از فانتزی بودن اما تعدادی موقعیت باورناپذیر دارد و طراحی لباس و صحنهای گل درشت با رنگهای تند و نامتناسب. مردهای که در حال غسل دادنش از جا برمیخیزد و وصیتهای لازم را به پسر بزرگش میکند. سه خواهری که به صورت صوری به عقد مردی سادهلوح درمیآیند و مردی که سه همسر دارد که در تمام دقایق فیلم در حال دعوا با یکدیگرند.
مردهای که دستش را از قبر بیرون میآورد و مچ کسی را که در حال دلهدزدی از روی قبرهااست میگیرد. فیلم برای خنداندن مخاطب به چنین چیزهایی متوسل شده است و البته بازی حمید لولایی در سه نقش. لولایی که این بار هم برای تکمیل شدن بساط، جمله معروف «نه غلام»اش را تکرار میکند.
«اگه میتونی منو بگیر» از آشفته بازاری حکایت دارد که البته به نظر نمیرسد کارگردان جوانش سهم زیادی در آن داشته باشد. مطابق معمول سینمای بدنه، تهیهکننده قصهای را پسندیده، به فیلمنامهنویس جوانی سفارش نوشتن فیلمنامه را داده و بعد با بازیگرانی که به نظرش مناسب بودهاند قرارداد بسته است. احتمالاً از این جا به بعد بوده که سر و کله کارگردان جوان پیدا شده است. او وظیفه داشته داستان را صرفاً مصور کند، که این کار را هم کرده است.
شاهد احمدلو کارگردان جوانی که این روزها «اگه میتونی منو بگیر»را بر پرده دارد، از دوران کودکی در سینما حضور داشته است. چهره او را در «سرب»، «دندان مار» و «گروهبان» به خاطر میآوریم.
سه همکاری پیاپی با مسعود کیمیایی که فیلم به فیلم نقش شاهد احمدلو پررنگتر شد. احمدلو بعد از چند تجربه دیگر در عرصه بازیگری که چندان هم موفقیتآمیز نبود، تصمیم گرفت به جای حضور در جلوی دوربین، به پشت صحنه بیاید و روی صندلی کارگردانی بنشیند.
او چند فیلم کوتاه ساخت که در میانشان «سینما سگ» فیلم متفاوتی از کار درآمد منتها احمدلو در ورود به سینمای حرفهای و ساخت فیلم بلند، ترجیح داد که در دل سینمای بدنه حضور بیابد. ساخت دو کمدی که با فاصله کوتاهی از یکدیگر کلید خوردند حاصل این تصمیم است. «چند میگیری گریه کنی» پارسال اکران شد و «اگه میتونی منو بگیر» چند روزی است که بر پرده آمده.
از سر و شکل هر دو فیلم مشخص است که با بودجهای اندک و در زمانی کوتاه ساخته شدهاند. برخی از ضعفهای فیلم را میشود به پای شتابزدگی در مرحله تولید نوشت. اما ماجرا فقط این نیست؟
مسئله اصلی تلقی احمدلو از سینمای کمدی است. تلقیای که به شهادت فیلمها، براساس سادهانگاری و سهل پسندی شکل گرفته است. مثلاً در «اگر میتونی منو بگیر» چیزی به نام فیلمنامه وجود خارجی ندارد. فقط با یک طرح چند خطی مواجهیم که درست بسط نیافته است.
فانتزی بودن فیلم، باعث شده تا فیلمنامهنویس و کارگردان پای هر چیز بیربطی را به این بهانه وارد اثر کنند. مردی میخواهد برادر سادهلوحش را از میان بردارد. طبق یک سنت قدیمی و براساس وصیت پدری که تازه درگذشته، باید او سه زن بگیرد. سه زنی که توسط برادر بدجنس و از طبقه فرودست انتخاب میشوند و قرار است سر برادر سادهلوح را زیر آب کنند. نتیجه کاملاً قابل پیشبینی است؛ این که یکی از خواهرها، شیفته سادگی و صمیمیت مرد سادهلوح شده و ماجرا ختم به خیر شود.
فیلم جدای از این پر است از صحنههای اضافه که قرار است تماشاگر را بخنداند و کارگردان برای این هدف، از هر راهی استفاده کرده. مثل حضور علی صادقی با آن حرکات موزون در قبرستان یا انبوه آدمهای عقب افتاده و دچار نقص فیزیکی که بیش از هر چیز از سوءتفاهمی به نام سینمای کمدی در این سامان حکایت دارند.
راستی احمدلو، چند سال پیش فیلم جذابی از پشت صحنه «کاغذ بیخط» ساخت که در آن میشد نشانههایی از ذوق و قریحه فیلمسازی، مشاهده کرد. حالا او دو فیلم بلند سینمایی ساخته که در هیچ کدامشان نمیشود ذوق و قریحهای را سراغ گرفت. به نظر میرسد در برخی تولیدات سینمای بدنه، مناسبات حرفهای به گونهای رقم میخورد که کارگردان وظیفهای جز مصور کردن داستان ندارد.
احمدلو اگر میخواهد در این سینما به توفیق برسد باید راهی برای خروج از دایره بستهای که دچارش شده بیابد، وگرنه ساختن فیلمهای نازلی که مشخص است فیلم تهیه کنندهاند، نه کارگردان؛ اعتباری را برای او به همراه نخواهد داشت.