شده تابهحال آنقدر چیزی را با همهی وجودتان بخواهید که خیالش در خواب و بیداری دست از سرتان برندارد؟ آن خواسته تبدیل میشود به موجودی واقعی که مثل سایه شما را دنبال میکند. کمکم مرزهای بین خیال و واقعیت گم میشوند، شما میمانید و آرزویی که شکل کابوس پیدا کرده؛ کابوسی در بیداری!
* * *
موبی دیک، نهنگ سفید
«کاپیتان آهاب» هم مردی است که به کابوس دیدن در بیداری مبتلاست؛ با این تفاوت که کابوس کاپیتان، نهنگ سفیدی به اسم «موبیدیک» است که یک پای او را از زانو قطع کرده و حالا تنها آرزوی کاپیتان، همهی آن چیزی که از زندگی میخواهد، گرفتن انتقام از این نهنگ سفید است.
اسماعیل، ملوان خسته و دلزده از آدمها و زندگی، وارد کشتی کاپیتان آهاب میشود تا مدتی، دور از همهچیز و همهکس زندگی کند؛ بیخبر از اینکه اینبار، درگیر بزرگترین ماجراجویی زندگیاش خواهد شد؛ ماجرایی که او تنها راوی و بازماندهی آن است.
* * *
ملوانی که نویسنده شد!
زمانی بود که یکی از بزرگترین آرزوهایم دریانورد شدن بود! همهی اتفاقهای هیجانانگیز و ماجراجوییهای بزرگ در دریا اتفاق میافتادند و من دوست داشتم یک ملوان نویسنده باشم.
«هرمان ملویل»، ملوانی است که نویسنده شد. او ۱۹۴ سال پیش (در سال ۱۸۱۹ میلادی) در نیویورک به دنیا آمد و خیلی زود مجبور شد بهخاطر شرایط سخت زندگی مشغول به کار شود. بههمین دلیل در ۲۰ سالگی بهعنوان کارگر در کشتی بزرگ «سنت لاورنس»، یک کشتی بازرگانی که بین آمریکا و لیورپول رفت و آمد میکرد، استخدام شد. وقتی هرمان بر عرشهی کشتی پا میگذاشت، فکر میکرد پایش به سرزمینهایی باز شود که کمتر کسی حتی اسم آنها راتا آن زمان شنیده است؟ ملویل، تایپی، تاهیتی و هاوایی را دید و حتی مدتی هم در این سرزمینهای گرمسیری و به دور از تمدن زندگی کرد. او وقتی در ۲۵ سالگی کار بر روی کشتی را کنار گذاشت، تجربیاتی داشت که تا سالها منبع نوشتن داستانهایش، از جمله موبیدیک، بودند. ملویل ۲۰ سال پایانی عمرش را بهعنوان یک کارگر سادهی گمرک زندگی کرد و عاقبت ۱۲۲ سال قبل (در سال ۱۸۹۱ میلادی) در گمنامی از دنیا رفت. ۳۰سال بعد از مرگ او، دست نوشتهی کتابش با نام «بیلی باد» پیدا شد که با چاپ آن، نام ملویل دوباره بر سر زبانها افتاد.
بهترین آغازها
روزنامهی گاردین، یکی از مشهورترین روزنامههای دنیا، مدتی پیش به یک انتخاب هیجانانگیز دست زد و هفت رمان را که بهترین شروع داستانی را داشتند معرفی و بررسی کرد. رمان «موبیدیک» یکی از این هفت کتاب بود. داستان با این جملات آغاز میشود:
«به من بگویید اسماعیل. سالها پیش، از آنجایی که آهی در بساط و دلخوشی خاصی هم روی زمین نداشتم، فکر کردم بهتر است سوار کشتی بشوم و بروم آن قسمت از جهان را که آب گرفته، تماشا کنم...»
* * *
هیولای دریاها
ممکن است این سؤال برای شما هم پیش آمده باشد که نویسندهها چهطور موضوع داستانهایشان را انتخاب میکنند؟ در ذهن ملویل دو اتفاق دردناک جرقهی نوشتن موبیدیک را زدهاند: در سال ۱۸۲۰، یکی از کشتیهای شکار نهنگ در سواحل غربی آمریکا غرق میشود. از این حادثه فقط هشت نفر جان سالم به در میبرند که یکی از آنها کاپیتان اول کشتی بوده است. کاپیتان بعد از نجات از مرگ، خاطرات خود و حوادثی را که برایشان اتفاق افتاده بوده، به شکل کتاب منتشر میکند. حادثهی دوم ماجرای غرقشدن یک کشتی در ساحل جزیرهی موکا در شیلی، به وسیلهی یک نهنگ است. کسانی که شاهد این ماجرا بودهاند از نهنگ بسیار بزرگ، پیر و سفیدی صحبت کردهاند که روی پشتش جای زخمهای قدیمی و چندین نیزه را حمل میکرده است. این نهنگ سفید با نام «موکادیک» شهرت پیدا کردهاست! آقای نویسندهی خلاق و هنرمند ما، با ترکیب این دو ماجرا، داستانی پر حادثه و جذاب میآفریند.
* * *
بادبانها بالا!
آدمخوارها وجود دارند؟ چه شکلی هستند؟ چی میخورند؟ اصلاً حرف میزنند؟ اینها سؤالهایی است که ملویل در کتاب «تایپی» به آنها جواب داده است. داستان این کتاب، ماجرای مردی است که در قبیلهی آدمخواران گرفتار میشود و ناگزیر مدتی را با آنها زندگی میکند. بیشتر کتابهای ملویل مثل «تایپی» و «اوموو»، مستندگونه هستند و به شرح خاطرات و دیدهها و شنیدههای او از سفرهایش میپردازند.
داستانهای ملویل از جمله رمانهای ماجراجویانه (Adventure Novel) و داستانهای دریا (Sea Story) بهشمار میآیند. او در نوشتههایش دنیای غرب را با جهان ناآشنا و عجیب سرزمینهای دور آشنا میکند. اتفاقات باورنکردنی و عجیبی که به کمک تخیل قوی نویسندهی کتاب، شگفتانگیزتر شدهاند، ملویل را مشهور کرد. او بسیار زود، در بین خوانندگان کنجکاوی که دوست داشتند هر چه بیشتر از سرزمینها و فرهنگهای دیگر بدانند؛ اما نمیخواستند از خانهی گرم و نرم خود یک قدم آنطرفتر بروند، شهرت یافت.
خیلیها معتقدند «موبیدیک» موفقترین کتاب ملویل است، چون او توانسته سرانجام به کمک تجربیاتش یک داستان جذاب بیافریند و دست از تعریف خاطره بردارد. گفته شده کتاب موبیدیک یک داستان تمثیلی و نمادین است که در آن نهنگ سفید میتواند نمادی از طبیعت خشمگین و یا حتی سرنوشت باشد.
به هرحال ملوان جوانی که دنیای متفاوتی را از عرشهی کشتی دیده بود و بارها بادبادنهای کشتی را به سمت سرزمینهای ناشناخته بالا برده بود، با کتابهایش خوانندگان را در تجربیات سفرهای باورنکردنیاش شریک کرد.