این مرحله (جداییطلبی کودک از مادر)، چگونه شروع میشود و چه مدت طول میکشد؟
بعد از طی مرحله همزیستی که حدود سه تا چهار ماه است، از حدود شش ماهگی، آرام آرام پروسهای آغاز می شود که در واقع کودک میخواهد به تدریج به یک نوع فردیت جدا از مادر دست یابد. در حالی که به نظرمیرسد در این شش ماه خیلی جدا از هم نبودهاند.
علایم این دوره چیست؟
علایم شایع این نوع فردگرایی و تفردخواهی،برای مثال، امتناع بچه از خوابیدن، خوردن و ابراز تمایل به چیزی از این آغوش به آن آغوش رفتن است. به این گونه، یک وجود مستقل و "رای من" در حال شکلگیری است. این "من" را شما آرام آرام میتوانید احساس کنید.
به عبارتی، به محض اینکه تحرک بچه آغاز میشود؛ او میخواهد به دلخواه خودش فاصله گرفتن از مادر را تجربه کند. در این حالت، اگرچه او پس از طی مسافتی دوباره برمیگردد و مادر را برای اطمینان، چک میکند؛ ولی همین دورشدن فیزیکی نشان میدهد او میخواهد "من" خود را به صورت مستقل از من مادر، شکل دهد.
در این دوره، نکته مهم آن است که مادر، در تمام مدت به صورت ثابت، استوار و پایدار سر جای خودش قرار دارد.مادر از دورشدن کودک برآشفته نمیشود و ستون پایدار و رکن محکم فضای زندگی اوست. و همین حضور مادر است که به کودک اجازه میدهد"من" خود را کسترش دهد.
در این روند، کودک با چه رفتارهایی "من" قویتری را نشان میدهد؟
ادامه این رفتارها عموما در سال دوم، وقتی که کودک کلام را به کار میگیرد، دیده میشود. او در این زمان، "نه" گفتن را آغاز میکند؛ حتی برای کارهایی که دوست دارد آنها را انجام دهد. مادر به او میگوید، غذا میخواهی، میگوید "نه" یا "میآیی برویم بیرون" ،می گوید،"نه". در حالی که به دنبال آن "نه"، بلند میشود و کفشهایش را میپوشد.
این "نه"، همان داستان تفرد و جدایی است که کودک بروز میدهد. او در واقع این گونه میخواهد نشان دهد که نظرش میتواند با نظر مادر، متفاوت باشد. در این زمان، بسیار مهم است که به او اجازه این جداسازی داده شود.
ولی به نظر میرسد این داستان جداییطلبی، کمتر برای خانوادهها قابل درک است. به عبارتی برای آنها خیلی قابل پذیرش نیست که کودک در فاصله شش تا دو سالگی به گونهای ساز جدایی و استقلال بزند.
بله، برخی از خانوادهها که در مورد مسایل تربیتی سختگیرترند خیال میکنند بحرانی که باید در دوران نوجوانی آغاز شود،حالا در شش ماهگی آغاز شده و بچه نافرمان است. اما باید متوجه باشند که این علایم نشانه اظهار وجود و ابراز من است. یعنی برای او اینکه به ماست وسط میز چنگ بیندازد و آن را بریزد، یک فعل محسوب میشود و او میخواهد نقش یک فاعل را داشته باشد.
به عبارت دیگر، کودک میخواهد از آن وضعیتی که فقط یک موجود آویزان و نیازمند بوده خارج شود و خود را تبدیل به یک موجود فاعل کند. این فاعلیت برای او بسیار مهم و لذتبخش است.
این موضوع چه دورهای از زندگی کودک را دربرمیگیرد؟
این مورد به سال اول و دوم زندگی کودک برمیگردد و به معنای نافرمانی، سرکشی و عصیان نیست. در واقع،یک آدم تازه و درحال شکلگیری است. ولی براین نکته تاکید دارم که در سنین بالاتر موضوع فرق میکند. برای مثال، در مورد یک بچه 4 ساله که کار زشتی را انجام میدهد، برخورد متفاوتی لازم است.
ولی در آن ابتدا، برای نمونه، وقتی مادر میخواهد به کودک سوپ دهد ولی او صورتش را به مفهوم اینکه نمیخواهد آن را بخورد، برمیگرداند؛ باید به او اجازه داد که نیم ساعت بعد، این کار دنبال شود. نه اینکه همان جا دهان کودک را به زور بازکنیم و سوپ را به او بخورانیم.
به این ترتیب با برخوردهای مناسب میتوانیم به کودک کمک کنیم که"من" او زودتر شکل بگیرد.
آیا آن احسای ایمنی که مادر، در ماههای اول تولد کودک به او میدهد در شکل دهی این "من" تاثیرگذار است؟
بله، دقیقا همین طور است. اساسا اگر آن بستر امنیت (secure base) برای کودک ایجاد نشود، دیگر نمیتوانید منتظر باشید که مراحل بعدی اتفاق بیافتد.
مراحل رشد تقریبا درتمام نظریه ها مثل ساخته شدن یک دیوار از پایین به بالاست اگر شما ردیف اول را درست پیریزی نکنید نمیتوانید انتظار داشته باشید که قسمتهای فوقانیتر به درستی ساخته شوند.
"epigenetic principle"، یعنی تشکیل "من" و توانایی برقراری رابطه با دیگران زمانی مقدور است که این احساس ایمنی به درستی ساخته شود. طبیعی است وقتی این دیوار به شکل نادرستی بالا میرود براساس همان ضربالمثل معروف، تا ثریا میرود دیوار کج.