به درستی که هرشخصی را از جانب خدا مراقب و محافظی است
سورهی طارق، آیهی ۴
* * *
تمام کوچه را چراغ روشن کردهای. تمام خیابان را. تمام شهر را. دست مرا در دست روشناییهای بیپایان گذاشتهای و به تماشای ضیافت نور بردهای.
در وجود من یک ماه قرار دادهای. ماهی که ذات مرا برایم روشن میکند و تاریکیهایم را به دست مهتاب میسپارد. به من طعم روشنایی را چشاندهای. مرا از نور آغاز کردهای و در امتداد نور ادامه دادهای. مرا به فلسفه ی نور سپردهای. مرا به تماشای شهر روشن بردهای.
با من از سپیده حرف میزنی. از دمدمای صبح شعر میخوانی و به سمت روزنههای نور هدایتم میکنی. تو، نور من هستی.
ماه تو مرا در آغوش میگیرد وقتی شب بر من فرو میریزد. رو به من هزار پنجره باز میکند تا روشن شوم. مهتابی شوم. پیدا شوم. ماه تو خیابان را لبریز از زندگی میکند. شهر را شور و شوق تازه میبخشد. شب را به حیرت میاندازد وقتی از دستهایش سپیدی نزول میکند. ماه تو، مراقب من است. دلواپس تاریکیهای من است. ماه تو، ناجی من است.
شهر تو روشن است، من اما گاهی در خودم تلنبار میشوم. در خودم فرو میروم و دنبال روزنهای از سمت تو میگردم. روزنهای که مرا به ذات خودم بازگرداند. مرا از فلسفهی نور لبریز کند. نوری که از وجود توست.
ماه تو رسم روزنهها را خوب میداند. میداند چهطور باید آنها را پیدا کند و خودش را در دلشان جا کند. من اما رسمشان را نمیدانم. گمشان کردهام. بلد نیستم چهطور پیدایشان کنم. باید به ماه درونم بازگردم تا بتوانم آنها را پیدا کنم. بعد به خانهی دلم دعوتشان کنم. باید پر از روزنه باشم. روزنهها، یک ماه را هزار ماه میکنند. یک نور را هزار نور میکنند. نور را پخش میکنند و جهان را روشن... روزنههای تو، روزنههای نورانی تو، مراقب من هستند. از من تاریکی ابدی را پاک میکنند. برای روشناییام آمین میگویند.
تمام کوچه را چراغ روشن کردهای. تمام خیابان را. تمام شهر را. مرا به نور فراخواندهای. مرا به سمت نور هدایت کردهای. به من روزنههای بی نهایت دادهای تا نور ماه درونم را به هزار سمت منعکس کنند. به من محافظی دادهای که مراقب سپیدیهایم باشد. ماه تو، روزنههای تو، حتی چراغهای شهر تو، مراقب من هستند. من، راه را گم نخواهم کرد.
نظر شما