همینطور که بچههای کلاس، خودشان را برای طبیعتگردی آماده میکردند، آقای «کروسیبل»، معلم علوم «جونیور» (پسر دکتر)، توضیح میداد: «به دو گروه تقسیم میشیم و میریم. اول یه گروه حرکت میکنه و 20 دقیقهی بعد هم گروه بعدی. اگه موقع راهپیمایی ساکت باشید، میتونید حیوونها رو هم ببینید. خوب به خاطر بسپرید که این مسیر، راهی به درون تاریکیه. دو مایل به طرف شمال میریم، از میون جنگل انبوهی از درختان کاج عبور میکنیم و بعد راه به دوشاخه تقسیم میشه. شما میتونید از هر راهی که میخواید برید، چون هر کدوم از راهها دور میزنه و شما رو درست به سر جای اولتون بر میگردونه. جاده به شکل قلبه؛ از هر طرف برین، گم نمیشید. هر گروه یه واکیتاکی همراهش هست تا اگه مشکلی پیش اومد، من رو خبر کنه.»
جونیور و دوستانش «شورتاستاپ»، «دنی دوس» و «پریسی پاورز»، توی گروه دوم بودند. آنها زیر گرمای ملایم خورشید صبحگاهی، منتظر بودند و کولهپشتیها، بساط ناهار و قمقمههایشان را بررسی میکردند. وقتی گروه اول، توی جنگل ناپدید شد، 20 دقیقه صبر کردند و گروه جونیور به همراه معلمشان، آقای کروسیبل به سمت جنگل رفتند. وقتی چشمهایشان به تاریکی جنگل عادت کرد، ایستادند تا لباسهای گرمشان را از داخل کولهپشتیهایشان در بیاورند، چون زیر درختان بلند کاج، هوا واقعاً سرد بود.
ناگهان، آقای کروسیبل از طریق واکیتاکی، پیامی دریافت کرد. صدای ترقتروق ضعیفی از دستگاه شنیده میشد: «کمک! ما حدوداً دو و نیم مایل راه اومدیم. از تپهای بالا رفتیم و یه دفعه، نور خورشید چشمهامون رو زد. «کیمبرلی»، یه قدم اشتباهی برداشت و افتاد توی یه درهی عمیق. پاش به شدت صدمه دیده. خواهش میکنم...» و صدا خاموش شد.
آقای کروسیبل سعی کرد اطلاعات بیشتری به دست بیاورد، اما واکیتاکی کار نمیکرد. کروسیبل گفت: «عجله کنید!»
گروه به سرعت به سمت جنگل پیش رفت. بالأخره جنگل تمام شد و گروه، زیر تابش نور خورشید، وارد راهی شدند که به دو شاخه منشعب میشد. آقای کروسیبل در حالی که به دو راهی چپ و راست نگاه میکرد پرسید: «حالا از کدوم راه بریم؟»
جونیور به سمت راست اشاره کرد و گفت: «از این راه.»
* جونیور چهطور فهمید که باید از کدام راه بروند؟
پاسخ:
صدا از پشت واکیتاکی گفت، آنها دو مایل و نیم از راه را طی کردهاند و در جهت نور خورشید چرخیدهاند. پس آنها باید به راست چرخیده و به سمت شرق و خورشید بامدادی رفته باشند.