با احمد طالبینژاد و تهماسب صلحجو به عنوان دو منتقد پیشکسوت و موسپید کرده و شهرام مکری و بهنام بهزادی فیلمسازان جوانی که با اولین ساختههایشان امیدهایی را برانگیختند به آسیبشناسی مشکلات و موانع ایجاد پاتوقهای سینمایی پرداختهایم که میخوانید.
- باتوجه به وضعیت سینمای ایران در شرایط حاضر، فکر میکنید سالنهای فعلی چقدر بهعنوان پاتوق فرهنگی دارای جایگاه و منزلت هستند؟
صلحجو: این امکان میتواند وجود داشته باشد که سالنهای سینما بهعنوان پاتوقهای فرهنگی مورد استفاده قرار گیرند اما باید برای آنها برنامهریزی کرد، بهدلیل اینکه پاتوقها خودبهخود شکل نمیگیرند. پاتوقهای فرهنگی را مجموعهای از شرایط بهوجود میآورند که باید بتوان آنها را اجرایی کرد.
طالبینژاد: بهنظر من تمام سالنهای سینما، بهخصوص آنها که در فرهنگسراها و مجتمعهای سینمایی هستند بهراحتی میتوانند به پاتوقهای فرهنگی تبدیل شوند و این یکی از نیازهای مبرم افراد، بهخصوص نسل جوان است؛ اما چند سالی است که بهنوعی فراموش شده. چند سال پیش برخی از سینماها مانند سینما ایران اقدام به چنین کاری کردند و پاتوق فرهنگی راه انداختند ولی متأسفانه با محدودیتهایی روبهرو و به اجبار تعطیل شدند. وقتی میگوییم پاتوق فرهنگی یعنی محلی برای تبادل آرا و افکار، حال آنکه ممکن است نظریاتی در این محافل عنوان شود که در تضاد با همدیگر باشند اما این کار برای رشد جامعه لازم است. متأسفانه امروز شرایط طوری نیست که بتوان این کار را کرد؛ یعنی من جایی را نمیبینم که آدم با اعتماد به آنجا برود و در معرض بحثها قرار بگیرد و چیزی بیاموزد.
مکری: پاتوقهای فرهنگی در سراسر دنیا مکانهایی هستند که ویژگیهای خاص خودشان را دارند. مثلا اینکه در نقاط خوبی از شهر احداث میشوند و در کنار فعالیتهای فرهنگی خود، اقداماتی جهت رفاه حال افرادی که به آنها مراجعه میکنند نیز انجام میدهند. این پاتوقها صرفا محدود به یک فضا و مکان خاص نیستند و شما میتوانید مجموعهای از چیزهای مختلف را در آنها ببینید. اگر بخواهم نمونه خوبش را مثال بزنم، خانه هنرمندان است. خانه هنرمندان ویژگی خاصی دارد؛ اینکه در فضای خوبی به لحاظ زیبایی و آبوهوایی قرارگرفته، ضمن اینکه کافه و رستوران دارد و علاوه بر اینها امکان برگزاری چندین نمایشگاه و تئاتر هم در آنجا وجود دارد. متأسفانه چنین پاتوقی را که دارای این استانداردها باشد در تهران کمتر داریم.
بهزادی: به گمانم این اتفاق خیلی خوبی است که در همه جای دنیا میافتد. از این نظر که هم پاتوقهای فرهنگی رفتهرفته دارای یک تشخص و برجستگی میشوند و هم اینکه علاقهمندان خاص خود را پیدا میکنند و بعد از مدتی هر کسی میداند علاقهمندیهایش چیست و به سراغ کجا باید برود. نکته بعدی که خیلی اهمیت دارد این است که پاتوقها با نوع نگرش و سلیقهای که دارند و آن را در اختیار مخاطب قرار میدهند میتوانند نهتنها روی سلیقه مخاطبان تأثیر بگذارند بلکه چه بسا بتوانند عاملی شوند برای استعدادیابی و جهتدهی به سلیقه افرادی که میتوانند هنرمندان و هنرآفرینندگان آینده باشند.
- بهنظر میرسد سینما رفتن بهعنوان تجربه جمعی و مشترک به مرور در حال کمرنگ شدن است. این اتفاق را چگونه ارزیابی میکنید و دلیل آن را در چه میدانید؟
صلحجو: این اتفاق خیلی خوشایند نیست و دلیلش هم بهنوعی به جامعهگریزی افراد بازمیگردد. از منظر روانشناسی اجتماعی میتوان اینطور استنباط کرد که امروزه افراد جامعه ترجیح میدهند در خلوت خودشان باشند و به تنهایی وقتشان را بگذرانند. شاید اکنون مشکلات و عیبهای این اتفاق ناخوشایند خیلی ظاهر نشود، اما در آینده جامعه را دچار بحرانهای درونی میکند.
طالبینژاد: بحرانی که در سینمای ما وجود دارد در همه دنیا هست اما سالنهای سینما هیچ وقت تعطیل نمیشوند و در واقع عادت سینمارفتن از برنامه زندگی هفتگی و ماهانه مردم خارج نمیشود زیرا عادت فیلمدیدن در سالن سینما یک آیین فرهنگی است که همه در کنار هم به تماشای فیلمی بنشینند و یک تجربه مشترک را از سر بگذرانند و حس مشترکی به یک فیلم پیدا کنند؛ این چیزی است که متأسفانه در جامعه ما در حال از بین رفتن است؛ یعنی بسیاری از افراد صبر میکنند تا دیویدی فیلمها بیاید، بعد آن را خریداری کنند و در تنهایی به تماشایش بنشینند. ممکن است این کار برای آن افراد لذتبخش باشد اما قطعا در عمل باعث توسعه فرهنگی نمیشود. توسعه فرهنگی در همدلی و همآوایی و در کنار هم نشستن است که بهوجود میآید.
مکری: این موضوع بحث مفصلی است و دلایل مختلفی دارد. اما نکته مهم این است که در حال حاضر دغدغههای فرهنگی جزو اولویتهای مردم ما نیست، بههمین دلیل سینمارفتن هم جزو اولویتهای زندگی افراد به شمار نمیرود. قبل از اینکه بخواهیم به این بپردازیم که فضای مناسبی برای فیلم دیدن وجود داشته باشد، یا قبل اینکه قصد داشته باشیم قیمت بلیت را محاسبه کنیم و یا بخواهیم دستهبندی فیلمهای خوب و بد را انجام دهیم، باید فرهنگ را تبدیل به یک اولویت در جامعه کنیم. بعد از این مرحله است که بحثهای بعدی پیش میآید؛ اینکه فرهنگ در چه فضایی و با چه کیفیتی ارائه میشود. واقعیت این است که مردم ما در تأمین مسائل زندگی، اقتصادی، و... دچار مشکل هستند و به همین دلیل دغدغههای فرهنگی یک مقدار از زندگی آنها دور شده است.
بهزادی: بهنظر من شاید مهمترین عاملش این باشد که سینما رفتن امروز تبدیل به یک فرایند پیچیده شده است و احتیاج به برنامهریزی و کار چندجانبه دارد. اگر یک خانواده را درنظر بگیریم متوجه میشویم که برای رفتن به سینما باید از موانع چندگانهای مانند تنظیم زمان، ترافیک شهر، پارکینگ و... عبور کند، در کنار اینکه سینمارفتن برای یک خانواده در کنار این مسائل، بعد اقتصادی دیگری نیز دارد؛ مانند اینکه بخواهند خوراکی بخورند و اینکه خود سینما هم ارزان نیست و همه اینها در کنار هم باعث میشود که سرپرست خانواده برای رفتن به سینما نیاز به یک برنامهریزی اقتصادی، زمانی و... داشته باشد و این امر کمی سینمارفتن را پیچیده کرده است. شاید اگر دسترسی به سینماها برای خانوادهها آسانتر باشد و هر محلهای برای خودش سینما داشته باشد، بتواند به سبد تفریحی خانوادهها وارد شود. با توجه به اینکه ما در ایران تفریحات خانوادگیمان زیاد نیست، نیاز به چنین موضوعی بیش از پیش مشخص است. البته در این چند سال واقعا اتفاقات خوبی افتاده ولی باز هم تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله زیادی وجود دارد.
- برخی از سینماها که در روزگاری نهچنداندور، پاتوق علاقهمندان جدی سینما بودند به مرور این ویژگیشان را از دست دادهاند و شاخصترین آنها سینما عصرجدید است. سینمایی که زمانی بهترین آثار سینمای جهان را نمایش میداد این سالها به جریان متداول اکران پیوسته است. دلیلش را در چه میدانید؟
صلحجو: دلیل این اتفاق کلی است و به شرایط سینما و وضع موجود بازمیگردد. واقعیت این است که وضعیت امروز سینمای ما مانند آن روزگاری نیست که این سینما پاتوق بود. دلیل دیگر هم به این بازمیگردد که چه افرادی امروز این سینما را مدیریت میکنند، چقدر دستشان در اجرای برنامهها باز است و چقدر محدودیت دارند. درمجموع میخواهم این را بگویم که سینمای ما درحال حاضر وضعیت خوشایندی از نظر ارتباط با مخاطبان ندارد و باید تلاش کنیم تا این مشکلات حل شود.
طالبینژاد: تغییر شرایط، بحران اقتصادی سینما، کمفروششدن سالنهای سینما و... همگی در بهوجود آمدن این وضعیت مؤثر هستند. زمانی سینما عصرجدید به نوعی کعبه آمال افرادی بود که میخواستند فیلمهای خوب و متفاوت را با کیفیت بهتر ببینند، اما امروز آن فیلمها کجا هستند؟ اگر هم باشند، امکان اکران پیدا نمیکنند. نتیجه این اتفاق هم میشود پیوستن این سینما به همین جریان مرسومی که وجود دارد. امروز دیگر مانند گذشته نیست که افراد برای گذراندن اوقات فراغتشان به نحو مطلوب، به یکی از سالنهای سینما پناه ببرند. ما امروز سینمای شاخص نداریم. درست است که از لحاظ شیک و مرتب بودن، سینما آزادی و پردیسها ساخته شدهاند اما واقعیت این است که اینها به تنهایی کفایت نمیکنند.
سالنهای خاصی باید بهوجود آیند که مأمن علاقهمندان جدی بحثهای سینمایی و غیرسینما مانند بحثهای ادبی بشوند؛ ولی ما اینها را نداریم. فقط اخیرا شنیدهام برخی از کتابفروشیها پاتوقهای کوچکی ترتیب دادهاند و برنامههای هفتگی یا ماهانه ادبی دارند که خیلی هم مورد استقبال قرار نگرفته است؛ مگر اینکه موضوعی که درموردش بحث میشده موضوع ویژهای بوده یا شخصیت خاصی در جلسهشان حضور داشته. اما اگر دقت کنید میبینید که در تحلیل رشد فرهنگ در فرانسه میگویند که یکی از دلایل و عوامل رشد فرهنگ و هنر از دیرباز در این کشور همین پاتوقهای فرهنگی بوده است. در ایران نیز در دورهای شاهد بودیم که در مکانهایی مانند کافه نادری و...، اهل ادب و روشنفکران دور هم جمع میشدند و بحث میکردند که از دل آنها آدمهای بزرگی بیرون آمدهاند. اما امروزه متأسفانه چنین مرکزی وجود ندارد و اهل فرهنگ و هنر همگی در لاک خودشان فرورفتهاند.
مکری: ما نباید دورههای تاریخی را از نظر دور کنیم. در یک دوره، دستیابی به فیلمهای روز و هنری دنیا برای مخاطبان کار دشواری بود و از طرفی اگر هم به دستشان میآوردیم با کیفیت خوب نمیتوانستیم در خانههایمان نگاه کنیم، در کنار اینکه تشکیلدادن گروههای کوچک برای دیدن فیلم در ایران کار غیرممکنی بود و شاید کار غیرقانونی بهحساب میآمد. اما با از دست رفتن این ویژگیها اتفاق مهمی که میافتد این است که بهعنوان نمونه میبینیم افراد پاتوقهای شخصیتری را در خانههایشان تشکیل میدهند و در آنجا میتوانند با تلویزیونهای بزرگ فیلمهای روز دنیا را با کیفیت خوب دیویدیها تماشا کنند که بهمراتب کیفیت آنها از سینماهای ایران هم بالاتر است. مجموع این حوادث باعث میشود که آدمها به سمت سالنهای اینچنینی برای دیدن فیلم نروند. وقتی که آن سالن نمیتواند خودش را تجهیز کند و وقتی مجبور است فیلمها را با جرح و تعدیل و کیفیت نامناسب نمایش دهد، همه ترجیح میدهند گروههای شخصیتر خودشان را تشکیل دهند.
بهزادی: واقعیت این است که اینها لازم و ملزوم همدیگرند؛ یعنی وقتی آن پاتوق وجود داشته باشد مشتریهایش پیدا میشوند و وقتی که مشتری باشد، دنبال آن پاتوق میگردد. اتفاقی که در آن روزها برای سینما عصرجدید میافتاد این بود که آن پاتوق وجود داشت و ما نیز مشتریان همیشگیاش بودیم. وقتی پاتوق از بین برود طبیعتا مشتریهایش نیز پراکنده میشوند. به گمانم برای رسیدن به این باور که پاتوقهای فرهنگی چقدر میتوانند نقش مثبتی داشته باشند، به یک رویکرد فرهنگی نیاز است. حتی میخواهم به سینما آزادی و شهرفرنگ اشاره کنم؛ آن زمانی که این دو سینما در کنار هم بودند و برای قشر زیادی پاتوق محسوب میشدند. سینما عصرجدید که جای خود دارد و باید از آن بهعنوان یک پدیده یاد کرد. این اتفاق خیلی مهمی بود که در دورهای افتاد و روی من و همنسلانم تأثیر زیادی داشت. متأسفم از اینکه امروز ما برای نمایش عادی فیلمهایمان دچار گرفتاریهای زیادی هستیم و ماجراهای اخیر هم بیشتر به این امر دامن زده است. فکر میکنم با این وضعیت صحبت کردن از پاتوقهای فرهنگی خوشبینانه بهنظر برسد ولی در همین شرایط فعلی نیز با توجه به امکانات جدیدی که آمده مانند پخش دیجیتال و... خیلی کار غیرممکنی نیست.
- فکر میکنید برپایی جلسات نقد و بررسی در فرهنگسراها تا چه اندازه میتواند در رشد و ارتقای سطح سلیقه مخاطب مؤثر باشد؟
صلحجو: چون خودم در این جلسات حضور دارم و از نزدیک با آنها آشنا هستم، باید بگویم مخاطبانی را که به این فرهنگسراها میآیند باید جزو مخاطبان خاص سینما درنظر گرفت. اینها مخاطب عام نیستند؛ یعنی افرادی نیستند که نگاهشان به سینما نگاهی معمولی باشد. خودشان از ابتدا صاحبنظرند و نسبت به سینما و فیلمها دیدگاهی دارند. برگزاری این جلسات فقط یک مقدار نیازهای آن مخاطبان را که علاقهمندان جدیتر سینما هستند، پاسخ میدهد وگرنه تأثیری در روند رشد سطح سلیقه مخاطب عام سینما ندارد.
طالبینژاد: این کار خیلی میتواند مؤثر باشد به شرط اینکه جلسات درست برگزار شود. مسئله اینجاست که وقتی ازکسی بهعنوان منتقد دعوت میشود باید دارای چنان اشرافی باشد که بتواند تمام سؤالات تماشاگران و کارگردان فیلم را پاسخ دهد. متأسفانه برخی از فرهنگسراها که این جلسات را برپا میکنند، کارشان بیشتر صوری و نمایشی است؛ یعنی از کسانی دعوت میکنند که در نقد حضور داشته باشند که بضاعت کافی برای پاسخگویی به همه سؤالات ندارند و در نتیجه این جلسات بیشتر به یک مراسم اداری و خشک و بیروح تبدیل میشود، درحالیکه در دهه 70، معمولا کسانی به چنین محافلی دعوت میشدند که توانایی انجام این کار را داشتند. این تبادل آرا و افکار در مورد فیلمها یکی از اصلیترین وظایف فرهنگسراها باید باشد. اصلا اسم این مکان رویش است؛ فرهنگسرا.
مکری: بهنظرم اگر برگزارکنندگان جلسات نقد و بررسی آدمهایی باشند که اهل چالشکردن مباحث مختلف باشند میتوانند به چنین جلساتی رونق زیادی ببخشند. توجه داشته باشید که ممکن است ما برای دیدن یک فیلم خاص به مراکز هنری مراجعه نکنیم اما برای شنیدن حرفهایی در مورد آن فیلم به جلساتی مراجعه کنیم که در آنجا افراد نخبه و منتخب حرفه نقد صحبت میکنند، به همینخاطر یکی از برگهای برنده پاتوقهای فرهنگی میتواند چنین جلساتی باشد.
بهزادی: من خودم تجربه حضور در چندین نشست را در فرهنگسرای ابن سینا، ارسباران و... دارم و دیدهام که این اتفاق چقدر برای خود من، بهعنوان سازنده فیلم، شعفانگیز است و از سوی دیگر شاهد بودهام که مخاطبان چقدر جدی این بحثها دنبال میکردند. به گمانم اگر بشود این اتفاق را به فرهنگسرا های بیشتری تسری داد، این مکانها میتوانند پاتوقهای فرهنگی مناسبی باشند برای همین جوانان علاقهمندی که در این نشستها شرکت میکنند. به هر حال بخشی از آینده سینما در دست همین جوانانی است که امروز باید سلیقه و دیدگاهشان ساخته شود. من نقش فرهنگسراها را در این زمینه خیلی برجسته میدانم و گمان میکنم میتوانند سانسهای ثابتی را برای نمایش فیلمها درنظر بگیرند، بدون اینکه به برنامههای جنبی آنها ضربهای وارد شود.
- نزدیک به یک دهه از تعطیلی جلسات نمایش فیلم فیلمخانه ملی ایران میگذرد. عدهای معتقدند که باتوجه به دسترسی علاقهمندان به آثار مورد علاقهشان که به یمن تکنولوژی و دیویدی فیلمها، اتفاق افتاده، دیگر نیازی به فیلمخانه ملی نیست و فیلمخانه زمانی معنی میداد که تماشای آثار کلاسیک آسان نبود. این دیدگاه بهنظر شما درست است؟ فکر میکنید جای خالی فیلمخانه حس میشود یا خیر؟
صلحجو: فکر نمیکنم اگر هم امروز فیلمخانه بود، میتوانست آن رونق گذشته را داشته باشد زیرا اتفاقی افتاده و آن هم این است که بهنظر میرسد مردم زیاد حوصله بیرون آمدن از خانه و ظاهر شدن در مجامع اجتماعی را ندارند. به هرحال اگر فیلمخانه هنوز تداوم داشت مخاطبان همیشگی و خاصش در کنارش بودند اما نشد که این اتفاق افتاد. واقعیت این است که اینطور نیست که امروز مرکزی را بهعنوان مرکز فرهنگی راهاندازی کنند و فرداروز آنجا پر از افراد مختلف شود. گذشت زمان و اینکه تا چه اندازه این مراکز میتوانند در ذهن آدمها جا باز کنند و جزو خاطرهها شوند، همه در شکلگیری یک پاتوق فرهنگی نقش دارند.
طالبینژاد: بهنظرم این فکر اشتباهی است که دیگر نیازی به فیلمخانه ملی نداریم. بله شما میتوانید امروز فیلمهای کلاسیک دنیا را با بهترین کیفیتها پیدا و تماشا کنید اما فقط این نیست. یکی دیگر از کارکردهای فیلمخانه ملی این بود که بعد از پایان فیلم جلسات نقد و بررسی میگذاشت و در مورد آثار صحبت میکرد ولی نمیدانم به چه دلیل تعطیل شد. اصلا فرض بگیریم که این رسانهها هم هستند و دیویدی هم در اختیار مردم هست، اما فیلمخانه که نباید کارش را تعطیل کند. این حرف مثل این است که بگوییم سینما تک پاریس کارش را تعطیل کند بهدلیل اینکه همه فیلمها در اختیار همه قرار دارند. اما میبینیم که این مکان همچنان به فعالتیش ادامه میدهد و کار خودش را میکند. فیلمخانهها در همه دنیا فعالند چراکه بحثشان فقط نمایش فیلم نیست؛ بحث گفتوگو و نقد و تحلیلکردن فیلمها هم مطرح است.
مکری: من فکر میکنم داشتن جایی مثل فیلمخانه ملی ضروری است. اشتباه بودن این حرف که ما به چنین جایی نیاز نداریم درست مانند این است که بگوییم به کتابخانه ملی نیازی نداریم. فیلمخانه ملی کارش صرفا این نیست که مانند یک سینما فیلمها را تنها نمایش دهد بلکه این مکان مانند یک گنجینه برای سینما عمل میکند و فیلمها را درون خود جای میدهد و از آنها مراقبت میکند تا هر وقت که نیاز شد برای انجام کارهای مختلف تحقیقاتی به آنها مراجعه کنیم. وجود چنین مکانی برای پژوهشگران، محققان و دانشجویان بسیار لازم و ضروری است.
بهزادی: فیلمخانه ملی ایران یکی از اتفاقات خوب برای سینماست؛ علاوه بر اینکه آرشیو مهمی برای سینما نیز به شمار میرود. مانند کشورهای دیگر که همگی دارای این فیلمخانهها هستند. بهنظرم باید به این مکان نگاه بلندمدتی داشت و به آن توجه کرد. فیلمخانه باتوجه به در دست داشتن تمام آثار سینمایی میتواند برای انجام کارهای پژوهشی و تحقیقاتی، پایگاه متمرکز و مشخصی باشد. بهنظرم فیلمخانه نهتنها باید باقی بماند بلکه باید تقویت هم بشود؛ چه بسا که در شرایط بهتر بتوان برنامههایی مانند سینما تک برای آن درنظر گرفت و از این آرشیو غنی استفاده کرد.
- آیا آن شور و اشتیاق رفتن به سینما و مکانهای فرهنگی بیشتر مربوط به نسل جوان سابق دهه 60تا 70 میشد و میتوان گفت نسلهای بعدی علاقه چندانی به حضور در این محافل ندارند؟
صلحجو: بهنظر میرسد تا حدودی همینطور است. ظاهرا این نسل کمی گرفتارتر از آن نسل است؛ گرفتارتر از آن نسلی که ما میبینیم به مسائل فرهنگی علاقهمند بودند. به هر حال افراد وقتی میخواهند برای کاری زمان بگذارند باید فرصت انجامش را هم داشته باشند. واقعیت این است که آدمها از وقت اصلی زندگیشان برای گذراندن اوقات فراغت زمان نمیگذارند چراکه این زیاد منطقی نیست. بهنظر میرسد اوقات فراغت افراد خیلی محدود و کم شده است.
طالبینژاد: دقیقا همینطور است. نسل گذشته بهدلیل اینکه امکانات دیجیتال امروز را در اختیار نداشت، موبایل نبود، کامپیوتر به این شکل گسترده در همه جا وجود نداشت و... این شور و اشتیاق را داشتند که در محافل هنری، فرهنگی و سینمایی حضور پیدا کنند اما نسل جوان امروز دنیای خودش را دارد. تنها چند دکمه کامپیوتر را میشناسد و هر اطلاعاتی میخواهد از طریق آن بهدست میآورد و گمان میکند همین کافی است اما در عرصه فرهنگ و هنر واقعیتی وجود دارد که دارای اهمیت نیز هست؛ اینکه در فرهنگ و هنر تنها دیدن و خواندن کفایت نمیکند. این دیدنها و خواندنها باید با بحث و گفتوگو بر سر موضوعات مختلف همراه باشد که متأسفانه این موضوع در بین نسل جوان ما کمتر مورد توجه قرار میگیرد. شاهد این حرف هم تعداد کم شرکتکنندگان در جلسات نقد فرهنگسراها یا جاهای دیگر است. البته این اتفاق در تهران افتاده زیرا وقتی به جلسات نقد در شهرستانها دعوت میشوم و در آنجا حضور پیدا میکنم میبینم جمعیت زیادی شرکت دارند و این نشان میدهد که هنوز میشود امیدوار بود زیرا در آنجا اشتیاق و پرسشهای بیشتری وجود دارد. ولی متأسفانه در کل باید بگویم شرایط عوض شده و جوانان خود را بینیاز از این بحثها و تحلیلها میدانند.
مکری: من با این دیدگاه موافقم و معتقدم مهمترین دلیل آن، دور شدن فعالیتهای فرهنگی از سفره خانوادههای ایرانی است. فکر میکنم امروز به نسبت دهه 60 فرهنگ برای خانوادههای ما کماهمیتتر شده است؛ ضمن اینکه دسترسی افراد به منابع اورجینال، بدون سانسور و با کیفیت بالا هم بیشتر شده است.
بهزادی: اتفاقا چون این روزها درگیر فیلمی هستم که به این قشر از جوانان میپردازد، خیلی با این نظریه موافق نیستم. بهنظرم یکی از مشکلات بزرگ جامعه ما به لحاظ اجتماعی این است که جوانان ما پاتوقهای خیلی کمی برای دور هم جمع شدن و پیوستن به یک هویت جمعی دارند. اگر تعداد این پاتوقها و امکاناتشان را برای جوانان بیشتر کنیم مطمئن باشید که از آنها استقبال میکنند زیرا جوانان امروز فرق زیادی با جوانان دیروز ندارند. خاصیت جوانی این است که فرد یک بخش از هویت خود را در جمع و کارهای جمعی پیدا میکند. بهنظرم بزرگترین مشکل ما این است که مراکز فرهنگی و پاتوقها را رفتهرفته به دلایل مختلف از جوانان گرفتهایم. اگر این مکانها باشند و بتوانیم خوب تغذیهشان کنیم، میبینیم که نهتنها جوانان استقبال میکنند بلکه میتوانیم با این کار فرهنگسازی کرده و آنها را علاقهمندتر نیز کنیم. یادمان نرود که امروز هم بزرگترین قشر مخاطبان سینما، جوانان هستند. بنابراین چه بسا که بتوانیم با گسترش پاتوقها و تغذیهکردن سینماها با فیلمهای خوبی که مورد نظر جوانان است، از این پتانسیل بهرهمند شویم.