشند. باید مشخص شود چه عواملی و به چه نحو این آرزو را ناممکن و این خیال را خطرناک کردهاند.
این مسئله ضرورت پژوهشی منظم و فراگیر دارد اما اگر به یاد آوریم که نوع اقدامات شهر تهران چه نسبتی با مشکلات آن داشته متوجه میشویم که تهران همواره یک قدم از مشکلات(مثلا ترافیک و تامین آب و مسکن و زلزله و...) عقب مانده به این دلیل ماهیت اقدامات به نحوی بازدارنده بوده و همواره تلاش در فاصله گرفتن از آستانه قابل تحمل مدنظر بوده است؛ اما برای شهرهایی که هنوز مسائل و مشکلات تهران را ندارند این گونه الگوبرداری در واقع هیچ معنایی ندارد، همین استدلال برای ما ماهیت روانی و زیباییشناسی این اقدامات را روشن میکند.
در واقع شکلگیری همین زیباییشناسی و معیارهای آن است که خطرناکترین جنبه الگو شدن تهران است. اقداماتی که بر این اساس انجام میپذیرد عمدتا به اتلاف منابع و عدم انطباق با مسئله واقعی یا جزئینگری متهم هستند که ایجاد مشکلاتی پیچیده از عواقب آن است.
اما راه حل ساده این معضل یعنی دل کندن از تهران و پرداختن به شهرها براساس وضعیت خود جوابی واضح اما راهی خطیر در پیش دارد؛ ضروریست پیش از آنکه این مشکلات از کنترل خارج نشدند به حل این مسئله پرداخت.