دکتر مگ جی یک روانشناس بالینی است. او با این ایده که دهه دوم زندگی افراد باید به تفریح، سرگرمیو تصمیم گیری درباره شغل آینده، برنامههای آینده و... اختصاص دارد، مخالف است.
در حالیکه رسانههای عمومیسالهای دهه دوم زندگی را سالهای پرسهزنیهای بیهدف و خوش گذرانی و بی فکری نشان میدهند، ولی حقیقت خلاف این است.
دهه دوم زندگی انسان، یک دهه بسیار مهم، تعیینکننده و سرنوشتساز است. در واقع این دهه مدت زمان بسیار حیاتی بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی و ... است و در همین زمان موضوع انتخاب و شروع یک کار حرفهای سنجیده در میان است.
در اینجا به چند باور رایج در مورد دهه دوم زندگی اشاره میکنیم که بیشتر ما با آنها آشنا هستیم:
- سالهای دهه دوم زندگی حساب نمیشوند!
اغلب جوانان میانگین سنی بیست تا بیست و پنج را زیاد جدی نمیگیرند. چرا که آنها درهر وضعیتی به کمک والدین یا ... زندگی خود را میگذرانند.
با وجود این مسائل، دلیل نمیشود که در این دهه آنها استقلال نیابند. دهه دوم به نوعی استارت و شروع به حرکت و فعالیت صحیح اجتماعی، کاری و... است.
انتخابهای آگاهانه فرد در این زمان مهم و حرف اول را میزند. در این دهه باید انتخاب صحیحی در مورد شغل آینده، شهر زندگی و حتی ازدواج صورتگیرد که هر کدام از آنها به نوعی در سرنوشت و آینده فرد دخیل هستند.
در این دهه اگر بهترین و مناسبترین شغل را پیدا کنید، کار کردن دیگر برایتان معنای کار کردن ندارد، بلکه یک تفریح است! بنابراین، باورها و شعارهای سنتی را کنار بگذارید. اگر راهنمای گردشگری در بهترین جاهای دنیا یا طراح مد باشید، یادتان باشد که کار، کار است.
این باور هم صد در صد درست نیست که باید به شغل مورد علاقه خود مشغول باشم در غیر اینصورت تا ابد به میز کار پیشنهادی غل و زنجیر خواهم شد! درست است که کارهایی هستند که برای شما مناسب نیستند، ولی ایده بهترین و بی نقصترین شغل، درست مثل این است که فکر کنید وقتی ازدواج کردید، تا ابد بدون حتی یک دعوا و مشاجره، خوش و خرم زندگی خواهید کرد.
یادتان باشد که این باور افسانهای بیش نیست. چالش در همه عرصههای زندگی وجود دارد و انکار و نهی آن چیزی جز چالش بیشتر را بوجود نخواهد آورد.
همه شغلها و حتی روابطهای ما نوعی کار محسوب میشوند و با همین کارها است که رشد کرده، مهارت و تجربه کسب میکنیم.
این عبارت که میتوانید هر کاری خواستید، انجام دهید کمی تامل برانگیز است؛ شما باید در مورد مهارتها و اهداف خود واقع گرا باشید. بعضیها میگویند در سن بیست تا سی سالگی میشود در این دنیا هر کاری کرد! آیا این درست است؟!
برای مثال؛ بعضیها در کودکی رویای کار کردن با حیوانات یا استاد فیزیک شدن را دارند، اینها احتمالات اولیه هستند بعد از آن باید برای آینده، اهداف و یا رویاها برنامهریزی دقیق کرد تا بتوانید آنها را دنبال کنید.
اینکه تا بهترین شغل را پیدا نکنم مشغول به کار نخواهم شد، یک برخورد نامناسب و هدر دادن زمان برای استقلال پیدا کردن است. بسیاری از افراد حدود بیست و اندی سال هنوز فکر میکنند که باید اول ببینند چه شغلی مناسب آنها است و بعد از پیدا کردن بهترین شغل به آن مشغول شوند!
باید به این افراد گفت؛ این دهه بهترین زمان برای شروع یک شغل و کسب تجربه و ایجاد "سرمایه هویتی" است. این یعنی تا زمانی که شغل رویایی خودرا پیدا کنید، اشکالی ندارد، شغلی که ایده آل شما نیست را داشته باشید و وقتی فرصت بهترین پیدا کردید، شغل خود را عوض کنید. و نکته مهم در انتخاب شغل این است که همیشه شغلی انتخاب کنید که شما را رشد داده و به جلو براند.
به عبارتی، قبل از انتخاب یا رد یک شغل لحظهی مکث کرده و با خود بیندیشید؛ چه چیز این کار مرا جذب یا دفع میکند؟ این درست نیست که بدون تحقیق و ارزیابی تنها بر اساس احساس خوشایند یا ناخوشایند شغلی را پذیرفته یا رد کنید.
از خود بپرسید که آیا در این کار جای برای رشد و پیشرفت من وجود دارد؟ این کار چه نکتههای مثبت و منفی دارد؟ میتوانید از همه اینها یادداشت بردارید و...
نکته مهم، منبع درآمد و ملاحظات مالی است که باید آن را هم در نظر داشته باشید. آیا پولی برای مواقع اضطراری یا رسیدن به اهداف خود دارید؟ آیا با حقوق این شغل مایحتاج و نیازهای مالی شما براورده می شود؟ اینها نکتههای هستند که باید بیشتر و بیشتر به آنها توجه کنید.
یکی از افسوسهایی که اغلب مردم در دهه سوم زندگی خود دارند این است که گزینههای شغلی خود را درست تعیین نکرده و در حال حاضر پشیمان هستند. اغلب از این افراد می شنوید که میگویند؛ کاش وقت بیشتری داشتم و ریسکهای کاری بیشتری کرده بودم و...
یادتان باشد که این دهه دوم زندگی است که شما بدون همسر، بچه، قسط وام و ... زمان و فرصت امتحان کردن شغلهای مختلف، رفتن به شهرهای مختلف یا عوض کردن نوع کار به منظور یافتن شغل ایده آل و... را دارید. این دهه یک "فرصت طلایی" است نه پرسه زنی و...
افراد دهه دوم زندگی، باید هدفمند باشند تا بتوانند قبل از 30 سالگی، بار خود را بسته و نتیجه گیری کرده باشند. یادتان باشد، چیزی که یک فرد هدفمند را از دیگران جدا میسازد، تجربه و سوابق کاری خوب است. اگر کسی از شما پرسید "در 5 سال گذشته چکار کردی؟" باید بتوانید توضیح دهید که چه کارهایی را امتحان کرده و چه تجربههایی کسب کردهاید.
دکتر جی بعد از مطالعات فراوان در مورد افراد این دهه میگوید؛ افراد این دهه معمولا خودشیفته و بی تجربه هستند. به همین خاطر در روابط و محیطهای کاری بیشتر دچار اصطکاک و دردسر میشوند. او میگوید: یادتان باشد که رئیس شما معلم یا یکی از والدین شما نیست.
این رئیس به رشد شخصی شما اهمیتی نمیدهد. همین سوء تفاهم شما است که منجر به اشتباه و اصطکاک میشود. دوراندیشی فقط با افزایش سن بدست نمیآید. بلکه با تجربه، مطالعه و تمرین نیز حاصل میشود.
افرادی که بین بیست تا سی سال سن دارند، باید یاد بگیرند که تنها با تفکر صحیح، برنامه ریزی و کسب تجربه در محیطهای اجتماعی و کاری است که میتوانند، اهداف و رویاهای خود را تحقق بخشیده و خود را اثبات کنند. در غیر اینصورت باید سالیان سال در حسرت و افسوس زمان از دست رفته، دهه دوم زندگی خود باشند.
منبع: bigthink