آنها که شرایط حاکم بر بسیاری از فیلمهای سینمای ایران را نمیپسندند و الگوی مطلوبشان فیلمهای دینی است.
باتوجه به اینکه اکثریت جامعه ایران مذهبی هستند، قاعدتا باید از فیلمی که از نشانههای دینی برخوردار است استقبال قابلتوجهی به عملآید. اتفاقی که البته در مورد فیلم سیبو سلما رخ نداده است. فیلمی که یک طلبه جوان را در یک موقعیت اخلاقی قرار میدهد و در آن آموزههای دینی به شکلی آشکار به چشم میخورد در گیشه با شکست مواجه میشود. این شکست تجاری را البته نباید به پای سینمای دینی نوشت. تجربه نشان داده هرگاه فیلمی در این حوزه با ساختاری قابل قبول ساخته شده، هم مردم از آن استقبال کردهاند هم کارشناسان. شاهد مثال هم «طلا و مس» ساخته همایون اسعدیان است که 2سال پیش اکران عمومی شد. طلا و مس هم فروش خوبی کرد و هم فیلم برگزیده منتقدان در سال 89شد.
اتفاقی که در مورد سیبو سلما رخ نمیدهد، چون فیلم به شکلی گلدرشت به مفاهیم دینی پرداخته و از کلیشههای دهه60 فراتر نرفته، در آن جای دیالوگ شعار به چشم میخورد و بیتعارف به لحاظ سینمایی فیلمی ضعیف و پیشپاافتاده است. سؤال اینجاست کسانی که فیلمنامه سیب و سلما را قبل از ساخت خواندهاند و مجوز تولیدش را صادر و سرمایه ساختش را تضمین کردهاند چه تصوری از مدیوم سینما داشتهاند؟
اینکه سرمایه ملی صرف تولید آثاری ضعیف شود که نه تنها خدمتی به سینمای دینی نمیکند که در عمل به مهجوریت آن یاری میرساند، باعث تاسف است. درحالی که ما پیش از این آثاری چون «رنگ خدا»، «خیلی دور، خیلی نزدیک»، «قدمگاه»،«زیرنورماه» و... را داشتهایم که در آن مفهوم متعالی با ساختار سینمایی متناسب همراه شده و به خلق آثاری ارزشمند در حوزه سینمای دینی انجامیده بود.
سیب و سلما به عنوان اثری که خامدستانه در پی موفقیت طلا و مس ساخته شده، بار دیگر نشان میدهد که با آوازهگریهای رسمی نمیشود فیلم دینی خوبی ساخت. فروش بسیار پایین فیلم هم نشان میدهد که مردم متدین ما آنقدر هوشمند هستند که به تماشای آثاری که نشانی از سینما به همراه ندارد، ننشینند. مردم فرق طلا را از مس خوب تشخیص میدهند.