رسانهها به این موج دامن زدند و از مردم سوریه در این انقلاب حمایت کردند و در اعلام این خواسته یکصدا شدند که بشار اسد باید برود. 18ماه از آن زمان میگذرد و انقلاب سوریه اکنون کاملا شکل عوض کرده و رسانهها در تشخیص حقیقت از غیرحقیقت سردرگم شدهاند. اکنون تنها حقیقت مورد پذیرش عموم این است که هزاران نفر بدون دلیل جان خود را در این تحولات از دست دادهاند و این رقم هر روز بالاتر هم میرود.
اکنون شاهد یک جنبش شورشی مسلحانه در مقابل حکومت هستیم. تعجبآور این است که جهان غرب دمکراتیک درحال تشویق و حمایت و تحریک مخالفان مسلح است که درگیریشان با نیروهای دولتی هر روز خونینتر میشود. درگیریهای مسلحانه میان مخالفان مسلح موسوم به ارتش آزاد و نیروهای دولتی، ماهیت تحولات کنونی سوریه است. درحالیکه وتوهای مکرر روسیه و چین علیه قطعنامههای شورای امنیت مانع از مداخله مستقیم نظامی آمریکا و متحدانش در سوریه شدهاست، آنها وارد مداخله غیرمستقیم در این جنگ شدهاند.
براساس گزارشهای رسانهها، ارتش آزاد سوریه اکنون نهتنها حمایت لجستیک از غرب دریافت میکند بلکه از سوی نیروهای ویژه انگلیسی و فرانسوی و ارتش ترکیه و آمریکا، آموزش نظامی هم میبیند. حیرتآور اینکه، این نیروهای شبهنظامی مدام از کمبود کمکهای تسلیحاتی و مالی از سوی غرب گلایه میکنند. کشورهایی مانند آمریکا مدام تأکید میکنند که برای تأمین دمکراسی و آزادی مردم سوریه در تلاش هستند، اما بعد از تجربه جنگ عراق، اکنون همه میدانند که آمریکا حاضر است کارت دمکراسی را برای پیگیری پنهانی منافع خود در زمینه انرژی، هزینه کند.
چهکسی است که نداند کشورهایی مانند عربستان یا قطر اگر مستبدتر از حکومت سوریه نباشند، کمتر نیستند. پس سؤال اینجاست که چرا آمریکا برای کشورهای عرب حاشیه خلیجفارس چنین فریاد دمکراسیخواهی سر نمیدهد؟ بهنظر میرسد که با وجود فریادهای دمکراسیطلبانه دولت آمریکا و اشکهایی که برای شهروندان سوریهای میریزد مردم خاورمیانه غنی از نفت همچنان دستاویز طرحها و توطئههای دولت آمریکا برای اعمال کنترل و نفوذ بر این منطقه هستند.
ابتکار عمل خاورمیانه بزرگ که بلافاصله بعد از جنگ عراق توسط دولت بوش مطرح شد، پروژهای است که نشان میدهد تا چه حد دمکراسیطلبی آمریکا مشکوک است. این پروژه ارتقای دمکراسی و توسعه اجتماعی اقتصادی در خاورمیانه را یکی از اصلیترین راههای مبارزه با تهدید تروریسمی میداند که بعد از 11سپتامبر از ناحیه کشورهای عربی احساس میشود.
اما نباید فراموش کرد که این پروژه در پیمان هلسینکی در سال 1975ریشه دارد که هدفش ارتقای آزادی بیشتر و دفاع از حقوق بشر در اتحاد شوروی و شرق اروپا بود. خاورمیانه منطقهای با ارزشهای فرهنگی مختلف و سیستمهای سیاسی و اقتصادی کاملا متفاوت با اتحاد شوروی دوران جنگ سرد است. اینکه آمریکا همین پروژه را اکنون میخواهد در خاورمیانه اجرا کند نشان میدهد که تا چه حد از این منطقه فاصله دارد و درک درستی از ویژگیهای آن ندارد. عدمصداقت آمریکا دراین زمینه بهویژه وقتی نمود پیدا کرد که آمریکا حاضر نشد با 22کشور این منطقه درباره این طرح مشورت کند.
در نتیجه خشم عمومی جهان عرب نسبت به طرف مشورت قرار نگرفتن درباره این پروژه و نادیده گرفته شدن در آن، دولت بوش با عجله نام این پروژه را به ابتکار همکاری خاورمیانه بزرگتر تغییر داد تا توجیه کند که این یک پروژه دوطرفه است. بعد هم گفته شد که ترکیه قرار است در این پروژه طرف همکاری آمریکا باشد. ترکیه بهعنوان کشوری که ایده دمکر اسی محافظهکارانه را زیر پرچم حزب عدالت و توسعه به رهبری رجب طیب اردوغان تشویق میکند، بهعنوان ویترین یک اصلاحطلب دمکراتیک برای نمایش به کشورهای عربی خیلی به درد غربیها میخورد. آمریکا که نمیخواهد بهعنوان پیشبرنده یکهتاز اهداف خود در خاورمیانه بهنظر برسد، به ترکیه نیاز دارد، اما نقش پیشروی ترکیه بهعنوان عامل آمریکا در این پروژه با مشکلات و موانعی روبهرو شد.
سیاست خارجی ترکیه با تکیه بر اصل اختلاف صفر، که با ابتکار احمد داووداوغلو وزیر خارجه تدوین شده، براساس این ایده استوار شده که ترکیه باید روابط باثبات و صلحآمیز خود را با همسایگانش حفظ کند، اما نکته اینجاست که روابط ترکیه با رژیم صهیونیستی بعد از حمله به کاروان کمک به غزه، متوقف شده و حمایت از مخالفان سوریهای باعث شده که همکاریهای سیاسی و اقتصادی آنکارا با دمشق و تهران قطع شود. پیش از شروع ناآرامیهای سوریه، تجارت میان سوریه و ترکیه به بیش از سه میلیارد دلار رسیده بود، اما اکنون همهچیز متوقف شدهاست.
ترکیه اکنون با تهدید فزایندهای از سوی کردها هم روبهروست. استقلال در حال ظهور کردهای سوریه به این معناست که پکک تقویت میشود و در نتیجه تهدید آن برای ترکیه بسیار جدیتر از قبل خواهد شد. بدتر از همه اینها و البته در نتیجه همه این اتفاقات که اشاره شد، نقش ترکیه بهعنوان یک میانجی منطقهای در مسائلی مانند پرونده هستهای ایران دیگر مانند گذشته نیست. در حال حاضر که جنگ سوریه نشانی از توقف ندارد؛ درحالیکه رفته رفته نشانههای جدی از نقض حقوق بشر توسط مخالفان مسلح سوریه در حال بروز است، این گروه دیگر مانند گذشته قهرمان این ماجرا نیست.
به همینخاطر بسیاری در حال تجدید نظر در ایده اولیه حمایت بیچون و چرا از این گروه هستند. آیا کسی باور میکند که دمکراسی و آزادی مردم سوریه در نتیجه اقدامات خشونتآمیز عدهای افراطی دستیافتنی باشد؟ یا خشونتها به شکل این درگیری قومی با رفتن اسد متوقف میشود؟ این حقیقت که اسد توانسته با گذشت 18ماه از ناآرامیها همچنان در قدرت باقی بماند، نشان میدهد که به هر حال از حمایت داخلی برخوردار است. از سوی دیگر برخی چهرههای سرشناس مخالف دولت حمایت خود را از این جنگ خشونتآمیز و خونین متوقف کردهاند. معنای دیگر این وضعیت این است که مخالفان مسلح دیگر مانند گذشته از حمایت مالی و تسلیحاتی خارجی برخوردار نیستند.
به هر حال ارتش آزاد سوریه آنطور که بهنظر میرسد نیست. درحالیکه مخالفان و مردم سوریه در تقلای تعیین سرنوشت خود هستند، این ماجرا به نبردی برای تسویه حساب آمریکا در مناقشه بزرگتر ژئوپلتیک منطقه با روسیه، چین و ایران تبدیل شدهاست. از سوی دیگر اختلاف و چند دستگی میان مخالفان سوریهای آینده این کشور را بهشدت تهدید میکند. این عدموجود وحدت باعث شده که همه نسبت به بهتر شدن اوضاع بعد از رفتن اسد بهشدت بدگمان و ناامید باشند.
اما یک سوریه تضعیف شده و دچار اختلاف، کاملا به سود آمریکاست چرا که امنیت اسرائیل را تضمین میکند و حزبالله را هم گرفتار خواهد کرد. این وضعیت اصلا مطابق با سیاستها و منافع روسیه و چین نیست. در نهایت وقتی بحران سوریه به پرده آخر برسد و اسد از قدرت کنار برود، نظر مردم سوریه درباره روند تحولات ماههای گذشته این کشور و اینکه اساسا به هدفی که میخواستهاند رسیدهاند یا نه، بسیار اهمیت پیدا میکند. حتی اگر واشنگتن به هدف خود برای ایجاد خاورمیانه بزرگ رسیدهباشد، اما نظر مردم سوریه در آینده همچنان اهمیت خواهد یافت. روزی که آمریکا و متحدانش غنایم خود را از این مهلکه تقسیم کنند، خاطره خون هزاران بیگناهی که بیدلیل جان و زندگیشان را از دست دادهاند، همچنان در یاد جهانیان میماند.
الاخبار لبنان