بخشی از این بیماریها ارثی و ژنتیک است که انسان در بروز آن نقشی ندارد، بخشی حاصل بیتوجهی و مراقبت ناکافی انسان مدبر از جسم و جان و روان خود است و بخشی نیز که عمدتا محیطی است، حاصل بیتوجهی مسئولان به سلامت مردم است.در هرحال نکته قابل تأمل آن است که در ایران نه مردم آنچنان که باید و شایسته است به سلامت خود بها میدهند و نه مسئولان نگاه سلامت محور دارند.
مردم ادعا میکنند که تأمین معاش آنقدر آنها را درگیر کرده است که نمیتوانند فکر کنند که چه نوع غذایی را، چگونه و کجا مصرف کنند؟ و مسئولان امر بهداشت و درمان کشور نیز برای سرپوشگذاشتن بر بیتوجهیشان به سلامت مردم، ادعاهای جورواجوری را ارائه میکنند. آنها از کمبود اعتبار و بودجه میگویند، از نبود همکاریهای بینبخشی سخن میرانند و حتی گاه کمکاریهای خود را به گردن هم میاندازند و... .
اما واقعیت انکارناپذیر آن است که بهرغم تمام ادعاهای موجود، سونامی انواع بیماریها در کشور در حال وقوع است. براساس آمارهای گزارششده از منابع مختلف، بیماریهای قلبی و عروقی، انواع سرطان، دیابت، فشارخون، اماس و بیماریهای روحی و روانی روزبهروز در حال افزایش است و واقعیت تلختر آنکه سن ابتلا به بیماریها نیز کاهش یافته است. علاوه بر این وقتی فشار هزینههای درمان، گرانی و کمیابی برخی از داروها و عملکرد نهچندان مطلوب بیمهها را به مشکلات بیماران اضافه کنیم، خواهیم دید که در ایران یک بیمار نه یک درد که هزاران درد دارد.
چه باید کرد که سیاستگذاران و برنامهریزان در کشور به این باور برسند که سلامت، محور توسعه است و هرگونه سرمایهگذاری برای سلامت از هزینههای احتمالی درمان خواهد کاست؟ چه باید کرد که نگاه به سلامت همه جانبه باشد؟چرا برای عملیاتیکردن جمله معروف «پیشگیری بهتر از درمان است»، عزم جدی و قاطع وجود ندارد؟ مگر نه اینکه آموزش، اصل اساسی برای پیشگیری است؟ چقدر برای آموزش نحوه تغذیه سالم(آن هم در سنین پایین برای کودکان) سرمایهگذاری شده است؟ واقعیت آن است که برای داشتن یک زندگی سالم باید آموزشهای پایهای انجام شود تا توجه به جسم و روان برای افراد از سنین کودکی نهادینه شود نه آنکه وقتی سنی از فرد گذشت و به انواع بیماریها دچار شد به فکر چاره بود. چقدر این آموزشها در کشور ارائه میشود؟
از سوی دیگر برای نهادینهکردن مفهوم سلامت در جامعه باید تمام وزارتخانهها و سازمانهای اجرایی کشور بسیج شوند؛ نه آنکه از یکسو بگوییم که فلان ماده غذایی مضر است اما همان مواد غذایی هم تولید شود و هم بارها و بارها تبلیغ شود. چرا هنوز نتوانستهایم سیاست واحدی برای بهبود تغذیه سالم برای مردم در پیش گیریم؟
چرا آنچنان که باید و شاید همکاری های بین بخشی در حوزه سلامت صورت نمیگیرد؟چرا به سلامت مردم بهعنوان حیاتیترین نیاز انسان توجه نمیشود؟جان کلام آنکه، برنامههای هفته سلامت وقتی به دل مینشیند و ثمر میدهد که سلامت، اصل و محور برنامهریزیها، سیاستگذاریها و دغدغه مردم و مسئولان شود.