در واقع وجود احکام و تکلیفهای فقهی و شرعی گوناگون در اسلام، خود حاکی از تأیید این نکته است که نیل به سعادت اخروی از طریق همین جهان مادی است؛ بادقت در سیره و زندگانی پیامبر(ص) و امامان(ع) میتوان این مهم را بهخوبی مشاهده کرد. این بزرگواران در عین آنکه هدف و مقصد خویش را آن جهان تعریف کرده بودند،
به زندگی این دنیا نیز بیاعتنا نبودند و علاقه خود را به مظاهر آن بیان میکردند، به همین خاطر، اسلام برخلاف دیدگاه کسانی که آن را در زندگی آن دنیا خلاصه میکنند، دینی است که به این دنیا هم توجه دارد. از این رو، شادی که از نمودهای زندگی این جهانی است، در رأس آموزههای دینی قرار دارد. آنچه از پی میآید گفتوگویی با حجتالاسلام دکتر احمد مبلغی در خصوص جایگاه شادی در اسلام است.
- در آغاز گفتوگو میخواهم کمی درباره جایگاه شادی و جشن در اسلام سخن بگویید. از خلال آیات و روایتهای مختلف چه برداشتی میتوان در این خصوص داشت؟
در ابتدا باید چند نکته را به عنوان مقدمه بگویم و سپس با توجه به آنها به نتیجهای در ارتباط با جایگاه شادی در اسلام برسیم. نکته اول این است که شادی به عنوان یک خصلت اصلی، طبیعی و ضروری برای انسان مطرح است و نبود آن امری غیرطبیعی و نابهنجار است. در واقع بازتابهای فقدان شادی به صورت فردی و اجتماعی بروز پیدا میکند و مسیر زندگی را از حالت طبیعی خارج میسازد.
نکته دوم این است که اسلام هم همین نظر را دارد. به بیان دیگر، اسلام هم همه نگاهها و برنامهریزیهایش را با توجه به همین حالت طبیعی و ضرورت آن شکل داده است. از این رو در اسلام بحث عدم حرمت زینت مطرح است. در آیه شریفه قرآن این مسئله(عدم حرمت زینت) به صورت عتابآلود و ملامتگونه آمده است. در آن آیه میخوانیم که« بگو چه کسی زینت خدا را که برای بندگانش قرار داده است، حرام کرده است؟» زینت ارتباط تنگانگی با شادی دارد؛ به این معنا که زینت چیزی است در بیرون، اما بازتاب آن در زندگی و طبیعت درون انسان، ایجاد شادی است.
اگر شادی و لذت را از زینت بگیرید، زینت به خودی خود تفاوتی با غیرزینت نخواهد داشت. این نشان میدهد که زینت یک امر دوسویه است؛ یعنی از یک سو یک وضعیت خاص در بیرون از انسان در شیئی و یا در انسانی و... وجود دارد و از سوی دیگر، طبیعت انسان به گونهای است که در مواجهه با آن (شیء یا انسان) اولا آن را زینت میبیند و ثانیا چون در نگاه و درون انسان زیبا جلوه میکند، سبب انبساط و سرور وی میشود. بنابر این روشن است که شادی امری ضروری در نظر گرفته شده است و این عتابی که در قرآن وجود دارد، در واقع عتاب به کسانی است که شادی را برای انسان نمیخواهند.نکته سوم این است که اصولا نعمتهای قیامت و بهویژه وصف بهشت براساس شادی انسان است. اگر در انسان شادی ایجاد نشود، رفتن به بهشت چه معنایی دارد؟
- البته عدهای میگویند که اسلام بر شادی اخروی نظر داشته و کمتر به شادی این جهانی توجه دارد.
نه، اینگونه نیست. در آخرت تکلیف وجود ندارد و لذا یک شادی بیحد و حصر وجود دارد اما در اینجا (این دنیا) چون زندگی اجتماعی و بحث تزاحم حقوق مطرح میشود، استفاده از لذتها و فراهم آوردن شادی تابع چارچوبهایی بوده و به همین خاطر محدودیتهایی پیدا کرده تا همه بتوانند به یک شادی جمعی برسند. در اسلام این یک اصل است که شادی فردی نباید بهگونهای باشد که به غم دیگران بینجامد. وگرنه- همانگونه که اشاره شد- شادی یک امر فطری است که در ذات انسان است. بنابراین انسان باید در این دنیا شاد باشد و در آخرت هم این شادی به اوج میرسد.
- آیا محدودیت شادی در اسلام تنها به همین موردی که اشاره کردید یعنی آنجا که به اندوه دیگران منجر شود، منحصر است یا آنکه در ارتباط با خود فرد هم محدودیتهایی وجود دارد؟
اجازه بدهید که به پاسخ این پرسش در نتیجهگیری بحثم بپردازم. به هر حال، شادی در اسلام مبنا گرفته شده و بستر تعالی فردی و اجتماعی در نظر آورده شده است. اصولا طرح بهشت و اوصاف آن بر اساس وجود همین خصلت(شادی) در انسان است.
اگر اسلام نگاه حذفی به شادی داشت، همین مقدار(تشویق انسان به بهشت) هم در آن موجود نبود. فارغ از اینکه ظرف این شادی(بهشت) در آخرت است، خود وصف بهشت برای انسانی که در این دنیاست به قصد ایجاد شوق و شادی در اوست. به این معنا که وصف نعمت در آینده(قیامت) نوعی سرور و شادی را در انسان پدید میآورد. بنابر این اسلام شادی را نادیده نمیگیرد. از سوی دیگر، همان گونه که میدانید چه دنیای انسان و چه آخرت وی بر اساس فطریات بنا شده است. پس اگر بپذیریم که شادی یک امر فطری و بشری است، اسلام هم نیامده تا با فطریات و از جمله شادی مخالفت کند.
اسلام با فطریات مخالفت نمیکند، بر عکس اسلام آمده است تا روی بال فطریات بنشیند و آنها را تعمیق ببخشد. اسلام میخواهد با لحاظ کردن فطریات بشر، زندگی وی را دگرگون سازد. اسلام بیش از هر مکتب دیگری به عمق فطریات بشر توجه کرده است. منتها اسلام در جاهایی قائل به محدودیتهایی است که در طول بحث به آنها اشاره خواهم کرد.
نکته چهارم این است که بازتابهای حذف شادی- که پیشتر به آن اشاره شد- در زندگی فردی و اجتماعی بشر بسیار بنیادین است. ممکن است انسان به جای شادی گاهی ارادهها و تصمیمهایی را برای نوعی فعالیت ایجاد کند اما اینگونه فعالیت تکسویانه یا فاقد شرایط پایداری است. فقدان شادی در زندگی انسان، گرچه ممکن است در مواردی به استقامت وی منجر شود اما از جنبهای دیگر سبب ایجاد نوعی افسردگی و نابهنجاری در زندگی فردی و اجتماعی میشود.
- به شادی اجتماعی اشاره کردید. جا دارد که در همین جا این نکته را مطرح کنیم که چگونه میتوان بر اساس آموزههای اسلامی و اعیادی از جمله عیدفطر شادی و نشاط اجتماعی را پدید آورد و گسترش داد؟
اصولا هر چیزی که شادی اجتماعی را پدید آورد، در اسلام مورد استقبال قرار گرفته است. اما در مواردی اسلام خواسته بین شادی و معنویت ارتباطی ایجاد کند. اسلام پارهای از مناسبتها را عید معرفی کرده است که از آنها به اعیاد اسلامی تعبیر میکنیم. در حقیقت، اسلام از طریق این اعیاد خواسته نوعی پل بین شادی و معنویت بزند. اسلام در پی آن است تا از پتانسیل شادی به نفع معنویت استفاده کند. این به معنای تعریف یک شادی خاص نیست. شاید برخی تصور کنند که شادی نهفته در عید(اسلامی)، مقولهای است که از طریق ریاضت یا کوشش خاص به دست میآید؛ نه اینگونه نیست.
شادی یک امر واحد و طبیعی و فطری در انسان است. در همین اعیاد(اسلامی) اسلام از ما خواسته تا شاد باشیم. اصلا عید در نگاه بشری با شادی همراه است. اینکه اسلام آمده لباس عید بودن را بر تن یک مناسبت(دینی) گذاشته، خود به معنای پذیرش شادی و تقویت آن و البته به طور همزمان بهرهگیری از شادی و ظرفیتهای آن به نفع دین است. این مسئله نشان میدهد که شادی دارای ظرفیت بالایی است و اصولا این شادی است که انبعاث و حرکت پدید میآورد.
- ما در نگاه به امامان و سیره آنها به یک آسیب نگرشی دچار هستیم و در واقع نگاه ما به زندگی ایشان یک نگاه مصیبتبار است و کمتر به جنبههای شادیآفرین حیات این بزرگواران توجه میکنیم.
به نکته دقیقی اشاره کردید. گویی در زندگی ما شاد بودن نسبت به امامان وجود ندارد. آن بزرگواران هم وقتی میخواستند مصیبتهای خودشان را بیان کنند، اینگونه نبود که دائما عزاداری کنند. حال آنکه عزاداری در موارد محدودتری بود و اصولا این بزرگواران بر بستر یک زندگی شادیآفرین و با نشاط روزگار میگذراندند؛ اما تذکار و فرصت میدادند. بنابراین اگر ما میخواهیم به اهلبیت وصل شویم باید نشاط زندگی و سیره آنها را در زندگانی خویش تجلی ببخشیم و برخی تصور میکنند که نزدیکشدن به اهلبیت فقط از طریق روضه صورت میگیرد، بیتردید در زندگی چنین فردی بازتابی از زندگی پرنشاط اهلبیت وجود نخواهد داشت. ارتباط این فرد با اهلبیت از طریق روضه است. حال آنکه روضه در این خصوص محدودیت دارد؛ اما شادی اصل است.
- بهنظر شما در عید فطر چه مولفههای شادیآفرین و نشاطآوری را میتوان سراغ گرفت که در انسجام زندگی فردی و اجتماعی مؤثر باشند؟
عید فطر بستر عظیم و اساسی شادی اجتماعی را با خود به همراه دارد. به این معنا که انسان در عید فطر، یک کارزار و تجربه استثنایی و شیرین معنوی را که در آن عبادت، نیایش و دعا در اوج بوده است، پشتسر گذاشته است. درآمدن از این کارزار و پایان دادن آن، یک جشن بزرگ را در پی دارد. این شادی معنوی بزرگ در روز اول پس ازماه رمضان اتفاق میافتد. انسان در این شادی (عید فطر) میخواهد موفقیت، پیروزی، تجربههای عرفانی، پاکی و بهمنزلرسیدن خود را جشن بگیرد؛ یک جشن بزرگ، از اینرو عیدفطر یک شادی معنوی است و شاید عظیمترین شادی باشد. در روایت هم هست که آن روزی که انسان معصیت خداوند را نکند، عید اوست. عید فطر هم جشن پاکی و دوری انسان از معصیت خداوند است. شادی عیدفطر برای یک امر معنوی بوده و در واقع در پس یک تجربه معنویتزا و معنویتآفرین صورت میگیرد. این یک شادی ویژه است.
- با توجه به اصل بودن شادی در اسلام، چگونه میتوان آموزههای اسلامی را در جامعه به اجرا گذاشت تا شاهد تعمیق شادی و نشاط بیشتری در جامعه باشیم؟
ما نباید اینها را در مقابل هم قرار دهیم. ما باید در زندگی (به تعبیری) برطبل شادی بکوبیم و جامعه را از شادی دور نکنیم؛ بلکه عوامل و مشوقهای شادی حلال- نه شادی حرام (شادی مزاحم دیگران)- را در جامعه گسترش دهیم. در واقع باید بستری از شادی در جامعه ایجاد شود و زمینه شادیهای معنوی را هم باید فراهمسازیم و میان دین و دنیا آشتی و ارتباط برقرارسازیم. اصولا باید شادی را در زندگی اصل قرار دهیم و شادی معنویتزا و مرتبط با معنویت را هم باید بهعنوان شاخصهای شادی و نقطههای اوج شادی اجتماعی مطرحسازیم. اینگونه نباشد که شادیها را در همین چندتا عید (اسلامی) منحصرسازیم. مواجهه امامعلی(ع) با بسیاری از آداب مصریان آن زمان که تازه مسلمان شده بودند، مواجههای تأییدکننده بود. هرچیزی که بتواند شادی بیاورد، مورد تأیید اسلام است.
مگر همین عید نوروز ما نبود که مورد تأیید اسلام قرار گرفت. شادی را نمیتوان از جامعه گرفت. گرفتن شادی از جامعه حکم ضربه زدن به اسلام را دارد. اگر بین شادی و اسلام تقابل ایجاد کنیم، یا جامعه به افسردگی دچار میشود و یا جامعه از اسلام دست برمیدارد. شادی زیربنای جامعه است و باید آن را نگه داشت.