کلاسیک اسم یکی از مکتبهای ادبی غربی هم هست که از مهمترین اصول آن در آفرینش هنری و ادبی، تقلید از طبیعت و عقلگرایی است. اما درستترین معنی برای رمانهای کلاسیک، داستانهایی است که بدون در نظر گرفتن زمان نوشتهشدن آنها، بهعنوان بهترین رمانها در طول تاریخ از سوی منتقدان و خوانندگان جدی کتاب انتخاب شدهاند و از آنها بهعنوان سرمشق و الگویی در داستاننویسی یاد میشود.
ما هم میخواهیم، هربار یکی از رمانهای کلاسیک دنیا را معرفی کنیم. شاید فیلم یا سریالی را که براساس آنها ساخته شده است دیده باشید، اما برای نویسندهشدن هیچکاری بهتر از خواندن و لذت بردن از کلمات نیست!
* * *
دُن کیشوت؛ نجیبزادهی کاغذی
شده گاهی اینقدر در کتاب و داستانش غرق بشوید که گذر زمان را احساس نکنید؟ شده گاهی آنقدر عاشق قهرمان داستان بشوید که دوست داشته باشید جای او باشید و مثل او رفتار کنید یا حرف بزنید؟ داستان «دن کیشوت» دقیقا از همینجا شروع میشود.
«آلونسو کیخانو» یک نجیبزادهی اسپانیایی بازنشسته است که تمام وقتش را صرف خواندن کتابهایی دربارهی قهرمانان قرون وُسطی و شوالیهها میکند. آلونسو آنقدر غرق در این کتابها میشود که کمکم خیال میکند خودش هم یک شوالیه است. پس تصمیم میگیرد ماجراجویی بزرگش را آغاز کند. آلونسو اسم خودش را به «دن کیشوت» تغییر میدهد، اسم اسب پیرش را هم «رُزی نانت» میگذارد و به همراه نوکرش «سانچو پانزا» سفرش را برای مبارزه با بدی و کسب افتخار شروع میکند.
همهچیز به چشم دن کیشوت جور دیگری میآید. او مسافرخانههای کهنه را قلعههای باشکوه میبیند و به جنگ آسیابهای بادی بزرگی که مثل غولهای بی شاخ و دم به نظر میرسند، میرود. سفر دن کیشوت، ماجرای مردی است که دنیای واقعی را مثل کتابها تصور میکند و بزرگترین آرزویش قهرمانبودن است.
* * *
نویسندهی بدشانس
«میگوئل سروانتس»، در سالهای پایانی قرن شانزدهم در شهری در نزدیکی شهر مادرید در اسپانیا به دنیا آمد. تحصیلاتش را در مادرید به پایان رساند و به ارتش اسپانیا پیوست. او در جنگ دریایی «لپانتو» شجاعتهای زیادی از خودش نشان داد و دست چپش مجروح شد، به همین دلیل به او لقب «جانباز لپانتو» اهدا شد.
بعد از پایان جنگ، به همراه برادرش کار بر روی کشتی را شروع کرد؛ اما از شانس بد، دزدان دریایی به کشتی آنها حمله کردند و هردو اسیر شدند و به عنوان برده به الجزایر رفتند. سروانتس پنج سال در الجزایر اسیر بود، چندبار اقدام به فرار کرد که هیچکدام موفقیتآمیز نبود تا بالاخره خانوادهاش موفق شدند پولی را که دزدان دریایی برای آزادی او خواسته بودند فراهم کنند و او را نجات بدهند. بعد از آزادی، به عنوان مأمور مالیات مشغول به کار شد، اما از آنجایی که دفتر حساب و کتابش چندان منظم نبود، چندبار به اتهام دزدی، به زندان افتاد. سروانتس نوشتن رمان دنکیشوت را در زندان شروع کرد و خیلی زود این کتاب او را در تمام دنیا به شهرت رساند. سروانتس در خانوادهای فقیر به دنیا آمد، مثل دن کیشوت زندگی پرماجرایی داشت و هرچند در فقر از دنیا رفت، اما مشهورترین چهرهی ادبیات اسپانیایی به شمار میرود.
ماجرای جلد دوم
گفته شده دن کیشوت از پر تیراژترینهای کتاب دنیاست. این داستان در دو جلد نوشته شده، اما فاصلهی بین نگارش و انتشار این دو کتاب نزدیک به ۱۰ سال است. کتاب اول، پر از ماجراست و لحنی طنزآمیز و شیرین دارد. بعد از انتشار آن، هیچکس فکر نمیکرد ماجراهای دنکیشوت دنباله داشته باشد؛ اما شخصی به نام «آلنسو فرناندز دی آولاندا» دنبالهی ضعیفی برای دنکیشوت نوشت و همین موضوع سروانتس را مجبور کرد تا در جواب فرناندز، جلد دوم دن کیشوت را بنویسد. جلد دوم با جلد اول متفاوت است و بیشتر از اینکه طنز باشد، داستانی جدی است. گفته شده روزی فیلیپ سوم، پادشاه اسپانیا، مردی را در کنار جاده میبیند که مشغول خواندن کتابی است و از شدت خنده اشک از چشمانش سرازیر میشود. پادشاه با دیدن این صحنه میگوید: «آن مرد یا دیوانه است یا مشغول خواندن دن کیشوت!»
* * *
نوبل اسپانیایی
یکی از معتبرترین جایزههای ادبی دنیا به نام سروانتس نامگذاری شدهاست و هرسال در روز مرگ او در مادرید به برنده اهدا میشود. جایزهی ادبی سروانتس به نوبل ادبیات اسپانیایی مشهور است و به نویسندگان اسپانیایی زبان دنیا یا کتابهایی که به زبان اسپانیایی ترجمه شدهاند، تعلق میگیرد. «خورخه لوئیس بورخس» از آرژانتین، ماریو بارگاس یوسا از پرو و «کارلوس فوئنتس» از مکزیک، از جمله نویسندگان مشهور برندهی جایزهی ادبی سروانتس هستند.
* * *
دن کیشوت، پدر رمان مدرن
کتاب دنکیشوت، اولین رمان مدرن دنیاست. سروانتس با ترکیب دو نوع داستان، موفق به آفرینش شیوهی تازهای در داستاننویسی شد. او حکایتهای طنز اسپانیایی را که «پیکارسک» نام داشتند، با داستانهای قهرمانی و عاشقانهی قرون وسطی که به آنها «رمانس» میگفتند و شوالیهها قهرمانان آنها بودند، ترکیب کرد و داستان بلند ماجراجویانهای پدید آورد که تا پیش از این در ادبیات دنیا سابقه نداشت و بعدها با نام «رمان» به شهرت رسید.
با اینکه نزدیک به پنج قرن از نوشتن دنکیشوت میگذرد، دربارهی این کتاب مطالب زیادی نوشته شده است. خیلیها معتقدند سروانتس با خلق دنکیشوت سعی داشته تا جامعهی اسپانیا را با زبانی طنزآمیز نقد کند. اما من فکر میکنم سروانتس هم آرزو داشته، برای یکبار هم که شده، حتی در قالب قهرمان کتابش، شوالیهبودن و ماجراجویی را تجربه کند و راهی برای فرار از زندگی سخت و عجیبش پیدا کند. انگار دن کیشوت بودن، رؤیای همهی آدمهای کتابخوان است.