اگر دلم میخواهد بدون خواندن متن دفترچهی یک سیدی یا راهنمای دیگری، بدانم این یا آن استاد موسیقی دستگاهی دارد به اصطلاح در کدام دستگاه میخواند، چه راهی پیش رویم است؟ آیا این تواناییای است که تنها با یادگرفتن یک ساز ایرانی به دست میآورم، یا راه دیگری هم وجود دارد که برای منِ تنها علاقهمند به شنیدن و شناختن، طراحی شده باشد؟
اینها برخی از پرسشهایی هستند که یکی از جوابهایشان مجموعهای است مانند «شناخت دستگاههای موسیقی ایرانی» به قلم و گردآوردهی «محمدرضا فیاض». مجموعههایی مانند این با در نظر گرفتن بضاعت فنی روزگار، برای موسیقی کلاسیک غربی در قرن گذشته سابقه دارد و ترجمههای فارسی آن هم حداقل پنجاه سالی میشود که در ایران در دسترس هستند.
نمیدانیم از کی اما حالا کم و بیش آشنایی با هنرها بخشی از سواد عمومی به حساب میآید. سواد فقطخواندن و نوشتن نیست حتا داشتن یک برچسب تخصصی هم نیست.
درست است که اینها بخش مهمی از سواد هستند اما خوب که بنگریم سواد بخش دیگری هم دارد که میتوانیم به آن بگوییم سواد فرهنگی. سواد فرهنگی یعنی آشنایی مردم غیر هنرمند با بخشهای مختلف فرهنگ از جمله هنرها، یعنی توان لذت بردنشان از آفریدههای هنرهای زیبا. امروزه (و در طول تاریخ نیز) بخشی از زندگی روزمره به هنرهای زیبا میگذرد و به جز استثناهای خاص کسی را نمیشناسیم که بخشی از فراغت زندگیاش مخاطب یکی از هنرهای نهگانه نبوده باشد. کیست که امروز از هنر سینما (به هر شکل) بهره نمیبرد؟ چند نفر را میشناسیم که به مناسبتهایی در زندگی موسیقی نشنیده باشند؟ چه کسی از مردم فارسیزبان با شعر بیگانه است؟ درست است، احتمال دارد که استثناهایی را پیدا کنیم که از تاثیر یک یا گروهی از این هنرها دور باشند و به آنها هیچ علاقهای نشان ندهند اما عموم مردم در جاهای مختلف از آنها بهره میگیرند.
حتما خیلی شنیدهایم که اگر این یا آن هنر را «بفهمیم» لذت بیشتری میتوانیم از آن ببریم.
بیآنکه بخواهیم در مورد چگونگی این فهمیدن وارد بحث شویم اولا میتوانیم بپذیریم که آشنایی بیشتر با رموز این هنرها امکان لذت بردن را بیشتر میکند، احتمالا مثل تجربه داشتن در هر فن دیگری.از طرف دیگر میدانیمدو هنر پر مخاطب دیگر که از دید رواج عمومی همقدر موسیقی هستند (سینما و ادبیات) به دلایلی متفاوت بیشتر آشنای مردم است. اگر چه موسیقی در همه جا حضور دارد اما به خاطر ماهیت متفاوتش گاهی نیاز به معرفی و آشناسازی جداگانه پیدا میکند مخصوصا اگر موسیقی که قرار است بشنویم از نوع همهپسند نباشد. میگویند که شناخت موسیقی نیاز به تربیت ذوق دارد و مثال میزنند که این مانند خوردن غذای ناشناس است که باید چشاییمان را به آن عادت دهیم. بدون بحث و جدل در این مورد برگردیم به سوالهای نخست، حالا تقریبا پذیرفتیم برای لذت بردن از موسیقی بهتر است با آن آشنایی هم داشته باشیم و گویا این قسمتی از سواد (یا اگر دوست دارید اطلاعات عمومی) مردم تحصیلکردهی امروز به حساب میآید.
دیدیم که یکی از این جوابها مجموعهای است که تازه روانهی بازار شده است پس ببینیم این مجموعه چه چیزی برای مخاطب خودش آماده کرده است. پیش از هر چیز یادمان باشد هدف شناخت دستگاههای موسیقی ایرانی بوده است. خوب، نوبت آن است که بپرسیم شناخت از چه زاویهای؟ مخاطب که کم و بیش معلوم شد، حالا ببینیم مولف چه چیزی برای آنها تدارک دیده است. از نظر محمدرضا فیاض (و البته بعضی از دیگرانی که قبلا دست به کارهای مشابه زدهاند) خیلی مهم است که علاقهمند آشنایی با موسیقی دستگاهی از در اصلی و با شاهکلید آن وارد شود، یعنی مفهوم دستگاه را بفهمد. درست همان موقعی که میخواهیم با این مفهوم کلیدی آشنا شویم امروزی بودن رویکرد مولف آشکار میشود. به خوانندهاش هشدار میدهد که دستگاه مفهومی است درگذر و دگرگونی و این نوع آشنایی هم که دارد به او ارائه میشود، نظر و انتخاب مولف است. به این ترتیب با متنی روبرو میشویم که منصفانه و متعادل است. هر از گاهی تلنگری میزند که مخاطبش بداند دارد نظرات کسی را میخواند که -هر چند متخصص است و صاحب صلاحیت اما به هر حال-تنها یکی از نظرات موجود است.
به جای گفتن یک جملهی سهلانگارانه مثل این: «که هفت دستگاه و پنج آواز اصل و پایهی موسیقی ایرانی هستند و نامشان هم ...» و القای فرضِ درستی هر چیزی که هست، و باوراندن این که همه با منِمولف همراه و موافقند.فیاض در بخش اول مجموعهاش تلاش بسیار زیادی میکند تا پله پله مخاطب را که به احتمال زیاد نه موسیقیشناس است و نه حتا موسیقیدان عملی آشنا با ردیف، با مراتبی که به نظر او باعث نظم یافتن بخشهایی از موسیقی ایران در قالب دستگاهها شده است، آشنا کند. به نظر میرسد این یک تمرین خردورزی در حوزهی موسیقی هم هست. وقتی مخاطبی دعوت میشود که به انواع مختلف دستهبندی موسیقی فکر کند و اثراتش را ببیند هر چند هدف روند کلیتری باشد ناخودآگاه با این کارکرد تفکر هم آشنا میشود.
«شناخت دستگاههای موسیقی ایرانی» به ویژه در بخش اول ناگزیر مقداری هم نظریهی موسیقی را در خود جای میدهد اما این نباید خوانندهی غیر موسیقیدان را نگران کند چرا که این بخشها کم و بیش قابل فهم برای همه تنظیم شده (اگر چه نیاز به اندکی تلاش دارد) و هم امکان این وجود دارد که بعضی بخشها را تنها به شکل سطحی مرور کنیم و بگذریم.
نتنوشته هم کاربردی در متن ندارد با این وجود نام نتها و روابطشان را برای آن دسته از خوانندگان که با موسیقی آشنایی عملی نیز دارند لابهلای متن باقی نگاه داشته شده است.بدین ترتیب متن اندکی برای خوانندهی کاملا ناآشنا با موسیقی سخت میشود اما اگر او هم کمی صبر کند به بخشهایی خواهد رسید که برایش راحتتر باشد.
محمدرضا فیاض و انتشار مجموعه کتاب و سیدی شناخت دستگاههای موسیقی ایرانی
در تمام متن همدلی زیادی نسبت به موسیقی دستگاهی وجود دارد. با کلمات زیبا و احساس برانگیز از زیباییاش تعریف شده است، البته نه تا آن حد که بپنداریم هیچ موسیقی باارزش دیگری در دنیا وجود ندارد و هر چه هست همین است که ما داریم. چنین برخوردی با موسیقی فضایی دوستدارانه آمیخته به انصاف و تعادل را برای کسانی که قرار است با آن کمی عمیقتر آشنا شوند فراهم میکند. شنیدن آن واژهها از یک منتقد به مخاطب یاد میدهد موسیقی را دوست داشته باشد و لحظات زیبایش را با اعتماد به نفس بستاید و در عین حال دچار خودشیفتگی فرهنگی هم نشود. در این مسیر، انتخاب نمونههای برجستهی موسیقی ایرانی (تا حدی که اهداف دیگر کتاب اجازه میداده) کمک میکند که آن شرح و وصف شورانگیز به راستی درخور نیز باشد. به همین منظور مخاطب نمونههایی میشنود که از نظر مولف (و خیلیهای دیگر) به راستی شایستهی ستایش هستند.
بخش دوم و پایانی مجموعه بالاخره پس از آماده شدن زمینههای اولیه (که بعضیشان هم مستقیما با این موضوع مرتبط نیستند) میرسیم به آشنایی شنیداری با دستگاهها، یعنی دادن این توانایی به شنونده که اگر یک اجرای موسیقی دستگاهی را میشنود بتواند تشخیص دهد در حال شنیدن کدام دستگاه است. در این میان برای این که مولف به من و شما بگوید که کجا و کدام لحظه چه اتفاقی در این قطعهی موسیقی که میشنوید رخ داده (موضوعی که برای تشخیص شنیداری با روند تغییرات درون دستگاهها اهمیت دارد)از شعر، هنر محبوب اغلب ما ایرانیها بهره گرفته است. راهنمایی میکند که فلان کلمه را بشنوید و ببینید که چگونه صداها در هنگام ادای آن کلمهی خاص تغییر میکند در نتیجه من ناآشنا با موسیقی در همان لحظه با کارکرد نغمهی متغیر دشتی آشنا میشوم.
مجموعهی «شناخت دستگاههای موسیقی ایرانی» آشکارا نگاهی به موضوع دارد که آن را میتوان جمعبندی نگرشهای یکی دو دههی اخیر نیز دانست؛ هم از دیدگاه نظریه و هم از دیدگاه زیباشناختی و هم از نظر شرح یکی از تلقیهای شایع مجریان، از متن موسیقی دستگاهی. از طرفی ابزار رسانه و سازمانش هم برای آدمهای امروزی تهیه شده است. کتاب به همراه دارد برای کسی که بخواهد و و قت داشته باشد ورق بزند، تصاویر را نگاه کند و بخواند، مجموعهی سیدیها هم هست که علاوه بر ضبط نمونههای صوتی لازم، متن کتاب را نیز در گفتار گویندگان گنجانده است و تبدیل شده به نوعی کتاب گویا برای کسانی که بخواهند در وقتهای به اصطلاح مردهشان مثل هنگام رانندگی، یا نشستن در اتوبوس یا قدم زدن تا محل کار با دستگاههای موسیقی ایران آشنا شوند.
پس اگر امروز، در یک روز بهاری از آغاز دههی نود شمسی بخشی از آن سوالهای آغازین، برای کسی که ممکن است جایی از طیف رنگارنگ از دانشجوی و هنرجوی جدی موسیقی گرفته تا علاقهمندان صرف شنیدن موسیقی قرار گرفته باشد، پیش آمد یک جواب قابل دسترس و البته شایسته، مجموعهی کتاب و سیدیهای «شناخت دستگاهها در موسیقی ایرانی» است که به تازگی موسسهی فرهنگی-هنری ماهور منتشر کرده است.
* منتقد و موسیقیشناس