طبق معمول هرکس پیشنهادی داد. ازجمله، آپارتمانهای نیمهساخت را در حوالی کرج، پیش خرید کنیم یا یک شرکت تعاونی تشکیل بدهیم و برویم سراغ تولید پوشاک و از این حرفها. در این میان، یکی از بستگان که سالها کارمند بانک بوده و بیشتر از بقیه ما حساب و کتاب مالی را بلد است، پیشنهاد کرد که هرکدام از راهی که شده، با وامگرفتن یا چیزی را فروختن، بین 5 تا 10میلیون تومان فراهم کنیم، در اختیار ایشان بگذاریم تا ظرف 6ماه، پول ما را دوبرابر کند!
طبعا هرکدام از ما پرسید که این کار با چه روشی انجام میشود. او گفت که قطعه زمینی در حوالی کردان کرج سراغ دارد که مشتریان زیادی برای خریدن آن مراجعه کردهاند، اگر ما زودتر بجنبیم و این زمین را بخریم، 6ماه بعد میتوانیم تا دوبرابر قیمت بفروشیم و سود شایانی نصیب ما شود. برای اطمینان خاطر او با هزینه خودش و با یک دستگاه ون چینی ما را به محل مورد نظر برد و زمین را نشان داد. یک موقعیت بینظیر بود، اطراف زمین را ساخته بودند و تنها آن قطعه باقی مانده بود. جای تردید برای ما باقی نماند. هر کدام به فراخور حالمان بین 5 تا 10میلیون تومان فراهم کردیم و همه را در اختیار این فامیل خیراندیش گذاشتیم. او هم مشتاقانه و با عزمی راسخ به سراغ فروشنده رفت. آخرین خبری که به ما رسید این بود که زمین یک اشکال کوچک دارد که بهزودی برطرف میشود. اما بعد، از این فامیل خبری نشد، یک هفته تمام دنبالش گشتیم و هزار جور هم غیبتش را کردیم تا بالاخره یک روز که خبردار شدیم به منزلش برگشته به آنجا رفتیم و هنگام جستوجو از داخل یک بشکه که گوشه حیاط بود، سربرآورد و گفت که شرمندهام زمین 10تا وارث دارد و همه هم با هم اختلاف دارند! خلاصه کلی دوندگی کردیم تا توانستیم پولمان را از بنگاه پس بگیریم و آویزه گوشمان شد که هیچ ارزانیای بیعلت نیست!
خوش خیال