دین خاتم بهدلیل شمولیت ویژهای که از آن انتظار میرود، خاصیت فرازمانی و فرامکانی دارد و به این نیازهای مشترک انسان به ماهو انسان، پاسخ میدهد. از اینرو بعثت و سیره نبوی در تمام اعصار دارای کارکرد است و میتوان از آن در راستای اعتلای بشر در تمام برهههای تاریخی بهرهمند شد. دراینباره با دکتر قاسم کاکایی عضو هیأت علمی دانشگاه شیراز و مترجم کتاب «اقتدا به محمد(ص)» تألیف پروفسور کارل ارنست به گفتوگو نشستیم.
وی تاکنون فعالیتهای بسیاری در حوزه حکمت و عرفان اسلامی انجام داده است و با ترجمه این کتاب توانسته در سال گذشته جایزه کتاب برگزیده سال حوزه را بهخود اختصاص دهد. کتاب «اقتدا به محمد(ص)» گام بسیار مهمی در جهت رفع سوءتفاهمها نسبت به اسلام و مسلمانان محسوب میشود، کتابی که در برابر نظریه «جنگ تمدنها» پاسخی درخور دارد و سیاستهای خصمانه اروپائیان و آمریکائیان را در قبال اسلام به چالش میکشد.
- باتوجه به مجموعه پژوهشهایی که درباره حکمت و معارف اسلامی و بهویژه عرفان اسلامی و عرفان تطبیقی داشتهاید و همچنین ترجمه کتاب تحسین شده «اقتدا به محمد(ص)»، میخواستم در ابتدا نظر شما را درباره کاربردهای سیره حضرت رسول برای انسان معاصر جویا شوم. بهنظر شما اصولا بازخوانی سیره حضرت کاربردی برای انسان امروز دارد؟
انسانها خصوصیاتی دارند که بین تمام آنها در همه زمانها و مکانها مشترک است. فطرت، بینش، کنش، گرایش و خواستههای انسان به زمان و مکان خاصی محدود نمیشود و جنبه جهانی و جاودانه دارد. بهعبارت دیگر همانطور که انسانهای تمام زمانها و مکانها غرایز جسمانی و روانی مشترکی دارند، بینشها، گرایشها و خواستههای فطری مشترکی نیز دارند. به همین علت هم دین حضرت ختمی مرتبت(ص) را دین خاتم مینامند چراکه یک دین جهانی و جاودانی است. طبق اصولی که از قرآن و تعلیمات پیامبر اکرم(ص) به دست میآوریم که عقل هم آنها را تأیید میکند، رسول اکرم(ص) آخرین پیامبر هستند و دینشان برای تمام جهان و سراسر تاریخ است. اصول تعلیمات پیامبر(ص) بر سه قسم است: نخست تعلیماتی که مربوط به معارف و معرفت انسان است که براساس آنها حضرت محمد(ص) سعی میکنند از سوی خداوند بینش انسان را تغییر داده، معرفت او را افزایش دهند و انسان را به بالاترین قله عرفان برسانند. امروز هم خواست بشر بهعنوان یک خواست عمومی در سراسر جهان و پس از تجربه تمام جریانها و مکاتب گوناگون، بحث معنویت است.
معرفت یکی از خواستههای بشر است که پیامبر(ص) آن را بهخوبی از سوی خداوند بیان کرده است و عرفان را که گمشده امروز انسانهاست، از نظر معرفتی تأمین میکند. دومین بخش تعلیمات ایشان به اخلاق میپردازد که بیتناسب با قسم اول هم نیست. بشر نیاز به کسب صفات و خلقیاتی دارد تا رابطه خودش را با خداوند، رابطه خودش را با خودش و با دیگران طبق این صفات تنظیم کند. این خلقیات همان خلق کریمی است که خداوند فرمود «تخلقوا باخلاقالله». بشری که میخواهد به معرفت برسد و خداگونه شود باید این خلق الهی را کسب کند. برترین مکتب اخلاقی را پیامبر(ص) به بشر هدیه کردند که تا امروز هم باقی مانده است. اینکه خداوند فرمودند: «انک لعلی خلق عظیم» به آن معناست که پیامبر(ص) بهعنوان یک اسوه و الگو برای بشر تمام صفات کریمه و اخلاق نیکو را در خود دارند. از آنجا که بهترین شیوه تربیتی ارائه اسوه و الگو است، رسول اکرم(ص) بهعنوان برترین الگو برای بشر معرفی شدهاند. سومین بخش نیز بحث احکام و شریعت است. پس از کسب صفات اخلاقی، انسان باید برخی تکالیف را انجام دهد. غیراز بایدها و نبایدهای اخلاقی، بایدها و نبایدهایی در بعد شریعت، فقه، حقوق، مسائل اجتماعی و فردی باید رعایت شود تا انسان بتواند مراحل توحید صفاتی و توحید ذاتی را بپیماید. این احکام را پیامبر(ص) هم در قرآن و هم در سنت شریفشان به بهترین وجه آوردهاند و به بشر اهدا کردهاند. این آموزهها میتوانند به نیازهای مردم در هر عصری پاسخ دهند چراکه همانطور که عرض کردم نیازهای ثابتی در بشر وجود دارد که هیچگاه تغییر نمیکند. البته برخی نیازها متغیر هستند و با توجه به ویژگیهای زمان و مکان تغییر میکنند، اما اصولی وجود دارد که میتوانیم احکام را براساس آن برای مکانها و زمانهای مختلف استنباط کنیم، به همین دلیل ادعا میکنیم که اسلام یک دین و مکتب جهانی و جاودان است. احکام هم گاهی لازم است با توجه به مقتضیات زمان یا مکان تغییر کنند که این مسئله با بحث پویایی اجتهاد حل میشود. بشر در مکتب دین خاتم به کمال خود رسیده است و میتواند با بهرهگیری از اصول کلی که پیامبر(ص) تدوین کردهاند، تکلیف خود را استنباط و با استفاده از اجتهاد در مسیر صحیح حرکت کند.
- در قسمت دوم که شما از آن با عنوان بعد اخلاقی یاد کردید، ما میبینیم که در جهان کنونی هم انسان به اخلاق پرداخته است؛ بهویژه از لحاظ نظری توجه زیادی به این امر شده است تا جایی که فلسفه اخلاق و دانش اخلاق حرفهای هم داریم. با توجه به تعریف شما از اخلاق نبوی، چه نسبتی بین این اخلاق نبوی با آنچه ما امروز بهعنوان فلسفه اخلاق یا مجموعه دانش اخلاقی میشناسیم، وجود دارد؟
مسلما بایدها و نبایدهای اخلاقی به این معنا که باید مجموعهای از فضایل را کسب کرد و از رذایل دوری گزید، وجود دارد. این طریقت بر پایه جهانبینی و فلسفهای که امروزه ما از آن با عنوان فلسفه اخلاق یاد میکنیم استوار است. اصول فلسفه اخلاق اسلامی هم دقیقا از جهانبینی اسلامی که محور اصلی آن توحید است استنباط میشود. امروزه در مکتب اخلاقی اسلام و در حوزه فلسفه نیز بزرگانی داریم که در راه تبیین فلسفه اخلاق گام برداشتهاند و کتابها و دیدگاههایی را ارائه دادهاند. برای مثال میتوان از شهید مطهری نام برد که سعی در تبیین فلسفه اخلاق داشتند و اصول آن را نیز از تعالیم شریعت اسلام استنباط کردند.
- در این نسبتسنجی از فلسفه اخلاق کنونی با اخلاقی که از پیامبر اعظم(ص) سراغ داریم، تا چه اندازه توانستهایم مبانی اخلاق پیامبر(ص) را برای انسان معاصر بازگو کنیم؟ ما همیشه در تمام این سالها مصداقهای اخلاق نیکوی پیامبر(ص) را بیان کردهایم که بعضا بهدلیل فاصله زمانی و تاریخی، ملموس نیستند. بهنظر شما آیا تاکنون تلاشی در راستای استخراج اصول اصیلی از این اسوه حسنه بهمنظور ارائه به انسان معاصر صورت گرفته است؟ منظورم از انسان معاصر هم نهتنها مسلمانان، بلکه تمام انسانهای روی زمین است؛ بهعبارت دیگر میخواهم بهعنوان یک قضیه فرادینی به این موضوع نگاه کنیم چراکه ما اعتقاد داریم دین حضرت محمد(ص) دین خاتم است. دین خاتم قطعا برای تمام انسانهاست و از شمولیت ویژهای برخوردار است. نظر شما در این باره چیست؟
در اینجا دو نکته را باید مورد توجه قرار داد. گاهی ما از خود انسان کامل سخن میگوییم که نیازها و خواستههایی در حوزه اخلاق دارد. فرض کنید که بخشش یک صفت اخلاقی است؛ فارغ از اینکه شما در چه زمان و مکانی قرار داشته باشید، این صفت را همواره بهعنوان یک فضیلت برای انسان میشناسید. فضایل اخلاقی دیگری نیز وجود دارد که در میان تمام انسانها مشترک است. از این منظر پیامبر(ص) بهعنوان یک الگو و انسان کامل مطرح میشود.
امروزه نهتنها در فلسفه اخلاق، بلکه در بحث عرفان نیز انسان کامل از جایگاه بسیار ویژهای برخوردار است بهگونهای که عرفانهای مختلف در سراسر جهان به این بحث میپردازند. ما نیز بهخوبی در عرفان اسلامی و نظری به این بحث توجه کردهایم. گاهی نیز بحث فلسفه اخلاق از منظر آکادمیک مطرح میشود و به ریشهیابی مسائل اخلاقی میپردازد که این موضوع هم از زمانی که بین متکلمان ما بحثهایی نظیر حسنو قبح یا نسبی و مطلق بودن اخلاق مطرح شد، مورد توجه قرار گرفت. این بحثها بهصورت متعدد و پراکنده از گذشته بوده است. هم در بین متکلمان و هم در کتابهای اخلاقی مثل اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین طوسی و کسانی که به تبع وی پیرامون اخلاق فلسفی قلمزدهاند، این مسائل به بحث گذاشته شده است. امروز وظیفه علمای فلسفی ما این است که این اصول کلی اما پراکنده را جمعآوری کنند و فلسفه اخلاق اسلامی را ارائه دهند. چنانکه عرض کردم گامهایی هم در این زمینه برداشته شده است و همچنان تداوم دارد. با این همه انسان به ماهو انسان، صرفنظر از اینکه فلسفه اخلاق شما چه چیزی است، نیازهای اخلاقی ثابتی دارد که بهنظر من اخلاق پیامبر(ص) نمونه کامل آن است. اخلاق ایشان به واقع «انکلعلی خلق عظیم» بوده است. این چیزی است که کسانی که پیرامون رسول اکرم(ص) کتاب نوشتهاند نیز در سیره ایشان دیدهاند. آنان تشنگی امروز بشر را احساس کردهاند و فهمیدهاند که تنها با توجه به اخلاق بزرگمردی مانند حضرت ختمی مرتبت(ص) میتوانند بشر را سیراب کنند.
- قطعا اذعـان دارید در جـهان کنونی ما یک جریان اسلام هراسی و شیعه هراسی وجود دارد. در بسیاری از اوقات این جریان اسلام هراسی را معطوف به یک قرائت غلط از سنت و سیره پیامبر(ص) میدانند که شخصیت ایشان را تحتالشعاع یکسری اعتقادات و انحرافاتی که در تاریخ اسلام وجود دارد، قرار دادهاند. بهنظر شما چه جنبهای از سیره پیامبر(ص) بیشتر میتواند در مقابل این قرائت بیفرجام غربیها بایستد؟ با توجه به اینکه شما عرفانپژوه هم هستید، آیا عرفانی که در سنت پیامبر(ص) است نمیتواند این نقش را برعهده بگیرد؟
بحث اسلام هراسی از قرون وسطی در غرب آغاز شده است و از همان دوران سعی شد که اسلام را بهعنوان یک دین خشن، دین شمشیر و دینی که غیراز کشتن، به قتل رساندن و به زور مسلمان کردن چیزی ندارد به مردم معرفی کنند. در قرون وسطی برخی نویسندگان شروع به نگارش مطالبی علیه اسلام کردند، ولی از آنجا که مسیحیان و یهودیانی که از صدر اسلام در سرزمینهای اسلامی و در کنار مسلمانان زندگی میکردند، تسامح، دوستی و سعهصدر اسلام را دیده بودند، توفیق چندانی نیافتند. مستشرقان بعدها با استفاده از پیشرفتهایی که در وسایل ارتباط جمعی و بهویژه در صنعت چاپ ایجاد شد، تبلیغ علیه اسلام را ادامه دادند تا اینکه این مسئله بعد از وقایع 11سپتامبر سال 2001 به اوج خود رسید. این یک تیغه قیچی بود و تیغه دوم گرایشهای افراطیون و متحجرانی نظیر جریان طالبان بود یا کسانی که به اسم سلفیگری و بازگشت به صدر اسلام و سلف صالح، هر نوع خشونتی را توجیه میکردند. اینان چهرهای بسیار خشن از اسلام و بهویژه سیرهپیامبر(ص) به جهانیان نشان میدادند و طوری وانمود میکردند که گویی اسلام چیزی جز فقه ندارد. در واقع متحجران هم مانند غربیها، اسلام را بهعنوان دین شمشیر معرفی کردند با این تفاوت که غربیها این دین را بد میشمردند و اینان آن را خوب میدانستند. یعنی تفاوت فقط در بد بودن یا خوب بودن این چهره از اسلام بود، ولی هر دو گروه یک چهره را از دین خاتم ترسیم کرده بودند. این دو جریان، دو تیغه یک قیچی شدند که میخواهند اسلام را در زمانه ما قیچی کنند. اما آنچه در سیرهپیامبر(ص) به چشم میخورد، غیر از این است.
هنر مکتب حضرت ختمی مرتبت(ص) این است که در عین اینکه انسان زندگی دنیوی خود را براساس تعالیم اسلام استوار میکند، از مواهب دنیا بهرهمند میشود و در همین دنیا نیز خدا را حاضر و ناظر بر اعمالش میبیند. همچنین انسان در بعد معنوی به خدا عشق میورزد. این مسئله در نقطه مقابل تعالیم مسیحیت قرار دارد که برای رسیدن به عرفان، دنیاگریزی محض را تشویق میکردند و راهبها و راهبهها باید برای دست یابی به معنویت و عرفان از کل دنیا دوری میگزیدند. در واقع هدف دین اسلام این بود که دنیا و آخرت را با یکدیگر پیوند زند و عشق و تکلیف را در کنار هم قرار دهد. دین اسلام مملو از عشق است و هیچ وقت در آن دو بعد محبت و معرفت از یکدیگر جدا نیستند. یعنی خداوند تعالی را باید بشناسیم و دوست بداریم. این دو بعد به هم پیوستهاند چون نمیتوانیم چیزی را که نشناسیم دوست بداریم و به مجهول مطلق عشق بورزیم. از اینرو باید برای عشق در محبوب جمال وجود داشته باشد و عاشق باید به این جمال معرفت پیدا کند، اگر که محبوب جمال داشته باشد ولی عاشق به این جمال معرفت نداشته باشد، عشق پیدا نمیشود و بالعکس. اگر که ما به زیبایی خدا و اینکه «انالله جمیل و یحب الجمال» معرفت پیدا کنیم دیگر نمیتوانیم این خدایی را که زیباست دوست نداشته باشیم. به همین دلیل معرفت خدا و محبت خدا همراه یکدیگر هستند.
رسول اکرم(ص) منادی این دو بعد بودند بهطوری که هم انسانها را به علم و معرفت که بالاترین فضیلت بشر است فرامیخواندند و هم به محبت دعوت میکردند. ایشان از سویی میفرمایند تفکر و تعقل کنید و از سوی دیگر محبت را بهعنوان غایت دین اسلام معرفی میکنند. در قرآن هم آمده است که «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَالله فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُالله» یعنی بگو اگر که خدا را دوست دارید از من تبعیت کنید، از سنت پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد. قرآن دو نشانه برای پیروی از حضرت ختمی مرتبت(ص) و اقتدا به محمد(ص) بیان میکند؛ یکی یحببکم، یعنی خدا آنها را دوست دارد و دیگری یحبون یعنی آنها هم خدا را دوست بدارند. این مهربانی به تعبیر باباطاهر که میگوید: «چه خوشبی مهربونی کز دو سر بی، که یک سر مهربونی دردسر بی/ اگر مجنون دل شوریدهای داشت، دل لیلی از او شوریدهتر بی» پس این حب دوسویه است. از آنجاکه خصوصیت پیروی از پیامبر(ص) محبت دو سویه بین انسان و خداست، دین اسلام دقیقا دینی مبنی بر رحمت واسعه الهی است که خود رسول اکرم(ص) نیز تجلی آن است. اساسا عشق باعث آفرینش است و طبق حدیث قدسی «کنت کنزاً مخفیاً فاحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف» خداوند به واسطه محبت و عشق، انسان را آفرید. در واقع زیباترین رابطه انسان و خدا همین بحث عشق است که در قرآن و روایات نیز به چشم میخورد.
- برخی این عشق عرفانی را مخصوص به خداوند میدانند و اعتقاد دارند بنا بر سیره پیامبر(ص)، عشق الهی و عرفانی را نباید با عشق به انسان و همنوع مخلوط کنیم، پس مهربانی حضرت محمد(ص) در رفتار و سیره اجتماعیشان در کجا قرار میگیرد. این را چگونه میتوانیم برای مخاطبان امروز تفسیر کنیم که شمهای از عشق به خدا، در سیره اجتماعی رسول اکرم(ص) منعکس شده است؟
براساس تعالیم قرآن و عرفان اسلامی خداوند در عالم و آدم تجلی پیدا کرده است و البته بیشترین تجلی خداوند در انسان است. از اینرو کسی نمیتواند ادعا کند که به خدا عشق میورزد، ولی به جلوه اعظم خدا که انسان است عشق ندارد. سعدی به شکل دیگری این مسئله را مطرح میکند و میگوید: «به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست». در واقع باید همه عالم را آینه خدا دانسته و او را در همه جا حاضر ببینیم. بهعبارت دیگر عالم میکده عشقبازی عرفاست که آن را از مشرب حضرت ختمی مرتبت(ص) اقتباس کردهاند. به تعبیر مولانا: «دیدهای از شاه خواهم شهشناس، تا شناسد شاه را در هر لباس» این بدان معناست که خداوند در همه تجلیها حضور دارد. حضرت محمد(ص) دوستیشان نسبت به انسانها و حتی کسانی که مشرک و کافر بودند و با ایشان بدرفتاری میکردند به قدری زیاد بود که قرآن میگوید، پیامبر تو داری خودت را از شدت محبتی که به این افراد داری از بین میبری و به تعبیر قرآن حریص هستی به اینکه آنان ایمان بیاورند. پیامبر(ص) اگر رحمتللعالمین است برای تمام عالم رحمت است و دلسوزی، شفقت و رحمتش شامل تمام انسانهاست، از اینرو هر کسی هم که جا پای ایشان بگذارد، عالم و بهخصوص انسانها را محضر خدا میبیند و به همهچیز عشق میورزد.