در عین حال، ما مانند نیاکانمان، توانایی حل و فصل کردن منازعههایمان را هم داریم؛ این توانایی به گفته یک انسانشناس در روند رشد جوامع ما در طول هزارهها تکامل پیدا کرده است. اما به گفته او ما هنوز راه درازی را در پیش داریم.
کریستوفر بوهم که از جمله نویسندگان چندین مقاله در باره منازعات انسانها در شماره 18 مه جورنال ساینس است، میگوید نظام کنونی که برای مواجهه با منازعههای بزرگ در اختیار داریم- یعنی سازمان ملل- برای این منظور ناکافی است.
بوهم از بخش علوم زیستی و انسانشناسی در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی میگوید: "ژنها هنوز ما را به انجام همان کارهای قدیمی وا میدارند که شامل مقدار زیادی منازعه هم میشود. فرهنگ هم راهحلهایی در سطوح گوناگون در اختیار ما گذاشته است. اما این نظام منازعه - مصالحه هنوز نیاز به کار زیادی دارد."
به گفته او با آنکه دولتهای ملی در کنار آمدن با منازعات داخلی نسبتا خوب عمل میکنند، توانایی سازمان ملل در مداخله در منازعات به شدت تضعیف شده است، از جمله به این علت که اعضای دائمی شورای امنیت آن میتوانند یک قطعنامه را وتو کنند.
ریشههای عمیق
به نظر میرسد که نقش طرفهای ثالث مانند سازمان ملل در حل و فصل منازعات ریشههای عمیق تکاملی داشته باشد. برای مثال به نظر میرسد در شمپانزهها و بابونها یک سلسله مراتب تفوق اجتماعی وجود داشته باشد، ساختاری که به تعارض میان افراد و گروهها منتهی میشود. (بابونها نسبت به شمپانزهها و انسانهای اولیه شکارگر- گردآور کمتر در معرض منازعات قرار دارند).
اغلب بابونها و شمپانزهها خودشان منازعاتشان را حل و فصل میکنند، اما هنگامی که مصالحهای صورت نمیگیرد، پای طرف سومی به میان میآید.
بوهم میگوید: "در چنین شرایطی در شمپانزهها و گاهی در بابونها ممکن است صرفا یک مظهر قدرت (یک نر قوی) دو نفری را که در حال جنگ هستند، تهدید کند و آنها را مجبور مکند دست از نزاع بردارند."
بوهم برای آنکه دریابد انسانهای اولیه شکارگر- گردآور در 45 هزار سال پیش چگونه با منازعاتشان کنار میآمدند، به وضعیت جوامع شکارگر- گردآور باقیمانده در دنیای فعلی پرداخته است.
به نوشته او گرچه انسانها در حال حاضر توانایی برای ایجاد منازعات خشونتآمیز را مانند نیاکانشان حفظ کردهاند، دینامیک این پدیده تغییر یافته است. انسانها درکی از مرگ داشتند و اسلحه هم داشتند. اما به تدریج در آنها نقش نر-آلفا (مظهر قدرت) از دست رفت و بیشتر برابریطلب شدند، و در دستههای کوچکتر زندگی کردند.
آنها همچنین اخلاقیتر شدند، از قواعد تبعیت کردند، زیرا ارزشهای گروهی از این کار حمایت میکرد، نه اینکه صرفا به خاطر ترس از قدرت این کار را انجام دهند.
به گفته بوهم انسانهای شکارگر- گردآور در مقایسه با یک شهر بزرگ مدرن، میزان بالایی از دیگرکشی داشتند. اما ساختار اجتماعی برابریطلب آنها که در آنها مظهر قدرتی وجود ندارد که در منازعات مداخله کند، باعث میشود افراد اغلب سعی کنند پیش از اینکه منازعهای در گیرد، آن را خاموش کنند.
تکامل مصالحه
این ساختار ناپایدار اجتماعی همچنین یک راه حل را در اختیار میگذارد، افرادی که در حال منازعه هستند، میتوانند به دسته جدیدی دور از اجتماع اولیهشان بپیوندند. این وضعیت اما در طول زمان تغییر کرد.
بوهم میگوید: "تکامل فرهنگی ما باعث شده است که ما در جمعیتهای بسیار بزرگتر و متراکمتر زندگی کنیم، و با وجود جمعیتهای بزرگتر نیاز بیشتری به فرماندهی و کنترل در مرکز سیاسی به وجود میآید."
کشاورزان قبیلهای که دیگر رها کردن اجتماعشان برایشان امکانپذیر نبود، میزانی از اقتدار را به یک رئیس قبیله واگذار میکردند، و به او امکان میدادند که منازعات را متوقف کند. در طول زمان این روند به ایجاد قدرت تمرکزیافته انجامید، نظام ریاستی به پادشاهیها تبدیل شد و آنها نیز به دولتهای اولیه و نهایت ملتهای مدرن بدل شدند.
در این شرایط جدید مدیریت منازعات به پلیس، دادگاهها و چهرههای سیاسی و در برخی موارد به دخالت ارتشها واگذار میشود.
انسانها درمواردی که منازعه میان گروهها (نه منازعه درون گروهی مطرح است) مانند شمپانزهها و تا حدی بامبونها با همسایگانشان به جنگ برمیخیزند. در دنیای مدرن ملتها منابع فراوانی را صرف آماده شدن برای جنگ میکنند، و جنگهای کوچک به طور مکرر روی میدهند. به نوشته بوهم اما ملتها مانند انسان انسانهای اولیه شکارگر- گردآور میتوانند از معاعدهها و قراردادها برای به مصالحه رسیدن استفاده کنند.
او مینویسد: "در آینده پیشپینی پذیر توانایی انسان برای حل مشکلات سیاسی به طور مداوم به آزمون گذاشته خواهد شد، و توانایی باستانی ما برای حل و فصل منازعات ابزاری مهم برای در سیاست بینالملل است."
LiveScience