محمد مرسی که بعد از سقوط مبارک بهعنوان نخستین رئیسجمهور منتخب دمکراتیک مصر شروع بهکار کردهبود، با صدور فرمانی قدرت اجرایی رئیسجمهور را بالاتر از قدرت دستگاه قضایی و دادگاه قرار داد و تغییراتی در قانون اساسی ایجاد کرد که به نهادینهشدن قدرت اخوانالمسلمین منجر میشود. بعد از این فرمان، مخالفان سیاسی مرسی اعتراضهای گستردهای را بهراهانداختند که این کشور را به سمت بیثباتی داخلی و بلاتکلیفی ببرند.
اگر این وضعیت برای کشور دیگری در دنیا روی میداد، چندان مورد توجه جهان قرار نمیگرفت اما مصر یک کشور معمولی نیست. مصر بزرگترین کشور جهان عرب و کانون سنتی قدرت در دنیای عرب است. از آن مهمتر اینکه اگر تغییرات داخلی مصر به تغییر سیاست خارجی این کشور منجر شود، میتواند بر توازن قدرت منطقهای طی سالهای بعد تأثیر بگذارد.
چالش مرسی برای الگوی ناصری
بهار عربی از سوی بعضی ناظران، جنبشی عمدتا سکولار دیده میشود که هدفش ایجاد دمکراسی مشروطه است. مشکل این تئوری این است که اگرچه معترضان ممکن است توان تحمیل انتخابات را داشتهباشند، اما کسی بهطور قطعی نمیتواند تضمین کند در این انتخابات مشروطهخواهان سکولار برنده شوند. که برنده هم نشدند. مرسی از اعضای اخوانالمسلمین است و اگرچه گمانهزنیهای زیادی درباره میانهرو بودن او هست، اما نمیتوان درباره ماهیت جهتگیریهای او به قطع قضاوتی کرد. نیت او تقویت نقش اسلام در مصر و تحکیم و تضمین کنترل اخوانیها بر ارکان حکومت است. ممکن است لحن کلام او نسبت به بقیه ملایمتر باشد اما نیتش روشن است.
اقدام اخیر مرسی در صدور فرمان افزایش اختیارات رئیسجمهور، نشان میدهد که روند تحکیم قدرت را شروع کردهاست. او میخواهد مخالفان اخوانالمسلمین را خلع سلاح کند؛ مخالفانی که شامل مشروطهخواهان سکولار، قبطیها و گروههای دیگر ائتلاف مخالفان هستند و آمادهاند برای مقابله با اقدامات مرسی به خیابانها بروند. عاملی که فعلا وارد این بازی نشده ارتش مصر است که طرف هیچ کدام را نگرفته.
ارتش مصر به رهبری جمال عبدالناصر افسر جوان ملیگرا، در دهه 1950و بعد از سرنگونی حکومت پادشاهی مورد حمایت بریتانیا، حکومت مصر نوین را بنا گذاشت. آنها حکومتی را ایجاد کردند که در آن زمان سکولار، اقتدارگرا و سوسیالیست بود. آنها در دهه1970 مصر را با دور کردن از آمریکا به سمت اتحاد با شوروی بردند. بعد از جنگ اعراب و اسرائیل در سال1973، انور سادات رئیسجمهور وقت مصر که بعدها توسط اسلامگرایان کشته شد، مصر را به سمت همپیمانی با آمریکا پیش برد و با اسرائیل پیمان صلح امضا کرد.
این پیمان، بنیاد توازن قدرت منطقهای را تا به امروز تشکیل دادهاست. تصمیم به پایان دادن به وضعیت جنگ با اسرائیل و استفاده از صحرای سینا بهعنوان منطقه حائل غیرنظامی میان دو طرف، تهدید میان اعراب و اسرائیل را از بین برد. مصر قدرتمندترین کشور عربی بود و دشمنیاش با اسرائیل بزرگترین تهدید برای تلآویو بهحساب میآمد. وقتی این رویارویی از بین رفت، تهدید علیه اسرائیل هم تا حد زیادی فروکش کرد. اردن، سوریه و لبنان تهدید عمدهای برای اسرائیل نبودند و نمیتوانستند جنگی علیه آن به راهاندازند که موجودیت و بقای اسرائیل را تهدید کند.
تصمیم مصر به همپیمانی با آمریکا و صلح با اسرائیل، توازن قدرت منطقهای را از جهات دیگری هم شکل داد. سوریه دیگر نمیتوانست به مصر تکیه کند و برای حمایت به سمت ایران چرخید. حکومتهای سلطنتی عربی که از سوی مصر تحت فشار سیاسی و گاهی نظامی قرار داشتند، خیالشان از این تهدید آسوده شد و شوروی پایگاه خود را در مصر از دست داد؛ پایگاهی که سالها پشتوانهاش در مدیترانه بود.
اکنون پرسش اساسی در مصر این است که آیا انتخاب مرسی بهمعنای پایان رژیمی است که توسط ناصر پایهگذاری شد یا فقط واقعهای گذراست و قدرت همچنان در دست ارتش است؟ مرسی با صدور فرمانهای جدید، در واقع قدرتش را به رخ کشیده و نشان داده که میخواهد شیوه کار دستگاه قضایی مصر را تغییر دهد. اعتراض علیه این اقدام مرسی اگرچه مهم است اما بهنظر نمیرسد وزن کافی و مورد نیاز برای مجبور کردن او به تغییر تاکتیک را داشتهباشد. بنابراین اکنون همه نگاهها به ارتش دوخته شده که آیا میتواند یا میخواهد که در این مناقشه مداخله کند یا نه.
این هم از طنز کنایهآمیز تحولات مصر است که اکنون درخواستهای لیبرالهای این کشور به تصمیم ارتش نیازمند است و بستگی دارد و بعید است که آنها آنچه انتظار دارند را از ارتش ببینند. حتی اگر ارتش مداخله کند، باز هم اوضاع باب میل لیبرالها پیش نخواهد رفت. اما آنچه روشن است اینکه اخوانالمسلمین قدرت مسلط در مصر است و مرسی عضوی از این جنبش و هر چقدر هم تاکتیکهایش رنگ و نشانی از تندروی نداشتهباشد، باز هم در همان مسیر اخوانیهاست.
در حال حاضر، بهنظر نمیرسد معترضان مصری در خیابانها بتوانند مرسی را تسلیم کنند و ارتش هم تمایلی به مداخله ندارد. اگر این وضعیت ادامه یابد، مصر وارد دورهای جدید میشود و طبعا این دوره جدید سیاست خارجی جدید هم خواهد داشت. نخستین مسئله در سیاست خارجی مصر، آینده پیمان صلح با اسرائیل است. مسئله خود پیمان نیست بلکه حفظ صحرای سینا بهعنوان منطقه حائل است. یکی از پیامدهای برکناری مبارک، نظامی شدن دوباره صحرای سینا توسط مصر بود. البته اسرائیل با بیمیلی و ناخشنودی از این روند حمایت میکرد. صحرای سینا اکنون به منطقهای تبدیل شده که گروههای شبهنظامی افراطی در آن فعالند و علیه اسرائیل عملیات انجام میدهند. ارتش مصر برای سرکوب این گروهها وارد صحرای سینا شد و اسرائیل هم از این موضوع حمایت کرد. مصریها در این میانه این را هم به اسرائیل نشان دادند که سینا ممکن است یک منطقه حائل ملی باشد اما در عمل ارتش مصر میتواند در آن حاضر باشد و مسئولیت امور را بهعهده بگیرد. اسرائیل از اصل این موضوع حمایت میکند اما نتیجه این روند اصلا خوشایند نیست زیرا سینا دوباره تحت کنترل نظامی مصر درخواهدآمد.
اگر سینا دوباره نظامی شود، توازن استراتژیک بر هم میخورد اما این تازه آغاز ماجراست. ارتش مصر از تجهیزات آمریکا استفاده میکند و برای بسیاری امور نظامی ازجمله آموزش نیازمند آمریکاست. تجهیزات این ارتش قدیمی است و 40سال است که در هیچ جنگی محک نخورده. حتی اگر ارتش مصر در سینا مستقر شود، تهدید نظامی زیادی برای اسرائیل نخواهد بود. اما هر چیزی ممکن است تغییر کند. تحول ارتش مصر بین سالهای 1967و 1973تأثیرگذار و گسترده بود. البته تفاوت آن زمان با حالا این بود که در آن زمان مصر به شوروی دلگرم بود و هزینه تغییر و تحول را هرچه که بود میپرداخت. امروز اما ابرقدرت دیگری به غیراز آمریکا وجود ندارد و فقط واشنگتن است که میتواند بهصورت عمیق و سیستماتیک ارتش مصر را پیشرفته کرده و بهصورت همهجانبه از این کشور حمایت کند. اگر دولت مرسی در نهادینه کردن و تحکیم قدرتش موفق شود و از این قدرت برای تغییر دینامیک منطقه حائل صحرای سینا استفاده کند، اسرائیل چندین لایه امنیتی را از دست میدهد.
همپیمانی جدید منطقهای
نگاهی به بقیه بخشهای منطقه خاورمیانه نشان میدهد که مصر بههیچ وجه تنها کشور مایه نگرانی اسرائیل نیست؛ مثلا سوریه صحنه قدرت گرفتن گروههایی است که سادهترین تعریف از آنها، گروههای سنی است. بسیاری از این گروههای سنی افراطی هستند و این بهتنهایی بزرگترین تهدید برای اسرائیل است؛ بهویژه اگر رابطه میان سوریه و مصر دوباره احیا شود. این همپیمانی میتواند ایدئولوژی عربی را در سراسر منطقه احیا کند. اخوانالمسلمین سوریه هم مانند همتایان دیگرش در جهان عرب، سازمانیافتهترین و منسجمترین گروه مخالف در سوریه است. مرسی همزمان با تحکیم قدرتش در مصر، میخواهد که در زمینه سیاست خارجی هم دست به ماجراجویی بزند. بخشی از این ماجراجویی حمایت پنهان از همفکرانش در سوریه است. اسرائیل باید این وضعیت را بسیار جدی بگیرد. در سالهای گذشته غزه توسط مصر مبارک کنترل میشد، اکنون اما مرسی ممکن است سیاست قاهره در قبال غزه را کاملا تغییر دهد.
افزایش قدرت مرسی احتمالات دیگری را هم به همراه دارد. حزب عدالت و توسعه ترکیه با احتیاط و بهآرامی در حال وارد کردن اسلام به سیاست در این کشور سکولار است. البته تفاوتهایی اساسی میان مصر و ترکیه وجود دارد، اما نقاط مشترک زیادی هم هست. ترکیه و مصر اکنون روندهای موازی را میگذرانند که برای ایجاد کشورهای مدرن با ریشههای اسلامی طراحی شدهاند. رابطه میان ترکیه و مصر میتواند حکومت مصر را تقویت کرده و نیرویی منطقهای را ایجاد کند که میتواند شرق مدیترانه را شکل دهد.
همه اینها بر استراتژی آمریکا بهشدت تأثیر خواهد گذاشت. استراتژی آمریکا اکنون به سرعت در حال دور شدن از خاورمیانه است. معلوم نیست که مرسی در فاصله گرفتن از آمریکا تا کجا پیش میرود یا ارتش مصر میتواند خطوط این مسیر را تعیین کند یا نه. مصر اکنون با یک فاجعه اقتصادی روبهرو است و برای عبور از این فاجعه چندین بسته کمک مالی از غرب دریافت کرده یا میکند. دور شدن از آمریکا میتواند علاوه بر همکاریهای نظامی، روی کمکهای اقتصادی غرب به مصر هم تأثیر منفی بگذارد.
حقیقت این است که درزمانیکه مصر در حال تغییر و تحول است، رابطهاش با آمریکا هم ممکن است تغییر کند. رابطه آمریکا با ترکیه تغییر کرده اما از زمان به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه، این رابطه قطع نشدهاست. ترکیه بهدنبال مسیری مستقلتر در سیاست خارجی است. اگر مصر هم مسیری مشابه ترکیه را در پیش بگیرد، آمریکا خود را در موقعیتی بسیار متفاوت در شرق مدیترانه میبیند؛ موقعیتی که در آن، متحدش تنها اسرائیل خواهد بود و رابطهاش با اسرائیل هم ممکن است بلوک منتقد ترکیه-مصر را از واشنگتن دور کند.
پیش از سال 1967، آمریکا مراقب بود که خیلی درگیر مراقبت و حمایت از اسرائیل نشود و این کار را به فرانسه بسپارد. اگر تغییر موضع استراتژیک مصر موقتی باشد، اسرائیل چندان خود را در خطر نظامی نمیبیند و آمریکا میتواند در حمایتش از اسرائیل انعطاف داشتهباشد. واشنگتن حتی میتواند انتخاب کند و برای حفظ رابطه با مصر و ترکیه، اندکی از اسرائیل فاصله بگیرد. استراتژی فاصله گرفتن عمدی و تعریف دوباره همکاری که بهنظر میرسد اکنون در دستور کار دولت آمریکاست، ممکن است رابطه این کشور با اسرائیل را دچار تغییر کند.
از منظر اسرائیل، همه باید این را در ذهن داشتهباشند که این رژیم قدرت برتر منطقه است، تغییر در مصر وضعیت بلاتکلیف و عدماطمینانی را ایجاد خواهد کرد. اکنون اسرائیل بهخاطر اوضاع در مصر، سوریه و لبنان دچار بلاتکلیفی است و این شرایط در اردن هم در حال شکلگیری است. اسرائیل در گذشته با قدرتهای متخاصمی روبهرو بود که توانایی نظامی قابل توجهی داشتند. اکنون با قدرتهای متخاصمی روبهروست که اگر چه کمی ضعیف شدهاند اما به اندازه گذشته قابل پیشبینی نیستند. در دورهای که نگرانی اصلی و عمده اسرائیل، حمله نظامی و ناآرامی از سوی غزه و کرانه باختری است، این میزان بلاتکلیفی و غیرقابل پیشبینی بودن شرایط را بسیار دشوارتر هم میکند.
بدترین وضعیتی که میتواند رویدهد، ظهور دوباره حکومتهایی با رویکرد تهاجمی در همسایگی اسرائیل است که به سلاحهای متعارف هم مسلح باشند و بتوانند ارتش اسرائیل را به چالش بکشند. این تحولی دور از ذهن نیست ولی شاید در کوتاهمدت هم تهدید نباشد. سناریوی کابوسوار بعدی، شکلگیری حکومتهایی در همسایگی اسرائیل است که با حملات نظامی علیه تل آویو مشکلی نداشتهباشند و زمینه آن را فراهم کنند. در این شرایط اسرائیل از چندین جهت با تهدیدهای جدی روبهرو خواهد شد.
تصور یک جنگ متعارف در منطقه چندان ساده نیست. حتی شاید سیاست مصر هم چندان تغییر نکند. به هر حال اسرائیل خودش هم هنوز عمق این تحولات را درک نکرده و نمیداند چطور باید واکنش نشان دهد. شاید اصلا واکنشی نتواند نشان دهد و کاری از دستش برنیاید. به هر حال اگر این تحولات در منطقه روی دهد، توازن قدرت سابق بهطور کامل به هم میخورد و آمریکا وارد دوره غیرقابل پیشبینی میشود و اساسا کل منطقه غیرقابل پیشبینی میشود.
شاید مرسی نتواند ارادهاش را در مصر تحمیل کند و دوام نیاورد؛ ارتش مصر ممکن است بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم مداخله کند؛ مرسی پیش از بهدست آوردن کنترل کشور موانع زیادی پیش رو دارد و برای ایجاد تغییرات مورد نظرش زمان زیادی میخواهد اما در حال حاضر او دست برتر را دارد. ارتش هم فعلا کاری نکردهاست.
استراتفور