این فیلم بیانگر یکی از مشکلاتی است که گریبان قشری از زنان امروز را در جامعه ایران گرفته است اما کسی به آن توجهی که باید را ندارد. بیتابی بیتا روایتگر زندگی دختر 19ساله جوانی از طبقه متوسط است که بهدلیل پارهای از مشکلات در وضعیت سختی از لحاظ اقتصادی بهسر میبرد و در آغاز ورودش به زندگی اجتماعی دچار مشکلات عدیدهای میشود. در نگاهی دیگر میتوان گفت که آخرین ساخته مهرداد فرید بیانگر مسئله فرزندسالاری و عدمآموزش صحیح قشر نوجوان و جوان است که یاد نگرفته در یک خانواده، همه افراد حق انتخاب و تصمیمگیری دارند و همین ناآگاهی باعث خودخواهشدن آنها و منشأ بروز مشکلات در کانون خانوادهها شده است. به بهانه اکران بیتابی بیتا و نگاهکردن به این فیلم از زاویه دید کارگردانش، با مهرداد فرید به گفتوگو نشستهایم.
- قصه بیتابی بیتا چگونه در ذهن شما شکل گرفت؟ با توجه به اینکه موضوع این فیلم یکی از مشکلات امروز جامعه ماست اما هیچ زمانی به شکل جدی به آن پرداخته نشده بود!
اصل این اتفاق در مطب یکی از دوستان خانوادگیمان که یک پزشک در فرانسه است رخ داده بود. منشی آن مطب از کیف بیماران بهصورت تصادفی و یکیدرمیان دلهدزدی میکرده. مبالغ آنقدر کم بوده که یا نظر کسی را جلب نمیکرده یا اگر صاحبان پولها متوجه این قضیه میشدهاند حوصله پیگیریاش را نداشتهاند. تا اینکه یکی از بیماران سماجت میکند و پای پلیس را به میان میکشد و با ترفندهای پلیس، مچ این فرد را میگیرند. وقتی این قصه را شنیدم متوجه شدم این موضوع میتواند دراماتیزه شود و در ایران اتفاق بیفتد. به هر حال دزدی چیزی است که میتواند در تمام جوامع اتفاق بیفتد؛ بهخصوص که در 2، 3سال اخیر سفرههای مردم در کشورمان کوچکتر شده و مسئله فقر در طبقه متوسط شکل جدی بهخود گرفته است. بنابراین فکر کردم با اضافهکردن تعدادی داستانک و شخصیتهای فرعی میتوان برای مخاطب ایرانی هم روایتش کرد و اینگونه بود که قصه بیتابی بیتا شکل گرفت. در این فیلم مخاطب با 2خانواده با مسائلی شبیه به هم روبهروست که در نهایت سرنوشتهای جداگانهای را برای دختران جوانشان رقم میزنند؛ برخوردهایی که شاید بتوان گفت در تقابل با هم هستند؛ همانطور که حتی در میزانسن هم میبینیم که درهای آپارتمانهایشان روبهروی هم قرار دارند.
اتفاقا من عمدا ماجرای بهاره را ابتدای قصه گذاشتم تا سؤالی که در ذهن شما بهوجود آمده در ذهن تماشاگر هم ایجاد شود و با خودش فکر کند که چطور ممکن است مادری دخترش را به خانه راه ندهد؟ در قصه ما بهانه مادر این است که شوهرش به دخترش نظر دارد و مادر هم متوجه شده و فکر میکند دخترش بیرون از خانه باشد سالمتر میماند تا اینکه داخل خانه باشد؛ ضمن اینکه اسیر دست شوهر جدیدش است و نمیتواند عذر او را بخواهد زیرا به داشتنش احتیاج دارد؛ در ادامه قصه هم مشخص میشود که چطور بهاره در مغازه ناصرآقا پناه داده شده و مادر او را به حال خود رها نکرده است. وقتی ابتدای قصه این سؤال در ذهن تماشاگر بهوجود میآید، پاسخش در ادامه قصه به او گفته میشود که همان زندگی بیتاست. در انتهای قصه هم میبینیم که بیتا در خانه را میزند و مادرش مردد است که در را به روی او باز کند یا نه و سرانجام هم در را باز میکند. اما اگر توجه داشته باشید در این پلان که بیتا وارد خانه میشود، ورودش به خانهای پر از رنگ و نور نیست و بک گراند آن تاریکی است؛ یعنی این حس هنوز هست که آیا سرنوشت بیتا مانند بهاره خواهد شد یا نه؟
- موضوعی که در مورد شخصیت بهاره وجود دارد این است که تا اندازهای به مخاطب معرفی میشود اما شاید این معرفی به اندازهای نیست که مخاطب دوست دارد در مورد شخصیتش بداند. چه عاملی باعث شد به شخصیت بهاره بیشتر پرداخته نشود؟
نقش بهاره در قصه در حد شخصیت مکمل است و ما اگر بخواهیم سانترالیزم را در قصه رعایت کنیم، نمیتوانیم شخصیتهای مکمل را اصل قرار دهیم و بیشتر از این به آنها بپردازیم. بهاره باید توجه ما را بیشتر به سمت بیتا جلب کند تا قصه او را مرور کنیم. بیتا کسی است که در شرایط وخیم اجتماعی قرار گرفته و این خطر وجود دارد که به کسی مانند بهاره تبدیل شود؛ کسی که از خانه رانده شده. بهنظرم کپسولشده زندگی بیتا همان زندگی بهاره است و فکر کردم در این قصه پرداختن به بهاره بیشتر از این لازم نیست. ما باید اصل ایجاز را در داستانگویی رعایت کنیم.
- موضوع دیگری که در مورد شخصیت بیتا قابل تأمل است، هوشیاریاش نسبت به اتفاقات اطراف است. با اینکه احساس میکنیم به امیر علاقهمند است اما این اتفاق مانع درست دیدن بیتا نمیشود و تا آخر فیلم هم میبینیم که خیلی واقعی و محکم با مسائل برخورد میکند.
قصه بیتا، قصه اعتمادبهنفس است. در واقعیت ایران امروز، نسلی را داریم که در انبوهی از مشکلات فرورفته و مسئله مهم اعتمادبهنفس است که افراد بتوانند خودشان را از مشکلات بیرون بکشند. در این وانفسا برای من مهم بود که بتوانم شخصیت اصلی قصه که اتفاقا زن هم هست و شغلی دارد که همیشه در مظان اتهام است و خانوادهها و کارفرماها نگاه خیلی منصفانهای نسبت به این شغل ندارند را درست معرفی کنم و به آن بپردازم. خواست من روایت قصه زندگی دختری بود که برای نخستینبار است میخواهد روی پای خودش بایستد اما اتفاقاتی میافتد که همهچیز را علیهاش میکند. با وجود این او میتواند اعتماد به نفسش را حفظ و برخلاف مسیر موج شنا کند و ابتدا خودش را بهخودش و بعد به خانواده و محیط اطراف اثبات کند.
- کمی هم در مورد انتخاب الهه حصاری برای این نقش بگویید؛ زیرا با وجود اینکه بیتجربه نیست اما چهره شناختهشدهای هم برای مخاطب نیست که به خاطرش به سینما برود؛ در کنار اینکه جز چند پلان، در باقی بخشهای فیلم توانست از عهده ایفای نقشاش بهخوبی برآید.
ما معمولا برای انتخاب بازیگر چند ملاک داریم. نخستین اصل برای کارگردان، متناسببودن بازیگر برای ایفای نقش مورد نظر است و دومین چیزی که اهمیت دارد مهارت او در ایفای نقش است و سومین موضوع که معمولا برای تهیهکنندگان مهمتر بوده شهرت آن بازیگر است. در خانم حصاری من 2مورد اول را میدیدم. اینکه بیتا باید جثهای نحیف میداشت و از چهرهای برخوردار میبود که ترحم تماشاگر را برمیانگیخت. مهارتش را هم در فیلم «زنها شگفتانگیزند» به من اثبات کردهبود و متوجه شدم این قدرت را دارد که نقش اصلی قصه را ایفا کند. اما سومین مورد شهرت بود که ایشان هنوز هم از شهرت برخوردار نیست؛ به این معنا که مردم کمتر او را میشناسند. درست است که خانم حصاری این ویژگی سوم را هنوز کسب نکرده ولی بازیگران همنسل او هم این ویژگی را ندارند. شما در حال حاضر نمیتوانید بازیگری را مثال بزنید که هم قدرت ایفای این نقش را داشته باشد و هم سوپراستار باشد. اغلب جوانان سینمای ایران حدود 30سال به بالا هستند؛ از باران کوثری گرفته تا الناز شاکردوست، ترانه علیدوستی و... . تماشاگر اینها را از شما نمیپذیرد که بخواهید نقش یک کارکتر 18، 19را ساله به آنها بدهید، به همین دلیل بود که 2ویژگی اول برای من کفایت کرد تا خانم حصاری را برای این نقش انتخاب کنم.
- چه موضوعی باعث شد تا برای نقش مقابل بیتا از حامد بهداد استفاده کنید؟
خیلیها به من ایراد گرفتهاند که چرا بازیگر جوانی را به جای حامد بهداد انتخاب نکردهام تا فاصله سنیاش با بیتا کمتر باشد. جواب من به این سؤال این است که قصه ما، قصه دلدادگی این دو نفر نیست و شاید اوایل این توقع در تماشاگر ایجاد شود که این دو نفر باید به هم برسند اما قصد ما مطرحکردن یک قصه رئال اجتماعی بود که لزوما هم منجر به دلدادگی این دو جوان نمیشد. هرچند در اوایل قصه این نشانهها را گذاشتهایم که بیتا به امیر تمایل دارد اما این تمایل بهدلیل تناسب این دو نفر نیست بلکه علتش فرار از وضعیتی است که بیتا فکر میکند در آن گرفتار شده است. او فکر میکند که بقال محل به او علاقهمند است و برای گریز از این وضعیت ناخودآگاه به کسی متمایل میشود که بهنظرش مناسبتر میآید. حامد بهداد قرار بود طبقه فرودست را نمایندگی کند، درحالیکه بیتا طبقه متوسطی که بهخاطر حوادث روزگار فقیر شده را نمایندگی میکند. بهنظرم بهداد از ایفای این نقش بهخوبی برآمده و ما این کارکتر را از او میپذیریم.
- زمانی که فیلمنامه را مینوشتید (با نگاه و شناختی که از وضعیت جامعه داشتید)، فکر میکردید مخاطب چگونه از این اثر استقبال کند؟
زمانی که قصه را نوشتم و آن را ساختم فکر میکردم فیلم وظیفهاش را در مقابل تماشاگر خوب انجام خواهد داد. هنوز هم به این موضوع اعتقاد دارم اما فکر میکنید وظیفه یک فیلمساز در فرایند تماشای یک فیلم از کجا شروع میشود؟ وظیفه یک فیلم و کارگردان از زمانی آغاز میشود که تماشاگر روی صندلی مینشیند و تا زمانی که فیلم به انتهای خود میرسد این وظیفه ادامه دارد. بیتابی بیتا در این بخش از پروسه تماشای فیلم کارش را درست انجام میدهد. درواقع اغلب کسانی که به تماشای آن نشستهاند با رضایت و خشنودی به خانههایشان میروند اما در بخش قبل از آن، یعنی قبل از ورود مخاطب به سالن سینما، این فیلم چندان موفق نبوده است، به همین دلیل استقبالی که من تصور میکردم امروز از فیلم نشده است. واقعیت این است که تماشای هر فیلمی تحتتأثیر مسائل بیرونفیلمی است. مثلا اگر شما ندانید کارگردان فیلم «گذشته» کیست و از گذشته درخشان وی مطلع نباشید، احتمال اینکه این فیلم را برای تماشا انتخاب کنید، کم است. اما چرا مخاطب این فیلم را انتخاب میکند؟ چون تحتتأثیر مسائل بیرون فیلمی است و میداند سازنده آن اسکار گرفته و... . این فیلم به وظیفهاش در بخش اول یعنی انگیزهسازی برای تماشای فیلم درست عمل کرده است. اما فیلمی مثل بیتابی بیتا از عناصر بیرونفیلمی برای جلب توجه تماشاگر بیبهره است و در نتیجه در طول زمان و از طریق تبلیغات چهرهبهچهره که بهوسیله خود تماشاگران و بهصورت خودجوش رخ میدهد، میتواند تماشاگران خود را پیدا کند.
- با توجه به توضیحات شما این سؤال پیش میآید که چرا بیتابی بیتا در بخش اول بهدرستی مورد توجه قرار نگرفته و تبلیغات مناسبی برایش انجام نشده است؟
در تبلیغات مسئله مهم اطلاعرسانی نیست بلکه انگیزهسازی اهمیت دارد. ممکن است همه شهر بدانند فیلمی از مهرداد فرید در حال اکران است اما این سؤال برای تماشاگر پیش میآید که اصلا مهرداد فرید کیست؟ منظورم این است که صرف اطلاعداشتن برای مخاطب کافی نیست زیرا او معمولا تحتتأثیر «برند»ها دست به انتخاب میزند و به تماشای فیلمی مبادرت میکند. در سینما برندهایی هستند که میتوانند برای مخاطب انگیزهبخش باشند. ما در اطلاعرسانی و تبلیغات کمکاری نکردهایم اما در بحث انگیزهسازی کموکسر داریم. بابت این کسری نمیتوان کسی را مؤاخذه کرد. من بهعنوان کارگردان فیلمی را ساختهام که فارغ از برندها، فیلم خوبی است و اگر 100سال دیگر افرادی به تماشای این فیلم بنشینند (وقتی که دیگر برندهای امروز بیخاصیت شدهاند) متوجه میشوند بیتابی بیتا ارزشهای یک فیلم خوب را دارد.