این موضوع ، خود را به علمالحدیث و حوزه رسمی شریعت (فقه) محدود نکرده و در قلمروهای دیگر اندیشه و فرهنگ اسلامی نیز تاثیر گذاشته است. این روش دریافت حدیث ( اگر بتوان نام آن را به راستی «روش» گذاشت) همچنین دستمایه نگرشهایی گاه واپسگرایانه( دست کم چنان که استاد شهید مطهری در «خدمات متقابل اسلام و ایران» باز میگوید) در برخورد با مفاهیم دینی شده است.
در تاریخ 13 / 2 / 86 دومین نشست از سلسله نشستهای گروه تاریخ حدیث موسسه دارالحدیث برگزار شد. موضوع نشست« اخباریان؛ تاریخ و روش» بود که با حضور حجتالاسلام سید محمدکاظم طباطبایی، پژوهشگر حدیث، به طرح مباحث پرداختند. این نوشته گزارشی است کوتاه از این نشست مبسوط.
در آغاز جلسه استاد طباطبایی گفت: «ما در این جلسه از اخباریان و اخباریگری به عنوان یک مکتب و یک نگرش صحبت میکنیم که در قرن یازدهم شروع شد؛ بنا بر این اخبارگرایی به نحو مطلق یعنی گرایش به اخبار در کنار منابع معرفتی دیگر همچون قرآن و عقل اینجا مدنظر نیست».
ایشان در ادامه اظهار داشت رگههایی از این تفکر در بین افرادی که در دوران معاصر زندگی میکنند اجمالا به چشم میخورد اگرچه با فراز و فرودهایی؛ یعنی برخی از ویژگیهای آنها را دارا و برخی از ویژگیها را فاقد هستند.
طباطبایی سپس به اسباب به وجود آمدن تفکر اخباریگری پرداخت و گفت: «مرحوم میرزا محمد استرآبادی صاحب کتاب رجال که یکی از اساتید مرحوم محمد امین استرآبادی بود پیشنهاد احیای طریقه اخباریان را به ایشان داد. مرحوم محمد امین شاگرد صاحب« معالم» و صاحب « مدارک» بود و از آنها صاحب اجازه اجتهاد بوده است».
وی سپس نظریه معروف که تاثیرپذیری اخباریان از تفکر حسگرایی اروپائیان را مطرح می کند نقد کرد و گفت: «برخی گفتهاند صِرف همزمانی محمد امین استرآبادی با حسگرایان اروپا نمیتواند دلیل تاثیرپذیری اخباریان از حسگرایان اروپا باشد؛ چون فلسفه حسگرایی اروپا حدودا 80 سال بعد از ملا امین استرآبادی به مرحله اوج خود میرسد گرچه خود استرآبادی همعصر بیکن است ولی فاصله اروپا تا منطقه خاورمیانه با کشوری که ایشان در آن زندگی میکرد یعنی حجاز و تبادل فرهنگی بین آنها و مسلمانان خیلی بعید است و حتی فلسفه حسگرایی در زمان بیکن هنوز شکل نهایی خویش را به دست نیاورده بود. به هر حال اثبات تاثیرپذیری اخباریان از فلسفه حسی اروپا چندان آسان نیست.
نظریه دوم این است که اندیشه استرآبادی تحتتاثیر تفکر اهل حدیث سنیها شکل گرفته باشد؛ چون مدینه تحتتاثیر افکار اهل حدیث بود (و امروز هم همچنان ادامه دارد) حضور استرآبادی در این شهر که در واقع تحقیقاتش در آنجا شروع شد و در مکه پایان یافته باعث شده که این احتمال به ذهن خطور پیدا کرده که این تفکر برگرفته از تفکر اهل حدیث و سَلَفیها باشد. اثبات این نظریه هم چندان آسان نیست مخصوصا با توجه به این که مرحوم استرآبادی شدیدا تفکر ضد سنی دارد.
طباطبایی سپس به نظریه سوم پرداخت: «استرآبادی شاگرد صاحب مدارک و صاحب معالم بود و هر دو از سختگیرترین افراد نسبت به حدیث هستند؛ یعنی افراطی عمل میکنند. صاحب معالم در کتاب « ملتقی الجمعان» میگوید حدیث صحیح در نزد من حدیثی است که تمام افراد موجود در سند، عادل امامی باشند و دو نفر هم بر عدالت آنها شهادت داده باشند. طبق این معیار چه مقدار حدیث باقی میماند که با آن بتوان فقه را سامان داد؟ در واقع این معیار سختگیرانه موجب شد که خود صاحب «معالم» به این نتیجه برسد که با این معیار، تشکیلات فقه و معارف شیعی متزلزل میشود.
همین سختگیری را صاحب مدارک هم دارد. اصل سختگیری از شهید ثانی شروع شد و توسط صاحب معالم و صاحب مدارک ادامه پیدا کرد. به نظر میرسد پیامد این سختگیری، این واکنش را داشت که جریان اخباریگری توسط شاگرد خود اینها، مرحوم استرآبادی به وجود آمد.»
سپس از سوی حاضران در جلسه، جواب نظریه دوم مورد سئوال قرار گرفت که: شواهد موجود حکایت از تاثیر گرفتن محمد امین از فضای سَلَفیگری حجاز دارد؛ چون در همین دوران محمد بن عبدالوهاب متولد 1115 متوفای 1204 مدافع سرسخت جریان سَلَفیگری است و از خود اسم کتاب محمدامین هم شاید بتوان استفاده کرد (فوائد المدینه) که به دیده او سَلَفیان به شدت حدیثگرا هستند و او هم خواسته بگوید که چرا ما به روایات و اهلبیت(ع) این قدر اهمیت نمیدهیم و از طرفی این تفکر ادامه اندیشه گذشته شیعه در قرون نخستین است.
شما ببینید تفسیر عیاشی و تفسیر قمی را که در ذیل هر آیهای که روایت بوده، آن آیه را تفسیر کردند ولی اگر ذیلش روایت نبوده بدون تفسیر رها کردند.
آقای طباطبایی در پاسخ گفت: «این نکته را تا حدودی میپذیریم؛ یعنی عوامل مختلفی بر این تفکر تاثیرگذار بوده ولی به نظر میرسد تفکر اخباریگری واقعا نشأت گرفته از خود استرآبادی است ـ اگرچه تاثیر محیط مدینه قابل انکار نیست ـ ولی مخصوصا بیمهری صاحب مدارک و صاحب معالم به احادیث، تاثیرش بیش از بقیه عوامل بوده است».
وی سپس به بحث از هر یک از مبانی و معیارهای اندیشه اخباریگری پرداخت و بیان کرد که اخباریان معتقدند آنچه انسانها به آن احتیاج دارند، از احکام و معارف برای ما بیان شده و اگر چیزی در اختیار ما قرار نگرفته به آن احتیاج نداشتیم. آنان به نقد منابع معرفتی دیگر میپردازند. قرآن را قابل استناد نمیدانند مگر از طریق صحیح که همان طریق روایات اهلبیت(ع) است. همین دیدگاه را درباره احادیث نبوی هم دارند و اظهار میدارند که احادیث پیامبر(ص) هم قابل استناد نیست.
در مورد احادیث پیامبر(ص) اخباریان دچار چالش و مشکل شدید هستند؛ چگونه است که حدیث امام صادق(ع) قابل فهم است ولی حدیث پیامبر(ص) قابل فهم نیست. سومین منبع معرفتی عقل است که در احکام فقهی، توان درک و فهم مصلحت شارع را ندارد پس نمیتواند در احکام شرعی هیچگونه اظهارنظری بکند و در غیرفقه (معارف) هم همین را مطرح کردند.
حتی برخی گفتند در مسائل اعتقادی خاص (آنها که در حیطه فهم عقل است) عقل قابلیت درک ندارد؛ بنا بر این عقل باید از منابع معرفتی کلاً کنار گذاشته شود. چهارمین منبع اجماع است که قطع نظر از حجیت قول معصوم هیچ ارزشی ندارد؛ پس از مجموع ادله اربعه (قرآن، سنت، اجماع و عقل) سه دلیل را کنار نهاده و اظهار داشتند تنها روایات اهل بیت(ع) حجت هستند».
وی در ادامه گفت که چگونه وقتی سه منبع معرفتی کنار گذاشته شد، فقط یک منبع باقی ماند. برای حفظ این یک منبع نظرات متعددی طرح شد مثل این که مثلاً تمام احادیث کتب اربعه صحیح هستند یا همه حجت هستند یا تمام روایات شیعه این چنین هستند. از مباحثی که بعداً اخباریان به آن پرداختند بدعت بودن اجتهاد و تقلید بود. آنان میگفتند مردم موظف به یادگیری زبان عربی هستند تا به متن روایت معصومان عمل کنند؛ بنا بر این روایت «فللعوام ان یقلّدوه» را هم معنا کردند که منظور قبول روایت است نه این که رأی و اجتهاد ظنی مجتهد را بپذیریم.
در ادامه بحث گفته شد لازم است ما برخورد منصفانهای با جریان اخباریگری داشته باشیم. هم نواقص و زیانهای تفکر آنها را در جریان فکری تشیع ببینیم و هم منافع تلاشهایی که آنها انجام دادند را لحاظ کنیم.
از آثار سودمند حرکت آنها این بود که حدیث را که با دیدگاههای افراطی رو به مهجوری میرفت به صحنه حوزههای علمی وارد کردند؛ مثلاً کتاب «کافی» که تا قبل از این دوره مورد بیمهری قرار گرفته بود و حداکثر نسخهای از آن نوشته شده بود در این زمان حدود 40 شرح و حاشیه بر آن نوشته میشود و بسیاری از کتابهای دیگر مانند «منلا یحضره الفقیه»، «نهج البلاغه» و «صحیفه سجادیه» مورد توجه قرار میگیرد.
بحارالانوار نوشته میشود. وافی و وسائل تدوین میشود و تفاسیر متعدد روایی نگاشته میشود. از طرفی توجه فراوان به حدیث سبب آسیب دیدن فقه شد. ما بعد از «جامع المقاصد» کار فقهی قوی در طول این مدت نداریم.
نکته منفی دیگر بیاحترامی به عالمان پیشین یا به قول صاحب «حدائق» زبان درازی نسبت به علمای پیشین است تا به میرزا محمد اخباری میرسد که بیمنطقترین فرد اخباری نسبت به فقها است. البته اخباریان همه در یک سطح نیستند. یک طرف میرزا محمد اخباری و طرف دیگر مرحوم شیخ یوسف بحرانی است. مرحوم بحرانی عالم بسیار عفیفی است، زبان بسیار پاکی دارد، متفکر و پژوهشگراست و به روایات و جمع روایات و تتبع در آنها واقعا مقیّد است.