اقتصاد، پديدهي پويا و پيچيدهاي است و رشد اقتصادي هم تابع عوامل زيادي است. فقط وقتي مجموعهاي از همهي اين عوامل فراهم باشد، ميتوان اميد و انتظار داشت كه رشد اقتصادي بويژه رشد پايدار اتفاق بيفتد و استمرار يابد. از مهمترين عواملي كه بر رشد اقتصادي مؤثرند ميتوان به سرمايه، تكنولوژي، زيرساختها، منابع طبيعي، اندازهي بازار و منابع انساني اشاره كرد.
در همهي مدلها و الگوهايي كه رشد اقتصادي كشورها را اندازه ميگيرند، سهم مهم و قابل توجهي به عامل منابع انساني اختصاص دارد. براي مثال در گزارش "شاخص رقابتپذيري جهاني" كه هر ساله از سوي مجمع جهاني اقتصاد منتشر ميشود، شاخص مهمي به نام كيفيت بازار نيروي كار وجود دارد كه متأسفانه كمترين/بدترين رتبهي كشورمان در مقايسه اي كه توسط اين مجمع انجام شده، مربوط به همين شاخص است.
رشد و رقابت در عرصهي پيچيدهي اقتصاد مستلزم بهرهبرداري بهينه از همهي استعدادها و ظرفيتهايي است كه در اختيار يك كشور يا يك بنگاه قرار دارد.
اصولاً يكي از تعاريف رايج و كامل از مديريت هم "تبديل كردن منابع و پتانسيلها به مطلوبيتها" است. كشورهاي و سازمانهاي در جستجوي رشد بايد فضاي لازم براي چنين رشدي را از طريق فراهم كردن زمينهها و ملزومات مورد نياز تأمين و آماده كنند و اگر منابع انساني كارآمد و شايسته از جملهي اين ملزومات باشد (كه همهي تجربهها و توصيهها در مورد چنين الزامي اتفاق نظر مؤكد دارند) آنگاه اين سؤال جدي و مهم مطرح ميشود كه فضاي لازم براي رشد و بهرهوري چيست؟ اين فضا را چگونه ايجاد و تقويت كرد؟ و آيا بدون تأمين پيشنيازهاي اساسي و تعيينكنندهاي مثل منابع انساني رشيد (رشديافته) ميتوان انتظار رشد پايدار سازماني يا ملي داشت؟
آمارها و اطلاعاتي كه در مورد نرخ بهكارگيري مؤثر ظرفيتهاي انساني در جوامع و سازمانهاي مختلف منتشر ميشود، بسيار جالب و قابل تأمل است و از ظرفيتهاي استفادهنشدهي زيادي حكايت دارد.
براي مثال در اطلاعاتي كه در يكي از كنفرانسهاي جهاني مديريت منابع انساني (كه هر سال در يكي از كشورهاي عضو اتحاديهي اروپا برگزار ميشود) ارائه شده، آمده است كه فقط 17 درصد از كاركنان انگليسي با همهي وجود و با بهكارگيري همهي توان و تلاش جسمي، فكري و روحي خود كار ميكنند.
اگر واقعيات بهرهوري نيروي انساني در كشور ما هم نزديك به همين شرايط باشد، اين اطلاع مهم و تكاندهنده نشان ميدهد حدود 80 درصد از كاركنان ايراني ظرفيتها، استعدادها، دانش و مهارتهايي دارند كه تاكنون مورد استفادهي مفيد (در مسير تحقق رشد اقتصادي سازماني يا ملي) قرار نگرفته است.
تعابيري مثل "سرمايهي انساني"، "مديريت داراييهاي نامشهود"، "توسعهي منابع انساني" و "بهرهوري منابع انساني"، اشاره به تدابير و تلاشهايي دارد كه براي بهكارگيري مؤثرتر اين منبع در مسير رشد و توسعهي كشورها و شركتها توصيه و تجربه شده است.
يكي از بزرگترين و معتبرترين تحقيقات كاربردي و ميداني در مورد شيوههاي مديريت و يا به تعبير امروزيتر رهبري منابع انساني به نحوي كه به موفقيت، رشد و توسعهي پايدار و رقابتي سازمانها بينجامد، پژوهش كمنظير مؤسسهي تحقيقاتي "گالوپ" است.
عرصهي اين نظرسنجي بيش از 170 كشور جهان را شامل ميشود و سازمانها و كسبوكارهاي پرتعداد و متنوعي را در بر ميگيرد. بعضي از مهمترين يافتهها و توصيههاي اين پژوهش معتبر كه ميتواند از طريق مديريت منابع انساني فضاي مناسب را براي رشد سازمانها و از اين طريق رشد كشورها تأمين كند از اين قرار است:
كاركنان بايد به كاري اشتغال داشته باشند و در زمينهاي بهكار گرفته شوند كه در آن استعداد و به آن علاقه داشته باشند. با تعبير زيباي "مازلو"، نسبت كاركنان سازمانها با شغل و نقشي كه دارند بايد مثل نسبت قفل و كليد آن باشد. رشد اقتصادي هم در سطح ملي و هم در سطح سازماني با كار يعني كار عادي حاصل نميشود و نياز به شاهكار دارد و شاهكارها هم از كساني سر ميزند كه توانستهاند بين شايستگيها، مهارتها و علاقهمنديهايشان از يكسو و شغل و نقشي كه بر عهده ميگيرند از سوي ديگر، بهترين تناسب ممكن را برقرار كنند.
كاركنان يك سازمان وقتي ميخواهند و ميتوانند به رشد سازمان متبوعشان كمك كنند كه اولاً از كاري كه بايد انجام دهند اطلاعات دقيق و شفاف داشته باشند، ثانياً نسبت به اهداف و برنامههايي كه بايد انجام دهند تعصب و تعلق خاطر داشته باشند و ثانياً با همهي وجود احساس كنند كاري كه انجام ميدهند، نقشي كه بر عهده گرفتهاند و مسيري كه در حال كمك به پيموده شدن آن هستند "مهم" است. همهي ما به اجراي تصميمات و پيشبرد برنامههايي كمك ميكنيم كه خودمان هم نقشي كوچك يا بزرگ در طراحي آنها داشته باشيم.
كاركنان بايد خود را در نتايج و دستاوردهاي حاصل از رشد و توسعهي اقتصادي در سطح ملي يا موفقيتهاي رقابتي در سطح شركتها شريك و ذينفع ببينند و بدانند.
رشد اقتصادي يك تحول همهجانبه است. بسياري از صاحبنظران معتقدند برنامههاي تحول از جمله برنامههاي مربوط به رشد اقتصادي بيش از مدير و مديريت نيازمند رهبر و رهبري هستند.
رهبران در پيروانشان انگيزه، اميد، ايمان، باور و اعتماد خلق ميكنند. هيچ تحول بزرگ و پايداري نه در سطح ملتها و نه در سطح شركتها بدون آنكه توسط رهبراني متفاوت و متمايز راهبري و هدايت شده باشد سراغ نداريم. رهبر رؤياهاي بلندپروازانه دارد، به دنبال تحقق آنها است و پيروانش يا كاركنانش را هم به دنبال اين رؤياها ميكشاند.
برنامههاي رشد اقتصادي بايد علاوه بر نتايج و دستاوردهاي بلندمدت، نتايج و پيروزيهاي كوتاهمدت هم داشته باشد. مردم (كاركنان) با ديدن نتايج كوتاهمدت اميدوار ميشوند و به تلاش براي پيمودن راه باقي مانده ادامه ميدهند. نيروهاي حافظ وضع موجود و افراد بدبين و منفيباف همه جا حضور دارند و ميتوانند در مسير پرفرازونشيب رشد مانع ايجاد كنند و از سرعت حركت در مسير رشد بكاهند.
رشد اقتصادي نيازمند افراد رشد يافته است و توسعهي اقتصادي هم انسانهاي توسعهيافته مي خواهد. مديراني كه برنامههاي رشد اقتصادي براي سازمانشان طراحي كردهاند بايد براي آموزش و پرورش كاركنانشان سرمايهگذاري كنند. آموزش و دانش و مهارت حاصل از آن ميتواند بر عملكرد و رفتار كاركنان و از اين طريق بر رشد و موقعيت رقابتي سازمان بيفزايد.
آنچه از اين يافتهها و از طريق الگوبرداري از سازمانهاي موفق ميتوان آموخت اين است كه:
• كاركنان را در برنامهريزي براي رشد سهيم كنند.
• كاركنان را در نتايج مثبت حاصل از رشد سهيم كنند.
• روي آموزش و پرورش كاركنان سرمايهگذاري كنند.
• استعدادهاي كاركنان را كشف و اين استعدادها را در بهترين نقش و مناسبترين شغل به كار بگيرند.
• چشماندازپردازي كنند تا كاركنان به اهداف و برنامههاي رشد ايمان و تعلق خاطر پيدا كنند.
نظر شما