برنامه تلویزیونی شب شیشهای، این روزها خیلی گل کرده است. شاید مهمترین دلیلش سؤالات فیالبداهه، انتقادی و صریحی است که مجری برنامه میپرسد. میخواهید بدانید که امثال رشیدپور چگونه اینگونه فکر را - که به زبان علمی میشود «تفکر انتقادی» - در خودشان پرورش دادهاند؟ دانشمندان میگویند مغز سالم انسان، ظرفیت ذخیره 100 هزار میلیارد فقره، داده اطلاعاتی را دارد؛ یعنی بیش از 500 برابر مقدار اطلاعاتی که در یک دوره کامل دایرهالمعارف بریتانیکا وجود دارد.
رابط این دادههای بینهایت پرتعداد اطلاعاتی فرایندی است که همه ما به آن میگوییم تفکر. تفکر خودش انواع و اقسامی دارد. قبلا در همین صفحه، در مورد تفکر خلاق صحبت کردهایم. حالا میخواهیم برویم سراغ یکی دیگر از نمودهای تفکر یعنی تفکر انتقادی.
شاید با شنیدن نام تفکر انتقادی، یاد کتابهای سخت فلسفی (مثلا مدرنیته و تفکر انتقادی بابک احمدی) بیفتید. اما این واژه چندان هم مفهوم سختی ندارد. البته رسیدن به آن چندان ساده نیست.
تفکر انتقادی (critical) یعنی به اطلاعات با دیدی تحلیلی و انتقادی نگاه کردن. این اطلاعات میتواند طیف وسیعی را در برگیرد؛ از یک فیلم کیشلوفسکی گرفته تا عقاید راننده تاکسی در مورد بالا رفتن قیمت بنزین. شاید مهمترین اطلاعاتی که لازم است ما با تفکر انتقادی به آن نگاه کنیم، تصورات سفت و سخت خودمان است.
ممکن است که تجهیزات، توانایی و زمینه کلی برای تفکر، ذاتی باشد اما راههای ویژه تفکر و فهمیدن جهان بیرون، اکتسابی است اما این روشها آنقدر پیچیده هستند که هنوز هم فهم کمی در مورد آنها وجود دارد.
متخصصین آموزش و پرورش برای فهم بهتر تفکر انتقادی، دست به کارهای عجیب و غریبی زدهاند. مثلا آنها در یک موقعیت آزمایشی به افراد گفتند که جدیدترین مشکلی را که در زندگی با آن روبهرو شدهاند، بگویند و با صدای بلند به آن مشکل و شیوه حل کردنش فکر کنند. سپس با تجزیه و تحلیل این مونولوگها، آنها به جنبههای مهمی از تفکر انتقادی پی بردند. شیوه دیگری که آنها برای مطالعه تفکر انتقادی داشتند، مقایسه افراد کمتجربه و متخصص در یک زمینه کاری مشابه بود.
آنها دریافتند که افراد کمتجربه معمولا به روش آزمون و خطا پیش میروند اما متخصصان به سرعت جنبههای مهم یک موضوع را شناسایی میکنند، جنبههای بیاهمیت را کنار میگذارند و با توجه به تجربه زیاد خود، موضوع را تجزیه و تحلیل میکنند.
در واقع افراد باتجربه، راههای بیهمتایی برای کشف مسائل دارند؛ راههایی مخصوص به خودشان که به تفکر انتقادی مشهور است. اما این افراد متخصص، این چهارچوبهای مشخص تفکر انتقادی را از کجا آوردهاند؟ چه میشود که از هر چند تا کلاس ادبیات فارسی، فقط یک شفیعی کدکنی بالا میآید؟
وقتی که من بچه بودم!
«چرا برگها همیشه سبزند بابا؟/ چرا روی یک گل خار وجود دارد؟/ چرا میخواهی گردنم را تمیز کنی بابا؟/ چرا در بینیات مو روییده؟/ ... چرا به سؤالهایم جواب نمیدهی؟/ چرا، به من بگو چرا بابا؟/ فکر میکنی من کسل میشم؟» اینها سطرهایی از شعر کودکانه «چرا»، اثر جان کیچینگ است.
سؤالهای بیامان 7 سالگی یادتان است؟ پرسش در مورد همه چیز و همه کس در ذات کودکی ماست. اما بزرگسالها معمولا این پرسشها را سرکوب میکنند. شاید بیشتر به خاطر اینکه خودشان هم واقعا نمیدانند چرا برگ سبز است. از طرف دیگر آموزش و پرورش و حتی آموزش عالی ما با آموختن قالبی نظریهها، جایی برای فکر کردن به شیوه انتقادی باقی نمیگذارند.
کسانی که در بزرگسالی تفکر انتقادی قویای دارند، هنوز کنجکاوی بیپایان دوره کودکیشان را حفظ کردهاند و لااقل در رشته تخصصی خودشان میخواهند دلیل هر چیزی را بکشند بیرون. در بخش فرمانهای تفکر انتقادی، میبینید که آنها هم مثل کودکان زیاد سؤال میکنند.
از تفکر عینی تا تفکر انتزاعی
متخصصان آموزش تفکر انتقادی، علاقه زیادی به کارهای روانشناس مشهور، ژان پیاژه، دارند. آنها میگویند تفکر انتقادی در واقع، بالا رفتن از مراحل آخر نظریه رشد پیاژه است. پیاژه معتقد است کودکان در سن دبستان غالبا به شیوهای عینی مسئلهشان را حل میکنند؛ یعنی آنها در تفکرشان از دنیای محسوس و قابل دیدن کمک میگیرند.
آنها برای اینکه متوجه شوند چوب پنبه روی آب میماند، حتما باید آن را روی آب بیندازند وگرنه قوانین فیزیکی دردی از آنها درمان نمیکند؛ چون آنها هنوز نمیتوانند نظریهها و قوانین را درک کنند. آنها میتوانند کنش متقابل ماهی و گیاه را در یک اکوسیستم کوچک مثل آکواریوم بفهمند اما نمیتوانند نظریه عمومی اکوسیستمها را بفهمند. علت این مسئله، وارد نشدن به مرحله تفکر انتزاعی است.
در این مرحله - که بعضی در سنین راهنمایی به آن وارد میشوند - کودک میتواند فرض بگیرد که فلان احتمال میتواند اتفاق بیفتد یا نیفتد؛ چیزی که ما در کلاسهای جبر میخواندیم و از x ها و Yها به جای اعداد واقعی استفاده میکردیم و آنها را قابل تعمیم به هر مسئله مشابهی میدانستیم. در واقع، حوزه تفکر انتزاعی خیلی وسیعتر است و کل پیشرفت علوم به این حوزه وابسته است.
در تفکر انتزاعی پژوهشگر برای حل یک مسئله ترکیب شیمیایی، حتما لازم نیست که در آزمایشگاه شیمی مواد را با هم ترکیب کند تا ببیند چه اتفاقی میافتد (تفکر عینی) بلکه با حل مسئله روی کاغذ، میتواند حدس بزند چه فعل و انفعالاتی رخ میدهد. متاسفانه همانطور که پیاژه گفته است، خیلیها اصلا به مرحله تفکر انتزاعی نمیرسند و همه مسائلشان را به شیوه پردردسر عینی حل میکنند.
تمام تلاشهای آموزش تفکر انتقادی، در واقع اصلاح یک فکر عینی و امتحان آن با تفکر انتزاعی است. به زبان سادهتر؛ انتقال از دنیای خودمحوری - که بر مبنای تجربیات شخصی محدود و واقعیات ملموس ساختهایم - به دنیایی غنیتر و انتزاعیتر و پر از ارزشها، بینشها و حقیقتهای گوناگون.
یک شیوه برای نقد یک اثر ادبی
هلمبرگ، یکی از اساتید ادبیات غرب - بعد از اینکه با استادان دیگرش در مورد تفکر انتقادی همفکری کرد، یک روش جالب برای نقد تمام آثار ادبی به کار بست. او در هر اثر ادبی، 4 لایه را مشخص میکرد و به دانشجویانش میگفت که شواهدی برای این 4 لایه پیدا کنند.
لایهها از سطحیترین تا عمیقترین، به ترتیب اینها بودند:
لایه حسی (عینی)
لایه عقلانی (فکری)
لایه تخیلی (استعاری)
لایه فرضی (اسطورهای)
مثلا برای بررسی «طاعون»، اثر آلبر کامو سطحیترین لایه، نتایج وحشتناک بیماری طاعون برای مردم یک منطقه است. موشهای صحرایی، دملهای کورکدار و بوی عفونت جسد مرده، شواهدی برای این لایهاند.
در لایه فکری یک منطق برای تبیین بیماری در کتاب است که خاص کامو است و قابل مقابله با منطق پزشکی. در سطح استعارهای، طاعون استعارهای است از جنگ جهانی دوم و در سطح اسطورهای کلا موقعیت فلاکتبار انسان در جهان، مدنظر کامو است.
4 فرمان برای رسیدن به تفکر انتقادی
روانشناسها با کمک همان شیوههای عجیب و غریبی که گفتیم، دیدند که افراد با تفکر انتقادی بالا مثلا استادان نظریهپرداز یا خبرنگاران زبده، همیشه 4 شیوه را همراه با هم یا تنها در مقابله با مسائل کاریشان در نظر میگیرند. این هم آن شیوهها که میتواند بهکار شما هم بیاید:
1 سیبزمینی نباشید!
وقتی که در مقابل یک نظریه یا یک انتخاب یا یک تصمیمگیری قرار میگیرید منفعل نباشید تا دیگران حرف بزنند. افراد دارای تفکر انتقادی به جای ساکن ماندن و گوش دادن، خودشان وارد صحنه میشوند، تصمیمگیری میکنند، مسئولیت تصمیمگیریهای خودشان را میپذیرند و خود را متعهد به حل مسئله خودشان میدانند. خلاصه حسابی اکتیو باشید.
2 پرسیدن عیب نیست
شما برای اینکه خودتان نظریههای خودتان را در مورد زندگیتان، ارزشهایتان و کارتان داشته باشید، باید بدانید قبلیها دقیقا چه گفتهاند و کجاهای کارشان میلنگیده است. حتما استادانی را دیدهاید که شیفته دانشجویان سؤالکنندهاند. اما سؤالها از ساده شروع میشوند تا پیچیده. از سادهترینشان شروع میکنیم:
واقعیتها: سؤالات کوتاه پاسخی که در مقابل کجا، کی، چه کسی و چگونه میآیند، سادهترین سؤالاتند؛ سؤالاتی که جوابهایشان در فرهنگ لغتها و کتابهای اطلاعات عمومی بهراحتی پیدا میشود. مثلا اینکه ویرجینیا وولف در چه سالی خودکشی کرد؟
تفسیر: این سؤالها یک گام فراتر از بالاییها هستند. در این مرحله ما میخواهیم رابطه بین 2 واقعیت را دریابیم. مثلا اینکه آیا ممکن است ربطی بین خودکشی ویرجینیا وولف و شرایط سیاسی یا ادبی آن دوره انگلیس وجود داشته باشد؟
تجزیه و تحلیل: سؤال کردن از اجزاء یک کل و ربط این اجزاء با کل. مثلا سؤال در مورد اجزاء یک اکوسیستم جنگ و رابطه این اجزاء در مقابل هم.
ترکیب: ترکیب کردن اطلاعات برای تشکیل یک کل جدید؛ کاری که نظریهپردازان، شاعران، نقاشان و داستاننویسان استاد آن هستند. تصور کنید وقتی که یک هنرمند بخواهد از برگ توی خیابان، پرده کهنه خانه مادربزرگ و لباس عروسک خواهر کوچک یک کولاژ بسازد، در ذهنش چه اتفاقی میافتد؟
ارزیابی: اینکه ما بتوانیم در مورد یک سری اطلاعات قضاوت کنیم و به آن نمره دهیم. مثلا ارزیابی نظریه سوررئالیستها با توجه به استانداردهای هنری.
کاربرد: ما در این قسمت خیلی میلنگیم. اینکه یک رابطه را کشف کنیم، به تنهایی کافی نیست. اینکه ما در پایاننامههایمان بفهمیم که بین افسردگی و فشار شغلی رابطه است، فقط زمانی معنادار میشود که غیر از نمونه پایاننامهمان، در یک جای دیگر هم آن را به کار ببریم. سؤال در مورد اینکه نظریهای که در مورد یک محیط صادق است در محیط دیگر هم کاربرد دارد مفهوم سؤال در مورد کاربرد است.
3 منبع بخواهید
یکی از راههای بررسی افکار و عقاید این است که فرد از خود یا دیگران سؤال کند که چرا به آنها اعتقاد دارد؟ همیشه در مقابل عقاید دیگران بلهگو یا خیرگو نباشید. اول منابع و توجیهاتشان را بررسی کنید، بعد نظرتان را بگویید. معمولا افکار و عقاید از 4 منبع سرچشمه میگیرند: الف: مراجع قدرت نظیر والدین، معلمان، رهبران سیاسی یا مذهبی. ب: کتابها. مطبوعات. ج: شواهد واقعی. د: تجربیات شخصی.
اول ما باید بدانیم که منبع عقیده خودمان یا دیگری در مورد یک چیز مشخص، کدام یک از این منابع چهارگانه است؟ بعد هم با این سؤالها اعتبار این منابع را بررسی میکنیم: آیا مراجع قدرت خودشان در این زمینه اطلاعات دارند؟ آیا اطلاعاتشان آنقدر هست که در آن مورد نظر داشته باشند؟ آیا اطلاعاتشان قابل اعتماد است؟ آیا تا به حال اطلاعات غلط دادهاند؟ آیا دیگران هم با آنها موافقند؟ آیا نویسندگان کتابها در آن حوزه مطالعه کردهاند؟
آیا کتابهای دیگر هم آنها را تایید میکنند؟ دلایل نویسندگان برای اثبات عقایدشان چیست؟ چگونه میتوان شواهد واقعی را ثابت کرد؟ آیا میشود جور دیگری هم واقعیات را دید؟ تجربه شخصی من در چه شرایطی روی داده است؟ آیا امکان دارد حافظهام تجربهام را تحریف کرده باشد؟ آیا میشود از این تجربه یک نتیجه دیگر هم گرفت؟ و...
4 نظر دیگران را هم بشنوید
گوش کردن به نظریات دیگران و ارزیابی آنها، یکی از بهترین راههای رسیدن به تفکر انتقادی است. همه چیز را همگان دانند. جواب یک سؤال فقط در انحصار یک نفر نیست. در مقابل ایدههای دیگران و نظرات مخالف انعطافپذیر باشید. تا شما این کار را نکنید، نمیتوانید عقاید سفت و سخت شده خودتان را تغییر دهید.
به جاهای جدید بروید. کتابهای جدید بخوانید. فیلمهای جدید ببینید. با مکتبهای فکری جدید آشنا شوید. در همه این کارها یک چیز با ارزش نهفته است؛ گوش دادن به یک نفر دیگر.