تعزیه، از قدیمیترین گونههای نمایشی ایران و رهاورد گرانقدر عاشوراست. با اینحال، چند سالی است در حوزه نمایشهای عاشورایی، آثار متفاوتی پا به میدان گذاشتهاند که گویا تلاش میکنند دیدگاه و ذائقه مخاطبان چنین نمایشهایی را تغییر دهند و جالب آنکه، این آثار نورسیده به سرعت هواداران فراوانی هم کسب کرده و با اقبال عمومی مواجه شدهاند. تازهترین تئاتر در حال اجرا با این الگو، نمایشی است به نام «توفان» براساس نمایشنامه حسین فداییحسین و کارگردانی آرش دادگر که این روزها در تالار قشقایی اجرا میشود؛ نمایشی که هم داستان جالب و متفاوتی دارد، هم ساختار و کارگردانی نو و مدرنی. با دادگر درباره این نمایش گفتوگو کردهایم.
- معمولاً از کارهایی نظیر توفان، بهعنوان آثار مناسبتی نام میبرند؛ یعنی نمایشهایی درباره عاشورا که در دهه محرم اجرا میشود. آیا تولید توفان هم با ذهنیت اجرا در ماه محرم بود؟ فکر و انگیزه اجرای آن از کجا آغاز شد؟
سال85 نمایشنامه آقای فداییحسین به دستم رسید که خواندم و خوشم آمد. همان موقع میخواستم کار کنم. گروه آیین قم هم میخواست آن را کار کند، ولی اجرای آن را پنج، شش سال طول دادند و بالاخره هم کار نکردند. تا اینکه تصمیم گرفتم امسال آن را کار کنم. آقای فداییحسین پذیرفتند و شروع کردیم؛ البته نه مخصوص این ایام. از آنجا که ما تئاتر کار میکنیم، در هر زمانی امکانپذیر بود و اجرای آن، مربوط به زمان خاصی نیست، مگر اینکه شما سفارش بگیرید و برای همان مقطع زمانی بسازید. خب سیاستهای تئاترشهر و مدیریت آن این است که اگر در این ایام کار مناسبتی اجرا شود، برای برنامهریزیها و بیلان کاریشان بهتر است. ما هم اعتراضی نداریم. خیلی هم خوب است و خوشحالیم. بالاخره من هم دینی در این رابطه دارم که تلاش کردم ادا کنم. همه ما به این قضیه اعتقاد داریم. تلاشم این بوده که بتوانم زاویه نگاهی را ایجاد کنم. ما اهل تئاتر و هنریم؛ قرار نیست مثل دیگران باشیم. حرفه ما این است که بیاییم چیزی را که همگان میدانند از زاویهای روایت کنیم که مخاطب درک و دریافتهای جدید داشته باشد. باید ببینم سهم من و تماشاگر در این داستان چیست. تجربه من، باید تجربه عموم شود. من نمیخواهم تاریخ بگویم.
- آیا اجرایی که اکنون از توفان میبینیم، با نسخه اولیه خیلی تفاوت دارد یا به متن اصلی وفادار بودهاید؟
در طول تمرین تغییراتی دادهایم. با نظر خود نویسنده حذفیات و جابهجاییهایی در صحنهها انجام شد. همچنین پایان نمایش تغییر کرد. از دید من در اجرای مدرنی که ما داشتیم، پایان کار خیلی کلاسیک بود. میخواستیم تماشاگر امروز بتواند با کاراکتر ارتباط مستقیم برقرار کند نه با عوامل آسمانی یا باوری که او را به حرکت درمیآورد؛ یعنی بین تماشاگر امروزی و «مُسلم» رابطهای ایجاد شود که تماشاگر احساس کند انگار آن اتفاق امروز میافتد. تلاش کردیم مخاطب، اصل داستان را فراموش کند و شخصیت را دنبال کند که الان چه تصمیمی میگیرد؛ آیا به حرکتش ادامه میدهد، میرود، برمیگردد یا متوقف میشود؟
- بهنظر این اتفاق در نمایش شما افتاده. در طول داستان، آنچه بیشتر از همه جلب توجه میکند، پیگیری شخصیت توسط تماشاگر است.
- تماشاگری که برای دیدن کار مذهبی و عاشورایی میآید، در مواجهه با چنین نمایشهایی، همیشه در ذهنش الگویی از تعزیه دارد و خود را برای دیدن نوعی تعزیه آماده میکند اما شما کاملا آشناییهای ذهنی تماشاگر از تعزیه را حذف و یک نمایش مدرن با داستان کلاسیک آیینی مذهبی اجرا کردهاید. آیا این نوعی دوپارگی است یا تلفیقی بین دو فضای متفاوت صورت گرفته؟
نه، دوپارگی نیست. در واقع ما بومی فکر کردیم و جهانی عمل کردیم تا هر کسی بتواند با آن ارتباط برقرار کند. حتی اگر داستان را نداند، الان با این داستان و کاراکتر پیش میرود. من دوست ندارم با دانستهها شروع کنم. دوست دارم با ندانستهها شروع کنم. پس عمل را از زاویه دیگری انجام میدهم. برخلاف آنچه شما تصور میکنید، پیش میرویم تا دانستههای تماشاگر را بشکنیم که بگوید انگار نمیدانم. باید جهان دیگری بسازیم و ساختارشکنی کاملی انجام دهیم.
- در مورد روایت و پیشبرد داستان موافقم اما چرا عناصر تعزیه از یک کار عاشورایی حذف شده؟ آیا نخواستهاید تعزیه را در نمایشتان دخیل کنید؟
نه، اینطور نیست. توفان تعزیه، یک تعزیه مدرن است. دایره بسته تعزیه حذف شده و یک راه باز کرده به خارج از آن دایره بسته که شما باید همهچیز را روتین ببینید، یعنی از نقطهای که شروع میکنید، دوباره به همین نقطه بازگردید. توفان سعی کرده این را بشکند. یادمان باشد ما موزهای کار نمیکنیم، ما تئاتر کار میکنیم.
- پس شما میخواستهاید آن قالب موزهای را بشکنید؟
بله. هرچه آشنا هست، برود کنار و دوباره برای یک دریافت جدید، آشنازدایی کنیم. شما الان بروید تعزیه را نگاه کنید. اتفاقی برایتان نمیافتد. فقط میبینید و میآیید بیرون. در جوانی، استاد خیلی خوبی در شیراز داشتم بهنام رحیم هودی که خیلی به ایشان مدیونم. میگفت وقتی بچه بودم با یکی از دوستانم دو طفلان مسلم را بازی میکردیم. روزی به او گفتم «بیا یک پشت پا بزنیم به حارث و فرار کنیم. دستکم تلاش کند ما را بگیرد و ما اینقدر دست و پابسته نباشیم». پرسیدم این کار را کردید؟ گفت: «نه، جرأتش را نداشتیم». میبینید یک چیز کوچک میتواند همه سامان تعزیه را به هم بریزد.
- یکی از نقاط قوت توفان، طراحی صحنه نمایش، قابها و میزانسنهای بازیگران است. مثل چیدمان شخصیتها پشت سر هم و آن نماز جماعت. این میزانسنها چگونه اتفاق افتاد؟ آن مدرنیتهای که در طراحی صحنه نمایش هست، مثل آرایشگاه، لباسها و فلاسک آب، از کجا بهکار اضافه شده و چه نشانه و معنایی دارد؟
آنها از تخیل من اضافه شدند اما هیچ نشانه و معنایی ندارند. معنا در ادبیات کلاسیک تکرار میشود تا «معنا» را قوی کند. تکرارشدن برای پُرمعناشدن است. حافظ دهها بار بعضی از واژگان کلیدی را تکرار میکند، برای اینکه معنا باشد. در قرآن، تکرار داستانها و وقایع را زیاد داریم. ما در ادبیات مدرن، تکرار را برای این میگذاریم که بیمعنا کنیم تا معنای جدیدی آفریده شود.
اگر شما در ادبیات کلاسیک، سیب گاززده یا سیب سرخی در دست کسی ببینید، معنای آن مشخص است؛ گناه؛ ولی در ادبیات روابط و مناسبات اجتماعی امروز، سیب گاززده یا سیب سرخ، گُل زرد به نشانه نفرت یا گُل سرخ (نشانه عشق)... همه اینها رنگ باخته و تغییر کردهاند. مناسبات ما عوض شده. بنابراین تلاش میکنیم تماشاگر معنای جدیدی بهدست آورد. این مدل ارتباطی جدید است. آنچه شما بهعنوان میزانسن اسم بردید، نوعی سیالیت است که تلاش میکنیم هیچگونه توقفی در عمل رویداد صورت نگیرد. مثلاً نورها برود، صحنه تغییر کند، یک نفر وارد شود، دوباره نور بیاید، نه. همهچیز در سیالیت اتفاق میافتد. این هم از جای دوری نیامده. این شکل، در تمام کارهای قبلی من بوده. مارک کارهایم است. من هرگز تغییر صحنه ندارم. شما همین را در تعزیه هم میبینید. در تعزیه، معینالبکا تشت را میگذارد وسط و میشود فرات. من معینالبکای مدرن بودم؛ یعنی میخواهم با ساختارشکنی از تعزیه استفاده کنم.
- * آیا معتقدید این نشانهها، کارکرد نمادین هم در نمایش شما ندارند؟
نه، به هیچ وجه. اگر یک کوزه در دست این مرد باشد و کلاسیک شود، آن وقت باید دلایل و منطقها را بیاوریم که چرا لباسش اینگونه است؟ چرا تیشرت یا شلوار اسپرت پوشیده؟ چرا در بیابان نیمکت یا آرایشگاه هست؟ تمام نشانهها به سمتی میرود که تماشاگر فراموش میکند اینجا سالن تئاتر است و ما داریم تئاتر اجرا میکنیم. او خودش را در دل روابطی که میتواند در امروز خودش لمس کند، پیدا میکند. آنچه را بین مسلم و عبیدالله در آرایشگاه اتفاق میافتد، میفهمد، ولی اگر یک تخت و جایگاه بگذاریم، فقط شنیده میشود و میرود. من به این اعتقاد دارم که عمل و چگونگی، بیشتر از عمل و گفتار تأثیر دارد.
- منظورتان این است که شما بیش از منطق و مضمون داستان، بهخود تئاتر اهمیت دادهاید و میخواستهاید تئاتر اجرا کنید؟ یعنی الان برای شما، تئاتر مهمتر از داستان است؟
کاملا. داستان برای یک نفر است که تعریف میکند. داستان ما را بیچاره کرده. بس است اینقدر داستان شنیدیم. میگویند اگر نیت یکساله دارید، گندم بکارید. اگر نیت دهساله دارید، درخت بکارید و اگر نیت صدساله دارید، انسان تربیت کنید. تئاتر، انسان تربیت میکند. فرهنگساز است. قرار نیست تماشاگر بنشیند اینجا و گوش بدهد. قرار است فعال شود و خودش را پیدا کند. این همه ادبیات ما، قصه گفت. امروز کجا ایستادهایم؟ این همه مثَل و متَل و پند و نصیحت داریم. بنابراین من تلاش میکنم تئاتر کار کنم، نه اینکه نمایش بدهم یا عرضه کنم یا خودم را ارائه بدهم. تلاش میکنم تجربه و تخیل شخصی خودم را تجربه عمومی کنم. اگر یک تماشاگر برود بیرون و با این جهان خارج شده باشد، میگویم خوب است، چون آن یک نفر، دیگری را مبتلا میکند و دیگری، آن دیگری را و دیگری تا آخر. ما رسالتی نداریم که بیاییم کاری کنیم که همه بفهمند و درگیر شوند. تئاتر، تلاش متقابل است. قرار نیست تماشاگر بنشیند کار را ببیند، بعد کف بزند و برود بیرون. این نوعی فخرفروشی است. انگار تابلویم را گذاشته باشم و یک عده بیایند بگویند قشنگ است. آن تابلو ماندگار نیست. دور بیندازید. مونالیزا ماندگار شد. سقف کلیسای سیستین ماندگار شد، تابلوی تالار آینه کمالالملک ماندگار شد، عروجی که استاد فرشچیان کشید، ماندگار میشود. اثر هنری، اثری است که آنقدر در مخاطبش تأثیر بگذارد تا او با چیزی فرای تصویری که میبیند، درگیر شود. باید بتوانیم از تماشاگر گذر کنیم و به پس ذهنش برویم. نه اینکه فقط یک چیز را ببیند و بشنود. بعد برود بیرون پیتزا بخورد. آن وقت من نمیتوانم بگویم هنرمندم. من باید محصول فرهنگیای عرضه کنم که وقتی کسی آن را باز میکند و یک گاز میزند، جهان او عوض شود و بگوید عجب طعمی.