اکنون اما این تغییرات با قیام شیعیان ناراضی شرق عربستان، به داخل این کشور هم گسترش یافتهاست. درباره این موضوع با محمد سعید الشهابی، نویسنده و تحلیلگر جهان عرب که یک بحرینی مقیم لندن است گفتوگو کردهایم.
- اندکی درباره ساختار سیاسی و حکومتی عربستان سعودی با این همه شاهزادههای پیر و جوان توضیح دهید.
ترکیب سیاسی در عربستان به دلایلی بسیار پیچیده است؛ زیرا فرد پایهگذار پادشاهی عربستان سعودی یعنی ملکعبدالعزیز که بیش از 50سال پیش درگذشت، بیش از 35پسر از خود باقی گذاشت. اینها گاه بر سر قدرت نزاع میکنند و گاه آن را دست بهدست میکنند. تاکنون حدودا نیمی از این شمار درگذشتهاند. کشور را شورای خاندان حاکم مدیریت میکند و این شوراست که جانشین بعدی را تعیین میکند. پادشاه کنونیباید ولیعهدی داشته باشد و این ولیعهد را خانواده انتخاب میکند و معمولا برادر بزرگتر بهعنوان ولیعهد انتخاب میشود.
- برخی معتقدند که حاکمان عربستان و بهویژه خود ملکعبدالله نسبت به بخشهایی از مردم و جامعه مترقیتر هستند؛ یعنی پادشاه میخواهد اصلاحاتی مانند حقوق زنان برای رانندگی را اعمال کند اما جامعه و بستر آن مقاومت میکند. چنین خوانشی را درست میدانید؟
بهنظرم نظام حاکم در عربستان برایند جامعه است و جامعه هم برایند نظام حاکم. هر چند معتقدم که تصمیمگیری در این کشور مربوط به ساختار سیاسی و رابطه دینی سیاسی بین نهاد وهابی و خاندان سعودی حاکم است، این رابطه اقدامات و فرهنگی از نوع خاص را تحمیل میکند. این فرهنگ وهابی بسیاری از حقوق زنان را سلب میکند و البته این امر حتی درباره مردان هم صدق میکند. بنابراین این همراهی میان وهابیت و سعودیها مسئلهای بسیار پیچیده است وبرعکس نظر شما، من معتقدم که شهروندان حقوق خود را خواستار هستند و اینکه هر فردی چه مرد و چه زن حقوق خود را داشته باشد و اگر گروهی و منظورم گروه وهابیت است که هیأت امر به معروف و نهی از منکر بدان وابسته است، اگر در همان حال جمود و زندگی در گذشته باقی مانده اما در مقابل، بخش عظیمی از جامعه از آن جلوتر رفته است. میدانید که شمار زیادی از شهروندان عربستانی در دانشگاههای رده بالا تحصیل کردهاند و نمیپذیرند که در گذشتههای دور زندگی کنند و به سر ببرند. ملت عربستان بهرغم تمامی اظهارنظرهایی که درباره آن میشود، در نهایت مانند دیگر ملتهاست و در این بین، نظام حاکم و نهاد دینی حاکم در این کشور هستند که اسلوب زندگی خاصی را بر آن تحمیل میکنند و میکوشند تا آن را مهار کرده و در حقوق و آزادیهای عمومیاش و شیوه تفکرش اعمال نظر و تحمیل ایجاد کند.
اما امروز ما نوعی سرکشی و نافرمانی را در قبال این رویکرد در عربستان میبینیم. بنابراین نه خاندان سعودی و نه فرقه وهابی نمیتوانند اندیشهها، افکار و شیوه تفکر خود را بر مردم تحمیل کنند و از اینرو، ناآرامیهایی را هرازگاهی در عربستان میبینیم. این ناآرامیها مشخصا فقط در منطقه الشرقیه نیست بلکه در مناطقی دیگر نظیر نجران و حتی در ریاض (پایتخت عربستان) هم تحرکاتی وجود دارد؛ همانگونه که در بسیاری از کشورهای شورای همکاری خلیجفارس هم این تحرکات مردمی وجود دارد.
در امارات، پادشاهی عمان، کویت و انقلاب بزرگ و گسترده در بحرین و حتی در قطر که در آن شماری از افراد طوماری اعتراضی را ارائه دادند و به همین دلیل هم بازداشت شدند. تمامی کشورهای حوزه خلیجفارس نیازمند و خواهان اصلاحات هستند اما عربستان و فکر وهابی مانعی فراروی هرگونه تحول فکری، سیاسی و اجتماعی در این منطقه است.
- هر از گاهی تغییرات و عزل و نصبهایی در پشت پرده در طبقه حاکم در عربستان رخ میدهد که یکی از این موارد آشکار تعیین رئیس جدید سرویس اطلاعاتی عربستان است. آیا اختلافات در طبقه حاکم عربستان جدی است و اگر جدی باشد، تا چه اندازه تأثیرگذار است؟
در هر ترکیب سیاسی گستردهای همیشه اختلافاتی وجود دارد. فراموش نکنیم که اعضای خاندان سعودی زیادند و بالغبر پنج هزار نفر هستند. هنوز از پسران عبدالعزیز 18نفر در قید حیاتاند و هر کدام از اینها و نیز افراد درگذشته پسران زیادی هستند. علاوه بر این، نوههای ملک عبدالعزیز حدود 300نفرند و از اینرو، اختلاف دیدگاه پیش میآید. اما بهنظرم، سخن راندن درباره اختلافات ریشهای و بنیادین در خاندان سعودی امری اغراق آمیز است. در واقع یک تفکر در خاندان سعودی وجود دارد و براساس آن، کشور اداره میشود و در این بین، اختلاف نظرهایی در تفسیر این تفکرات وجود دارد. اما آنچه در این بین مطرح است آن است که این خاندان بهعنوان یک موجودیت سیاسی آنگونه که جامعه سعودی میخواهد، نمیتواند متحول شود. مشکل اساسی این است که این خاندان درصدد ماندن در قدرت و حاکمیت است. این خاندان نه فقط در تفکر بلکه در اهداف و خواستهها هم دارای مشکل است. این خاندان از سال1932 قدرت را در دست داشته و نمیخواهد آنچه که حق خود میداند، کنار بگذارد. از اینرو هرگونه اصلاحات را رد میکند زیرا هرگونه اصلاحات بهتدریج اصلاح نظام سیاسی را در پی خواهد داشت؛ به این معنا که ملت خواهان تغییر خواهد شد و اگر فرصت فراهم آید، رهبران خود و نمایندگان خود را انتخاب خواهد کرد و قانون اساسی خویش را تدوین خواهد کرد البته در این بین، برخی طرفها در عربستان هستند که نسبت به بقیه تحجرگراتر هستند؛ برای نمونه، امیرنایف ولیعهد سابق یکی از این افراد بود که به وهابیها هم نزدیک بود.
- نارضایتیها در عربستان در چه سطحی هستند. آیا به مسائل اقتصادی و اجتماعی منحصر هستند یا اینکه مطالبات سیاسی را هم شامل میشوند؟
بهنظرم تحرکات در عربستان ریشه و اساسی سیاسی دارد. طبعا مشکلات اقتصادی و اجتماعی وجود دارد اما آنچه مردم را به تظاهرات و ایستادن در برابر پلیس عربستان وامی دارد، ریشهای سیاسی دارد. هرگاه انسان احساس کند که حقوق اجتماعی و آزادیاش پایمال شده است و میشود، اعتراض میکند. بهنظرم، یک شهروند تحصیلکرده عربستانی همچنین است و از این رو، دست به تظاهرات میزند، اعتراض میکند، با جامعه جهانی میکوشد ارتباط برقرار کند، زندانی میشود، اعتصاب میکند و... .
- اخیرا اعتراضات در شرق عربستان شدت گرفته است. ریشه این اعتراضات درچیست؟
تحرکات سیاسی در عربستان رخداد تازهای نیست. در سال1979و تنها چندماه پس از پیروزی انقلاب در ایران، فردی به نام جهیمان العتیبی به همراه بیش از یک هزار نفر در کعبه تحصن کرده و طبقه زیرزمین آن را بهدست گرفتند و خاندان سعودی و ارتش این کشور تنها زمانی توانستند آنها را از حرم خارج کنند که از نیروهای فرانسوی کمک گرفتند. در آن زمان اعتراضاتی به این اقدام شد زیرا براساس آنچه متعارف است، ورود غیرمسلمان به این مکان مقدس جایز نیست. در این ماجرا، شماری کشته و شماری دیگر محاکمه شدند. این انتفاضه بیش از 30سال گذشته رخ داد. در دهه80 تحرکاتی در منطقه شرق عربستان رخ داد. در دهه90 هم اعتراضاتی در منطقه نجد عربستان درگرفت. اما عمر اعتراضات در شرق عربستان به بیش از 30سال برمیگردد و در دهه80میلادی دهها نفر شهید شدهاند. طبعا اعتراضات در شرق عربستان تحتتأثیر انقلاب بحرین و نیز در نتیجه سرکوبها، تبعیضها و محرومیت آغاز شده است و در این بین، تحولات یمن، تونس و مصر هم بیتأثیر نبود. این امر بهعلت شکست حاکمیت عربستان در ارائه هرگونه اصلاحات در کشور است. اصلاحاتی نظیر انتخابات شوراها و اصلاحات در حاکمیت که ملک فهد پیش از فوتش آنها را مطرح کرده بود، متوقف ماندهاست. سخن درباره اصلاح طلب بودن ملکعبدالله هم چندان در عالم واقع درست نیست زیرا از شش سال پیش که پادشاهی را بهدست گرفته، هیچ اقدام اصلاحاتیای اتخاذ نکرده است.
- علت بازداشت شیخ نمرالنمر را چه میدانید؟
این شخصیت بهعنوان یک شهروند احساس میکرد که میباید با کرامت زندگی کند. از این رو، بهصورت آشکار از نظام حاکم انتقاد کرده و با جراتی که هر فردی هم آن را ندارد، مواضع خود را بیان کرد. تنها تخلفی که شیخ النمر مرتکب شده بیان آزادانه نظرات و اندیشههای خویش بوده و این امر در هیچ جای دنیا جرم و تخلف تلقی نمیشود تا بهعلت آن کسی بازداشت یا شکنجه شود. شیخ نمرالنمر بیشاز دو سال است که زیرنظر مقامهای عربستانی است. با وقوع انقلاب بحرین، این شیخ به همراهی با این انقلاب پرداخت.
- کمی درباره شیعیان عربستان از نظر تعداد و وضعیتشان بگویید.
براساس آنچه در رسانههای گروهی خواندهام بیش از دو میلیون شیعه در عربستان زندگی میکنند که اغلب در منطقه الشرقیه در شرق هستند. شیعیان دیگری هم در شهر مدینه منوره ساکناند. یکی از مشکلات آنها هم موضوع اسکان افراد غیرشیعی در غنیترین منطقه نفتی بهمنظور برهم زدن ترکیب جمعیتی منطقهشان است. با آنها بهعنوان شهروندانی درجه دو برخورد میشود. سرکوب دینی و جلوگیری از اجرای مناسک دینیشان هم در این مناطق حاکم است و با آنها بهگونهای برخورد میشود که گویی ساکنان اصلی این مناطق نیستند درحالیکه آنها از صدر اسلام در آنجا ساکناند. آنها چندان نقشی در عرصه سیاسی عربستان ندارند. اخیرا فقط دو نفر از آنها در مجلس شورای عربستان تعیین شدهاند با وجود این، نمایندگی سیاسی قابل توجهی در کشور ندارند و تنها در عرصه شیلات و نفت فعالاند و در سمتهای رسمی سهمی ندارند و از محرومترین اقلیتها در دنیا بهشمار میروند.
- آینده عربستان را چگونه میبینید؟
بهنظرم عربستان بهعنوان یک رژیم مرحله دشواری را از سرمیگذراند و انقلابها در پیرامون آن در جریان است. حاکمان عربستان برای خنثی کردن اعتراضها و تظاهراتها در مصر و تونس وارد عمل شدند که این موضوع تازهای نیست. سعودیها در گذشته هم در مقابل تغییر در عراق ایستادگی کردند و در حال حاضر هم از طریق شاخههای القاعدهای و سلفی اقدام به بمبگذاری و انفجار مناطق مختلف میکنند. جریان سلفی مورد حمایت عربستان در حال حاضر اقدام به ویران کردن مساجد در تمبکتو از شهرهای مالی و در لیبی و مصر و نیز بحرین میکند. احساس میکنم که نظام حاکم در عربستان تا پیش از پایان دهه جاری میلادی متزلزل خواهد شد. این نظام میتوانست عمر خود را طولانیتر از این سازد اما عدماقدام به انجام اصلاحات، خفقان را بیشتر خواهد کرد و خفقان منجر به انفجار خواهد شد. هیچکس پیشبینی نمیکرد که مبارک به این سرعت سرنگون شود خاصه اینکه ارتشی قویتر از عربستان هم داشت. اگر هم بین نظام مبارک و عربستان مقایسه کنیم، دستکم به لحاظ ظاهرسازی رژیم مبارک بهتر بود زیرا حداقل انتخابات ظاهری برگزار میشد و نوعی آزادی مطبوعات هم وجود داشت. عربستان مانند جعبه سیاه قفل شدهای است که کسی نمیتواند از درون آن مطلع باشد و از این رو، معتقدم که اگر انفجار اعتراضات محقق شود، نظام بیهیچ تردیدی سقوط خواهد کرد. هر قدر هم که کمکهای آمریکا و غربیها بیوقفه باشد فکر نمیکنم که این نظام دیرپا باشد؛ زیرا از تمام ابزارهای خود استفاده کرده و توفانها از هر طرف آن را درمینوردد.