و معصومان آل محمد(ص) هم بر ارزش قدر بر همین بستر تأکید رواداشتهاند؛ تأکیدی تا چنان مرحله که در روایات معصومانه ایشان گفته شده است: اگر قدر برداشته میشد، قرآن نیز برداشته میشد! گویی قدر را به مثابه ظرفی دانستهاند همسنگ نامش که مظروفی همچون قرآن تنها در آن ظرف شأن نزول خویش مییابد. گویی کفو آن شمرده شده که اگر نبود، این عمل نیز شدنی نبود. اینک اما سخن از ارزش قدر نیست که میدانیم با ظرف محدود و بیملائتی که داریم، تاب و توان نوشیدنمان از آن بهشدت کم رمق است و جز قطراتی از آن دریا بر این روح در حکم زنده نمیبارد. هر چند همین نیز اسباب احیایمان است. بله، سخن از ارتباط این دوست؛ ظرف و مظروف؛ قدر و قرآن. چه ارتباطی میان این دو برقرار گشته که اگر اولی نباشد، سخنی از اخیر نیز نتوان گفت؟ در این جستار میکوشیم تا به سبب حلول دوباره قدر در کشف ابعاد و درک حقایق آن بکوشیم، هر چند نتوانیم بر کنه آن چنگ زنیم و به عمق آن واصل آییم.
قرآن کریم خود ملاحظاتی پیرامون ارتباط قدر و قرآن ابراز داشته است. در آیه یکصد و هشتاد و پنجم سوره مبارکه بقره میخوانیم: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان؛ ماه رمضان[همان ماه] است که در آن، قرآن فروفرستاده شده است، کتابی که مایه هدایت مردم است و دارای دلایل آشکار هدایت و میزان تشخیص حق از باطل است.» از این آیه این نکته برمیآید که قرآن در تنها ماهی که از آن در قرآن کریم یادشده است، نازل شده است. یعنی شهر فضیل وماه مبارک که از میان همه ماهها از آن با عنوان شهرالله یا ماه خدا یادشده است. از سوی دیگر در سوره مبارکه قدر میخوانیم: «انا انزلناه فی لیلهالقدر و ما ادراک ما لیله القدر؛ ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم و تو چه میدانی که شب قدر چیست؟» از جمع عرفی و استظهار ساده عقلائی از این دو آیه این نکته بهخوبی آشکار میگردد که قرآن در شب قدر که درماه مبارک رمضان است نازل شده است. البته ذکر این نکته ضروری بهنظر میرسد که در قرآن کریم و روایات ائمه معصومین علیهمالسلام ذکری از مشخص و معین نمودن این شب در میان شبهایماه مبارک در میان نیست بلکه تنها بر این نکته توجه داده شده است که در عشر اواخر یعنی در 10شب آخرماه فضیلت احتمال وجود شب قدر بیش از لیالی دیگر است. با این حال این پرسش که ارتباط نزول وحی با ماه مبارک در چیست؟ شاید در نگاه نخست چندان از این جمع و استظهار مشخص نباشد. از اینرو باید مجموع آنچه را که در اینباره در قرآن و روایات مطرح شده است درنظر آورد تا رأیی استوار فراهم آید.
هر چند در اینباره که آغاز نزول وحی چه زمان بوده است ظاهرا اختلافی موجود نیست و بسیاری آغاز آن را ماه رجب دانستهاند و از اینرو عید مبعث نیز در اینماه شریف واقع شده است اما نزول حقیقت قرآن و تفصیل قرآن بر قلب نبی اعظم اسلام صلیاللهعلیهوآله و سلم بیگمان چنانکه از جمع آیات پیش گفته حاصل آمد، درماه رمضان بوده است. برای درک این رابطه ابتدا باید به چند نکته توجه کرد:
نخست آنکه رمضان از میان شهور و ماههای سال تنها ماهی است که به خدا اختصاص دارد و عبادت مخصوص آن یعنی امساک و صیام در واقع جز برای خدا نمیتواند واقع شود. به دیگر سخن اگر کسی روزهداری کند، به واسطه سلبی بودن آن که ناشی از ترک فعل یعنی عدمخوردن و نوشیدن و آمیزش است، روزه داریاش حقیقتا و در یک نگاه دقیق فعل به شمار نمیرود و چون فعل محسوب نمیشود، تنها امکان اتیان و انجام برای ذات اقدس الهی را دارد. به سخن سوم آنکه امساک میکند از فعل خوردن و نوشیدن و آمیزش کردن و در واقع آنها را انجام نمیدهد، چون حقیقتا مرتکب فعلی نشده است، نمیتوان فعل او را مشوب و آمیخته و محفوف به اغراض و انگیزههای غیرالهی دانست. بنابراین روزهداری تنها فعلی است که تنها امکان اتیان به قصد قربتالهی را دارد ولاغیر. از این روست که در حدیثی متفقعلیه میان شیعه و سنی از زبان خدا چنین آمده است: «الصوم لی و انا اجزی به؛ روزه از آن من است و من به آن پاداش میدهم.» درحالیکه میدانیم در مورد سایر عبادات مثل نماز و حج چنین بیانی وارد نشده است. هر چند تمام علل واقع شدن این عبادت درماه مبارک را نمیدانیم اما باید گفت بیتردید واقع شدن تنها عبادت نابالله در شهرالله چیزی فراتر از تطبیق حقیقی اسم و مسمی و ظرف و مظروف است.
دوم آنکه میدانیم ظرف قرآن، قلب
نبی اعظم(ص) است. در حقیقت این زمان و مکان نیست که مشتمل و متضمن قرآن است بلکه این روح نبوی است که مشتمل و متضمن بر قرآن است. به بیان دیگر خانه قرآن بلکه دریافتکننده حقایق قرآنی نازل آمده برای بیان کردن به مردم، جان پیامبر اعظم است. و او در اینماه شایسته دریافت این حقیقت که بیگمان از سنخ لفظ نبوده، شده است. این حقایق پس از این توسط خود حضرت حق- جلجلاله- به قالب لفظی به پیامبر اعظم صلیالله علیهوآله و سلم القاء شده است. بنابراین از آنجا که ظرف حقیقی نزول قرآن یعنی قلب نبی معظم معتبر است ظرف مجازی یعنی لیلهقدر نیز معتبر گشته است. و در واقع اعتبار و ارزش خویش را از حقیقت نبوی گرفته است. شاید از همین روست که صادقآلمحمد علیهالسلام بر ملازمت ارتفاع قدر و ارتفاع قرآن تأکید میورزد. در این روایت که شیخ صدوق رحمهالله (م 381ه.ق.) آن را در عللالشرایع، باب 123(علتی که بهخاطر آن شب قدر در هر سالی روی میدهد) به سند متصل خویش از پدرش از امامصادق(ع) نقل کرده است اماممیفرمایند: «لو رفعت لیلهالقدر لرفع القرآن؛ اگر شب قدر مرتفع میگشت، قرآن نیز مرتفع میشد.» بنابر این روایت به خوبی میتوان دریافت که اگر روحی همچون روح نبی اعظم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نبود، قرآن نیز نازل نمیگشت. بهعبارت دیگر در این روایت بر ملازمت نزول قرآن و استعداد کامل قلب نبوی و تطابق ظرف و مظروف تأکید شده است و به تبع آن بر تلازم نزول قرآن و ظرف تبعی آن که همانماه مبارک و لیلهقدر است.
نتیجه این دو نکته را باید در رابطه قرآن و حقیقت نبوی(ص) جستوجو نمود که در حقیقت همان ولایت الهی و امتداد آن در ولایت نبوی و ولایت علوی و فرزندان ایشان است که همگی در حقیقت همان ولایتالله به شمار میروند. از قضا در این مورد 2 روایت از شیخ صدوق رحمهالله در کتاب معانی الاخبار نقل شده است.
روایت نخست روایتی است که شیخ صدوق آن را از علی بن احمد بن موسی با سند متصل از اصبع بن نباته از امامعلی(ع) نقل میکند. ایشان میفرمایند: پیامبر به من فرمودند: ای علی! آیا میدانی معنای شب قدر چیست؟ عرض کردم: نه، ای رسول خدا! فرمودند: خدا عزوجل در این شب، آنچه را تا روز قیامت اتفاق میافتد، مقدر فرمود. ازجمله چیزهایی که مقدر فرمود ولایت تو و ولایت امامان از نسل تو تا روز قیامت است (معانیالاخبار، باب معنی لیلهالقدر، ج2، ص514). در این روایت به خوبی پیوند لیلهقدر با ولایت امامان که حقیقت امتداد عینی و حقیقی ولایت رسول خدا و ولایتالله است مشاهده میشود و از طرف دیگر میتوان پیوند ولایت و حقیقت قرآن کریم که در واقع ولایت است را نتیجه گرفت. نکته اصلی این روایت اما در این جمله نبوی است که ولایت در این شب مقدر گشته است. کاملا واضح است که منظور نبی اعظم از این جمله تحقق عینی امر ولایی بوده که با حقیقت نبی اعظم و قرآن کریم اتحاد دارد.
روایت دوم نیز روایت شیخ محمد بن علی بن موسی بن حسین بن بابویه یعنی شیخ صدوق از پدرش از سعدبن عبدالله به سند متصل از مفضل بن عمر (راوی روایت گسترده توحید مفضل) از ابوعبدالله، امامصادق(ع) است. مفضل میگوید در محضر امامصادق(ع) از سوره قدر سخن رفت. حضرت فرمودند: فضیلت آشکاری بر دیگر سورهها دارد. عرض کردم: فضیلتش چیست؟ فرمودند: ولایت امیرالمومنین(ع) در آن نازل شده است. عرض کردم: در شب قدر که انتظار داریم ماه رمضان باشد؟ فرمودند: آری، آن شبی است که در آن، آسمانها و زمین مقدر شدند؛ در آن ولایت امیرالمومنین(ع) مقدر شد. (معانی الاخبار؛ ج2، ص514) کاملا واضح است که بیان این روایت نیز همچون روایت پیشین است.
نتیجه کلی که در پاسخ به پرسش این مقاله میتوان گرفت با توجه به مطالب پیش گفته بهصورت مختصر اینگونه خواهد بود که حقیقت قدر در واقع قلب نبوی است که ظرف مظروفی عظیم بهعنوان ولایت است که در این شب بر قلب ایشان مقدر شده است، بهمعنای تحقق عینی و خارجی ولایت که آغاز ولایت نبوی را میتوان نشانه آن دانست. از اینرو میتوان رابطه لیلهقدر و قرآن را رابطه ظرف و مظروف ولایت دانست که در کلام معصومین علیهمالسلام مهمترین بلکه بزرگترین سنگ بنای اسلام به شمار میرود.