البته با یک تفاوت اساسی، موهای دم اسبی او که باعث میشد چهرهاش در هر ذهنی ماندگار شود.
روبی را با آن شخصیت ویژه و آراماش به یاد میآوریم. وقتی لیپی دشمن شماره یکاش به اینتر آمد، یک روز رفت سراغاش و خیلی آرام گفت: «اگر به من نیازی نداری از اینجا بروم.» بعدها بود که گفت: «لیپی دوست داشت رختکن، یک سربازخانه باشد. حتی در یووه به من گفته بود تو باید جاسوس من در رختکن باشی!» اما چنین چیزی توی کت روبی نمیرفت و همین مسأله باعث شد تا در یووه مغضوب و مجبور به جدایی از بیانکونری شود.
بین میلان و بولونیا دعوایی بود بر سر باجو. اما او میلان را انتخاب کرد و در جواب خبرنگاران که به او هشدار داده بودند ممکن است در میلان، چندان به او بازی نرسد، گفته بود: «اگر در یک اقیانوس غرق شوم، بهتر از این است که در یک چاله آب پادشاهی کنم.»
"سلام. چطورید؟ امیدوارم همه چیز خوب باشد. دوباره بعد از سه سال با همایم. خدا میداند تو این مدت چه کارهایی کردهاید و چه تجربههایی داشتهاید. احتمالا خیلیهایتان ازدواج کردهاید. بچهدار شدهاید. اتفاقی که برای بار سوم برای من هم افتاد. خیلی زیباست که بزرگشدن لئوناردو کوچولو را حس میکنم.
او فقط 22 ماه دارد، اما خیلی محکم به توپ ضربه میزند. لئو با همه چیز و همه کس بازی میکند و مخصوصا و بیشتر از همه چیز با توپ.
بالاخره میتوانم کاملا در اختیار خانواده باشم؛ با همسر و دو دختر دیگرم والنتینا و ماتیا. از این که نقش یک پدر تمام وقت را دارم، خوشحالام. حتی فرصت دارم تا وقت بیشتری را با دوستانم بگذرانم.
بعد از سه سال، دوباره به این وبسایت برگشتم. بعد از اینکه سه سال، صرفا تماشاگر فوتبال بودم، بازگشتم تا از این همه لطف شما تشکر کنم.
میدانید که از ظاهر شدن در اماکن عمومی خوشم نمیآید. شخصیتام را که میشناسید! بعد از صحبت با دوست عزیز و مدیر برنامههایم «ویتو ریو پترونه»، به این نتیجه رسیدم که این وبلاگ، بهترین ابزار ممکن برای ارتباط با شماست.
سعی میکنم در وبسایت، نوارهای ویدئویی بگذارم. بعضی وقتها مینویسم. دوست دارم با هم حرف بزنیم. برایم بنویسید از هر تجربهای که داشتهاید. همانطور که میدانید، من امروز 40 ساله شدم و اینجا، یک جای خوب برای این است که با هم جشن بگیریم. وقتی شمعها را فوت میکنم، به یاد همهتان هستم. توصیه میکنم از زندگی کردن با رؤیاهایتان دست بر ندارید."
امضا: روبرتو باجو
این متن را روبی باجوی محبوب و افسانهای روز شانزده فوریه، یعنی دو روز قبل از جشن چهل سالگیاش روی وبلاگاش گذاشت.
یک متن کاملا باجویی؛ آرام و مهربان، خانوادهدوست و فراری از جنجال، روراست و رؤیاپرداز. از همان پانزده سالگی که به تیم شهرش ویچنزا پیوست، همین روحیه را داشت. هواداران ویچنزا بعد از یک فصل، عاشقاش شده بودند. یک پسر پانزده ساله بود که هر از گاهی به میدان میرفت و برای تیم شهر کوچکاش گل میزد. او متولد شده بود تا محبوب شود.
محبوبیت در ذاتاش بود و هنوز هم هست. حالا که سه سال است از دنیای فوتبال، کنارهگیری کرده و فرصت میکند وقت بیشتری را برای شکار – بزرگترین سرگرمی زندگیاش – بگذراند، دیگر مثل قدیمها نیست که منتظر بماند تا سریA تمام شود.
حالا زمستانها هم به آرژانتین سفر میکند تا در هوای عالی جنگلهای آمریکای لاتین، به عشقاش برسد و چند هفتهای را در منزل شیک و بزرگاش در بوئنوس آیرس بگذراند. او همچنین به بوکا جونیورز علاقه پیدا کرده و بازیهای این تیم را دنبال میکند. باجو در طول مدت جداییاش از دنیای فوتبال، با هیچ رسانهای مصاحبه نکرد و پیشنهادهای فراوان شبکه های مختلف را برای همکاری رد کرد.
فقط در آستانه چهل سالگی، با کانال یک تلویزیون دولتی ایتالیا یک گفتوگوی کوتاه چهار دقیقهای انجام داد و درباره رسوایی فوتبال ایتالیا سخن گفت: «این روزها عشق و علاقه در فوتبال دیده نمیشود. الان میفهمم که چه دستهایی در کار بود تا من در جام جهانی2002 حاضر نشوم. حالا میفهمم که چه قدرتهایی در پس پرده فوتبال، تصمیمهای نهایی را میگرفتند.»
با وجود درخواستهای مداوم هواداران فوتبال ایتالیا و رسانهها و حتی در مقابل راهپیماییهایی که مردم عاشق باجو برای دعوت او به تیم ملی ایتالیا به راه انداختند، جیووانی تراپاتونی از دعوت روبی باجو به تیم ملی ایتالیا خودداری کرد.
او میگفت: «باجو برای حضور در این رقابتها در شرایط آرمانی نیست.» اما باجو اعلام میکرد و در زمین مسابقه نشان میداد که کاملا آماده است و هیچ مشکلی ندارد و هر مربیای به جز تراپاتونی بود او را به کره و ژاپن میبرد. گفتیم که او شخصیت ویژهای داشت و همین شخصیت بینظیر بود که باعث میشد او در مقابل نامهربانیهای مربیانش، هیچوقت از دایره نزاکت خارج نشود و بر خلاف سایر ستارههای فوتبال، دهان به ناسزا نگشاید.
اساسا مربیان، چندان از او خوششان نمیآمد. محبوبیت او میان هواداران و بازیکنان باعث میشد که حس حسادت مربیان برانگیخته شود و به این ترتیب با بهانههای عجیب و غریب، کمتر به او میدان میدادند. روبی، 5 سال در یووه بازی کرد و در همین مدت که بهترین دوران ورزشی او هم محسوب میشود، به بت هواداران تبدیل شد.
اما لیپی با او بنای ناسازگاری گذاشت. با ظهور دلپیرو و در حالی که باجو فقط 28 سال داشت، اوضاع در یووه جوری چیده شد که باجو را حذف کنند. مدیران باشگاه و خانواده آنیلی به او القاب عجیب و غریبی میدادند، اما او چندان میانهای با این القاب اشرافی نداشت و به آنها اهمیت نمیداد.
لیپی هم که حاضر بود سر به تن روبرتو نباشد. پس او به این نتیجه رسید که از تورین به میلان یعنی تیم رقیب برود. این در حالی بود که هیچ یک از هواداران یووه از دست او ناراحت نشدند. آنها میدانستند که مدیران یووه و سرمربی باشگاه قصد داشتند او را حذف کنند و اگر برلوسکونی هم نبود، چه بسا این اتفاق میافتاد.
اما او در میلان به سبک یووه موفق نبود. کاپلو در رختکن میلان شرایطی به وجود آورده بود که هیچ بازیکنی حاضر نبود او را تحمل کند. باجو در میلان، صاحب یک اسکودتو هم شد، اما به دلیل مصدومیتهای مختلف و اعتقاد نداشتن سرمربی، در 51 بازیِ تقریبا نصفه و نیمه، 12 گل برای روسونری به ثمر رساند. آمار او در یووه 78 گل در 141 بازی بود. اما خب او فصل بعد به بولونیا رفت تا احیای فوتبالاش را به نمایش بگذارد.
کاپیتان بولونیا در فصل 98-97، 22 گل برای بولونیا به ثمر رساند و این بیداری به موقع باعث شد تا در ترکیب تیم ملی ایتالیا در جام جهانی 98 هم قرار بگیرد. در دیدار با شیلی، کریستین ویری موفق شد روی پاس عالی روبرتو باجو یک گل بزند، اما شیلیاییها 1-2 جلو افتادند.
باجو، فرصتهایی برای اینزاگی هم ساخت که او نتوانست از آنها استفاده کند و نهایتا خود روبرتو بود که نتیجه را 2-2 کرد و رکورد جالبی از خود بر جای گذاشت. او تنها ایتالیاییای بود که موفق شده بود در سه جام جهانی مختلف، گل بزند. حالا همه ایتالیاییها خاطره پنالتی از دست رفتة او در فینال جام94 را از یاد برده بودند.
او دو گل برای ایتالیا در این تورنمنت به ثمر رساند. گل دوم او، گل پیروزیبخش ایتالیا در مقابل استرالیا بود که باعث شد ایتالیا در صدر گروه قرار گیرد.
در دیدار با فرانسه، باجو به عنوان بازیکن جانشین وارد بازی شد. بازی صفر – صفر تمام شد و فرانسویها در خاک خودشان به جدال پنالتیها با خوش تیپهای ایتالیایی رفتند.
ایتالیاییها چهار سال قبل، فینال را در ضربات پنالتی از دست داده بودند. تاریخ اما برای بار سوم تکرار شد. باجو پنالتیاش را به گل تبدیل کرد، اما فرانسه برنده جدال پنالتیها شد؛ برندهای که نهایتا کاپ قهرمانی را در حضور ژاک شیراک بالای سر برد.
او از جام جهانی نود، چهره شد. هنوز آنقدر تاپ نشده بود که شماره 10 بپوشد و پیراهن 15 متعلق به او بود. در آن سال، نیکولا برتی، صاحب پیراهن شماره 10 بود. اما در جام جهانی، فراتر از آقای گلی همچون سالواتوره اسکیلاچی، ستاره بیچون و چرای آتزوریها بود. او توانست با بازیهای عالی و گلهای بینظیرش، کیفیت بالای فوتبالاش را به نمایش بگذارد، گل او به چکسلواکی به عنوان «بهترین گل تورنمنت» شناخته شد.
او پنالتیزن اول ایتالیا بود، اما در دیدار ردهبندی در مقابل انگلستان، اجازه داد تا سالواتوره اسکیلاچی پشت توپ بایستد و کفش طلایی بهترین گلزن جام را تصاحب کند. همین جزئیات بود که شخصیت ویژه و محبوب روبی را شکل میداد. چهار سال بعد، او یک تنه، ایتالیا را به فینال جام جهانی آمریکا رساند، با گلهای به غایت حساساش.
بعد از یک شروع ناامیدکننده از سوی ایتالیا، او تیم را به حرکت انداخت. پنج گل بسیار مهم به ثمر رساند؛ دو گل او به نیجریه که یکیاش در وقتهای اضافه زده شد، تیم را به مرحله سوم رساند. یک گل در یک چهارم نهایی به اسپانیا زد، آن هم در حالی که سه دقیقه به پایان بازی، وقت مانده بود و در نیمه نهایی هم دو گل به بلغارستان زد تا ایتالیا در فینال به دیدار برزیل برود.
اما او که به عنوان زنندة مهمترین ضربه ایتالیاییها یعنی ضربه آخر، پشت توپ ایستاد، توپ را با اختلاف از روی تیر افقی دروازه کلودیو تافارل به بیرون زد تا رؤیای آتزوریها نقش بر آب شود. فرانکو بارهسی کاپیتان تیم هم توپ اول را به اوت زده بود. دانیل ماسارو هم همینطور. اما این ضربه پنالتی باجو بود که در خاطرهها ماند. آخر او باجو بود نه دانیل ماسارو. باجو در آمریکا یکی از سه گلزن برتر جام لقب گرفت و یکی از ستارههای واقعی جام بود.
همانطور که گفتیم، باجو در جام جهانی 2002 از سوی تراپ به تیم ملی دعوت نشد. او در یک دیدار در مقابل اسپانیا به تاریخ 28 آوریل 2004 به زمین رفت و آخرین تجربهاش با شماره 10 ایتالیا را جشن گرفت. 56 بازی ملی و 27 گل، حاصل عمر فوتبالی روبی در تیم ملی ایتالیا بود.
ستارهای که گیر پاپاراتزیها نیفتاد
روبی روز 18 فوریه 1967 در ویچنزا کالدونیا به دنیا آمد و الان هم در این شهر در ویلای بسیار اشرافیاش زندگی میکند. منزل ویلایی او سالن ورزش، استخر و یک باغ زیبا دارد و البته مکانی برای خلوتهای روبی.
میدانید که او در سال 1990 پس از ملاقات با دالایی لاما به بودیسم گرایش پیدا کرد و تغییر و تحولات فراوانی در زندگیاش ایجاد کرد. او بسیار به مذهباش معتقد است و براساس عقاید بودا همیشه میگوید: «هر چه بر سرت میآید، یا استحقاقاش را داری یا مقصر بودهای.»
مدیر برنامههایش ویتوریو پترونه هم بودایی است و جزء نزدیکترین دوستانش. در شب 18 فوریه 2008، او 50 نفر از صمیمیترین آشنایان و فامیلهایش را به منزلاش دعوت کرد تا در جشن تولد خانوادگی او شرکت کنند.
جالب این که هیچ چهرة شاخصی از دنیای فوتبال در این مراسم حضور نداشت. او مرد خانواده است. «Il Divin Codino»، لقب او در ایتالیاست که هم به موهای دماسبیاش اشاره دارد و هم به توجه ویژه او به زندگی روحانی.
شاید همینها بود که او را اینچنین نه فقط در ایتالیا که در تمام دنیا محبوب کرد. از شانزده تا نوزده فوریه، 1796 پیغام از طرف هوادارانش در وبسایت او دیده شده و با هر بار Refresh کردن، این تعداد اضافه میشود. عاشقان او از تمام دنیا برای او پیغام میگذارند تا نشان دهند هنوز هم روبی باجو، مرد محبوب فوتبالدوستان تمام دنیاست.
زندگی سالم و دور از حاشیه او بدون شک، یکی از رموز این محبوبیت است. برخلاف ستارههای ایتالیا، هیچگاه عکس او در کنار مدلهای آنچنانی یا در کنار ساحل منتشر نشد و همیشه او، به خانوادهاش وفادار ماند.
مرد لحظات سرنوشت
در سال 1981 از سری C1 با وینچزا آغاز کرد و پس از آن به فیورنتینا رفت. از سال 1985 تا 1990 در این تیم بازی کرد و به محبوبترین بازیکن باشگاه تبدیل شد. با قرارداد 25 میلیارد لیری (19 میلیون دلاری) به یووه پیوست و رکورد نقل و انتقالات فوتبال دنیا را شکست.
در سال 1993 عنوان بهترین بازیکن اروپا را با فتح توپ طلا جشن گرفت و در همان سال، عنوان بهترین بازیکن سال دنیا را نیز کسب کرد. اولین اسکودتویش را در سال 95 با یووه فتح کرد. این اولین عنوان قهرمانی یووه در دهه 90 بود.
در سال 96 تحت فشار شدید برلوسکونی به میلان پیوست و همان سال به میلان کمک کرد تا قهرمان سری A شود. به این ترتیب، او اولین بازیکنی بود که با دو تیم مختلف و در دو سال متوالی، قهرمان سری A میشد.
اگر او زودتر به میلان میآمد، میلانی که گولیت، رایکارد و فان باستن را داشت، بدون شک عناوین بسیار بیشتری را صاحب میشد. در سال 97 اما از میلان رفت و در بولونیا عالی کار کرد. بعد از جام جهانی 98، باجو با اینتر قراردادی امضا کرد که چندان انتقال خوبی نبود.
او تعداد زیادی از بازیهای فصل را به دلیل مصدومیت کهنهاش در ناحیه زانو از دست داد و پس از دو سال به برشا پیوست. در برشا عالی کار کرد و باعث شد همه از تراپ بخواهند باجو را با تیم ملی ایتالیا به شرق دور ببرد. اما این اتفاق نیفتاد و البته باجو در برشا از فوتبال خداحافظی کرد. او در مجموع، 220 گل باشگاهی به ثمر رساند تا پس از 50 سال به رکورد پیولا ومه آتزا در تعداد گل نزدیک شود.
دوست داشتم جای باجو بهدنیا میآمدم!
دیهگو مارادونا: باجو، باجو است. او کسی است که با هیچکس دیگری قابل مقایسه نیست.
جوزپه گواردیولا: روبرتو باجو بهترین بازیکنی است که تا به حال با او همبازی بودهام. این اشتباه است که او را بهترین بازیکن ایتالیا بنامیم. او بهترین بازیکن جهان است.
پائولو مالدینی (در پاسخ این سؤال که اگر قرار بود دوباره متولد شوی دوست داشتی جای چه کسی غیر از خودت باشی؟): روبرتو باجو. چون او بینظیرترین آدمی است که تا به حال دیدهام.
رونالدو (بعد از زدن 2 گل توسط باجو که باعث شد اینتر، رئال را 1 ـ 3 ببرد): عالی است که با روبی همبازیام. روبرتو چیزهای زیادی به من یاد داده. او با هوش بالایش با توپ حرکت میکند و مدافعان را به اشتباه میاندازد. او به من فرصت و فضای زیادی برای گلزنی میدهد.
رائول: من هر یکشنبه یک قهرمان برای تماشا دارم. روبرتو واقعا چند تا گل زده! اگر او مصدوم نمیشد، رکوردها را جابهجا میکرد. گل او را در مقابل یووه دیدم. او جادو کرد. گل او به یووه بارها در تلویزیون اسپانیا پخش شد.
زیکو: روبرتو باجو یک ستاره در کلاس جهانی است. من ویدئوهای زیادی از او دارم و اغلب آن را برای دوستانم میگذارم. او قدرت و نبوغ بینظیری دارد.
رایان گیگز: وقتی جوان بودم. روبرتو باجو قهرمان بود. در واقع هنوز هم هست. فکر میکنم او هنوز هم همانقدر خوب است.