شنبه ۳ تیر ۱۳۹۱ - ۱۶:۳۷
۰ نفر

مینا شهنی : صاف زل می‌زند به چشم‌های مردم، با نگاهش لابه می‌کند، زیر تیغ آفتاب کهنه‌ترین و کثیف‌ترین لباس ممکن را بر تن دارد که نمایش زنده‌ای از منتهای فقر و بدبختی اجرا کند.

زن دهانش را نیمه باز نگاه داشته انگار حرفی برای گفتن دارد اما دودل مانده که بگوید یا نه؟ جسمی بی‌جان، سنگین و مگس ‌زده را از روی یک شانه به شانه‌ای دیگر می‌اندازد تا معلوم شود کودکی است 8-7 ماهه که انگار افیون از دنیا راحتش کرده نه مگس‌ها را می‌پراند نه تیغ آفتاب را از خودش دور می‌کند، اصلا مرده یا زنده‌است؟

زن لابه‌لای ماشین‌هایی که پشت چراغ قرمز ایستاده‌اند حرکت می‌کند و کمک می‌خواهد، خرج زندگی‌اش‌ و این بچه را که به دندان گرفته است از مردم گدایی می‌کند. چراغ که سبز می‌شود ماشین‌ها حرکت می‌کنند و گدا می‌خزد زیر سایه‌بانی تا چراغ دوباره قرمز شود.

تصویر زن در قاب شیشه ماشین از آن تصویر‌هایی است که ته ذهن رهگذران خانه می‌کند تا خانه‌‌ دل را ویرانه کند، رهگذران دو دسته‌اند، آنها که پولی کف دست زن می‌گذارند بر این باورند که مسئولیت اجتماعی‌شان را تمام و کمال انجام داده‌اند. گروه دوم سخت جان‌ترند، پول نمی‌دهند چون با این گدا پروری‌ها هیچ مشکلی از کسی حل نخواهد شد، که اگر شده بود خیابان‌ها و کوچه‌های شهر پر از گداهای داخلی و خارجی و پابرهنه و سوخته و برشته ریز و درشت نبود.

پشت بیشتر چراغ‌ قرمزهای شهر، زن‌ها و کودکانی لابه‌لای ماشین‌ها وول می‌خورند که یا پول گدایی می‌کنند یا آب‌نباتی، آدامسی ، بیسکوئیتی به اصرار به رهگذران ‌می‌فروشند. گداها هوشمند‌ند اصلا سیستم گدایی با سابقه‌ای همپای شهرنشینی شغل آب و نان داری است که با تکیه بر هوش و ذکاوت گردانندگانش هرگز دچار رکود نمی‌شود.

گدایی در کوچه روش دیگری دارد، زنی می‌نشیند پای یک دیوار در یک کوچه خلوت با ساختمان‌های مسکونی بچه‌‌ای در بغل گرفته هر دو کثیف و ژولیده انگار که روی غذا و حمام را مدت‌هاست ندیده باشند، کودک هر از گاهی ناله‌ای سر می‌دهد و زن قدری جابه‌جایش می‌کند، مادری از خرید برمی‌گردد سواره یا پیاده گدا را که می‌بیند دلش ریش می‌شود، دست در کیف می‌کند پولی می‌دهد، یکی از ساکنان ساختمان روبه‌رویی ناهار می‌آورد و رهگذران دیگر هم هر کس به قدری پول یا خوراکی می‌گذارد پای بساط مادر و کودک بیمارش. روزها سپری می‌شود،زن شب‌ها ناپدید می‌شود و روز برمی‌گردد، بالاخره بعد از چند روز می‌رود لابد یک کوچه دیگر پیدا کرده که ممکن است درآمد بهتری برایش داشته باشد.

فیش‌های حقوق را که کف دست شاغلان می‌گذارند، مالیات‌ها براساس قوانین جاری به دقت و تا آخرین ریال از شهروندان اخذ شده‌است، به این ترتیب کسانی که در شهر زندگی می‌کنند و درآمدهای رسمی هم دارند سهم مالیات ماهانه‌شان را با رضا و از سر تسلیم پرداخت می‌کنند، در ازای پرداخت این مالیات لابد حق و حقوقی هم دارند هر چند که این حق از سوی گردآورندگان نادیده انگاشته شده‌است.

زندگی در محیط‌های شهری مالیات منظر هم دارد به این معنا که شهروندان‌ با دیدن مناظر دلخراش باید هر بار که از خانه پایشان را به کوچه می‌گذارند زنی، کودکی، بیماری، ناتوانی و . . . را ببینند که دست به سویشان دراز می‌کند و اوقاتشان را تلخ می‌کند، به این ترتیب شهروندان دو دسته مالیات می‌پردازند، مالیات منظر را با تحمل هر روزه دیدن گدایانی که در کوی و برزن پرسه می‌زنند و مالیات بردرآمد را نیز هر ماه به‌صورت ریالی از درآمدشان می‌پردازند.

حضور این همه گدای جورواجور خارجی و داخلی و شهری و روستایی و کودک و زن و پیر و ناتوان بارزترین نشانه است که فرافکنی مسئولیت را در نهادهای مسئول دولتی مشخص می‌کند. به هر حال جمع‌آوری گداها در شهر و نابود کردن گروه‌های تکدی‌گری و برچیدن این بساط دردآور بر عهده‌ ‌ نهادهای مسئول است که فرافکنی را از حد گذرانده‌اند. نهادهایی که وظیفه ساماندهی این گروه را دارند اما گویا سکوت را ترجیح می‌دهند. گدایی در بازارهای شهر رونق گرفته است. بازار پرسودی است.

کد خبر 174900
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز