صادق زيباکلام . استاد دانشگاه تهران در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«فقدان پاسخگویی» نوشت:
شعار طرفداران رييس دولت سابق که هفته گذشته به مناسبت فوت مادر ايشان به ديدار او رفته بودند با صداي بلند سر داده ميشد: به جان هرچي مرده/ احمدي برميگرده»! به نظر نميرسد کساني که اين شعار را سر ميدادند، شناخت خيلي درستي از مناسبات عالم سياست در ايران داشته باشند.
زیرا اگر غير از اين ميبود، ميدانستند خيلي نيازي به اداي سوگند به «جان هرچي مرد» در تاکيد اينکه محمود احمدينژاد به قدرت بازميگردد، نداشتند. اتفاقا احتمال آنچه ميگويند خيلي هم کم نيست و نيازي به قسميادکردن ندارد. نظام اجرايي ما دو ويژگي دارد که اتفاقا بازگشت رييس دولتهاي نهم و دهم را محتمل ميکند؛ نخست آنکه پاسخگويي خيلي در نظام اجرايي ايران، جدي گرفته نميشود.
مسوولان اجرايي هرکاري کردند، کردهاند و هرکاري هم نکردهاند، ديگر گذشته است. پاسخگويي در کار نيست، بنابراين چندان اهميتي ندارد که رييس دولت سابق درهشتسال مديريت خود بر قوهمجريه، چه کرده و چه نکرده است؟ از ديد حاميان وي، هرچه در آن مقطع صورت گرفته درست، لازم و ضروري بوده و همچنین هرچه را هم از قلم انداختهاند لازم و ضروري بوده که چنين شود. کشور هم بعد از هشتسال مديريت ايشان به هر وضعيتي که درآمده، آن وضعيت خيلي خوب و شايسته است.
بر اين اساس هيچکس نبايستي اين فکر را به ذهن خودش راه دهد که آخر چگونه ممکن است با آن کارنامه عجيب هشتساله، فردي مانند احمدينژاد بار ديگر هوس بازگشت به فعاليت اجرايي کلان داشته باشد؟ ويژگي دوم نظام اجرايي ما که بازگشت احمدينژاد را خيلي هم محتمل ميکند، عنصر آيندهنگري يا درستتر گفته باشيم نبود آن است. مديران دستگاه اجرايي، اغلب در لحظه و بهروز زندگي ميکنند. اينکه سياستهاي امروزين آنان چه نتايج و تبعاتي براي ١٠سال و يا حتي پنجسال آينده کشور به بار ميآورد، چندان موضوعيت نمييابد.
اينکه سياستها و عملکرد رييس سابق دولت در سالهاي ٨٤ تا ٩٢، در داخل کشور و در عرصه بينالمللي چه آثار و تبعات بلندمدتي براي کشور بهبارآورد، خيلي اهميتي ندارد. مهم «حال» است. به عنوان مثال او تصميم گرفت به ٧٥ ميليون جمعيت کشور، ماهانه ٤٥هزارو٥٠٠تومان پرداخت کند. اينکه اين پول در بلندمدت از کجا باید تامين ميشد و مهمتر آنکه در طولانيمدت، چه لطماتي به رشد و توسعه کشور وارد ميکرد -همچنان که امروز اين اتفاق افتاده است- خيلي اهميتي نداشت. صرفا جهت نشان دادن تبعات همين تصميم پرداخت يارانه فلهاي، بايد بگوييم که با احتساب ٧٦ميليون يارانهبگير (رقم پرداختي ديماه)، پولي که دولت آقاي روحاني ميبايستي بابت يارانه بپردازد، از کل بودجه عمراني يکساله کشور که ٤٢هزارميلياردتومان است بيشتر خواهد بود. اما از آنجا که نظام برنامهريزي ما نه خيلي مجهز به سيستم پاسخگويي و نه همچنین مجهز به آيندهنگري است، بنابراين احمدينژاد هرگز مجبور نشد در قبال اين سياست خود، پاسخگو باشد. بنابراین براي دوستاني که آرزوي بازگشت رييس دولت را در سر دارند، نه اين تصميم وي و نه هيچيک از تصميمات ديگر آن هشت سال، چندان موضوعيتي پيدا نميکند.
گويي رييس دولت در آن هشت سال در کشور ديگري، رييس قوهمجريه بوده و در ايران براي نخستينبار است که قرار است مسووليت اجرايي پيدا کند! ميماند نکته ظريفي که به نظر ميرسد «آنطرفآب»يها براي بازگشت وي به عرصه اجرايي قايل هستند و هر حرکت وي که حاوي نشانهاي از تمايل او به بازگشت باشد را معمولا با آبوتاب فراوان پوشش ميدهند. نگارنده آدم بدبيني نيست و بيش از دودهه است که دانشجويانم شاهد هستند چگونه با بندبند وجودم سعي ميکنم با «تئوريهاي توطئه» و «فرضيههاي داييجان ناپلئوني» بجنگم. اما بهراستي براي کساني که خير و سعادت ايران اسلامي را در بلندمدت نميخواهند، آيا سناريويي بهتر از بازگشت مجدد احمدينژاد به دولت وجود دارد؟
پالایش «ما نمیتوانیم» از دولت
محمد ایمانی در روزنامه كيهان نوشت:
هیجان مذاکره با آمریکا و خوشبینی نسبت به بستن با کدخدا پس از 2 سال فروکش کرده است. اکنون دیگر کسی نمیگوید بستن با کدخدا راحتتر است و ظرف 3 تا 6 ماه میتوان توافق کرد و آثار گشایش اقتصادی را به مردم نشان داد. اکنون دیگر کسی با ذوقزدگی برای سفر نیویورک یا وین و مسقط و ژنو تیتر نمیزند یا مثلاً مصاحبه نمیکند که بگوید تابوی بزرگ شکست و میتوانیم با دولت مؤدب و میانهروی اوباما پرونده هستهای را ببندیم. این هیجان حدود 2 سال پیش وقتی بالا گرفت که برخی نامزدهای انتخابات، مسئول تیم مذاکره کننده را سیبل کردند که بله میشد با آمریکا توافق کرد و شما نتوانستید. یا قبل و بعد از انتخابات، برخی رجال سیاسی لابهلای مصاحبهها گفتند که از 30 سال پیش در مکاتبات سری با حضرت امام- که حتی تایپ هم نکردند اما حالا دارند افشا میکنند!- نوشتهاند که میتوان و باید با آمریکای ابرقدرت تنشزدایی و اختلافات را حل کرد. پرگویی و نابجاگویی و جابهجاگویی- نظیر ادعای دروغ مخالفت امام با شعار مرگ بر آمریکا!- و در باغ سبز نمایی به موازات سیاهنمایی، طوفانی از هیجان مبتنی بر توهم را پدید آورد. برخی سیاستمداران و رسانهها و احزاب حامی آنها چنان گرد و غبار کردند و از بستن آمریکا به عنوان تنها کلید معجزه اقتصادی سخن گفتند که واقعیتها به حاشیه افتاد و فضاسازان خودشان نیز باور کردند در قواره منجی ظاهر شدهاند.
حالا اما آن هیجان فروکش کرده است. افراد منصفتر و عاقلتر این طیف میگویند نه دورنمای لغو تحریمها دیده میشود و نه گره اصلی اقتصاد ما متوجه تحریمهاست. اکنون این جانکری است که پس از دهها ساعت ملاقات با وزیر امور خارجه کشورمان و در آستانه دیدار دیگری در ژنو با زبان تهدید میگوید «باید از خوشبینی بیمورد در این مذاکرات دوری کرد. مذاکرات صالحی و مونیز (وزیر انرژی آمریکا) نشانهای از نزدیک شدن به تصمیمگیری در مذاکرات نیست. هنوز اختلافات اساسی وجود دارد. اگر ایران شرایط را نپذیرد، آمریکا آماده ترک مذاکرات است». دکتر ظریف پاسخ را پیشاپیش در مصاحبه با خبرگزاری مهر داده بود، آنجا که درباره تحریمهای جدید گفت «آنچه از سوی آمریکا و غرب نقض شده، عقلانیت است... تا هنگامی این تفکر را اروپاییها و آمریکاییها داشته باشند، به نظر نمیرسد امکان رسیدن به یک تفاهم جدی باشد. آنها باید تصمیم بگیرند که یا تحریم کنند و یا مذاکره کنند». ظریف شخصاً پرهیز دارد که 100 تحریم جدید را سند نقض توافق ژنو بداند چرا که در این صورت وسعت دادن به توافق ژنو در توافق نهایی بیمبنا و خلاف عقل است. با این حال برخی نزدیکان به آقای روحانی و ظریف روایت روشنتری دارند. سیروس ناصری یکی از دو دستیار اصلی آقای روحانی در مذاکرات هستهای دهه گذشته، 27 دی ماه 92 (یک ماه پس از آغاز اجرای توافق ژنو) در مصاحبه با ایرنا معتقد بود «توافقنامه ژنو دستاوردی بزرگ و نتیجه 10 سال برنامهریزی مستمر و تلاش پیوسته مسئولان مقاطع مختلف است».
او اما یک سال بعد، مانند خیلی از ناظران دیگر یا واقعبینی بیشتری سخن گفت. ناصری 24 آبان 93 به ایسنا گفت «هیئت مذاکره کننده باید به دقت جزئیات را بررسی کند تا تجربه توافق ژنو تکرار شود. اتفاقی که 20 ژانویه سال گذشته با اجرای توافق ژنو افتاد اتفاق مثبتی نبود و معلوم شد 5+1 به ویژه آمریکا هر جا که برخی موارد روشن نباشد سوء استفاده میکنند». ناصری یک ماه بعد (25 بهمن 53) در مصاحبه با خبر آنلاین خاطرنشان کرد «دغدغه سوء استفاده آمریکا از توافق دو مرحلهای که توسط رهبر معظم انقلاب مطرح شد، یک دغدغه عمومی است. در نوامبر سال گذشته توافقات و تعهداتی میان دو طرف تعریف شد اما در ژانویه وقتی مباحث جزئی مورد طرح قرار گرفت، هر جا محل تعبیر بود، از سوی آمریکاییها مورد سوء استفاده قرار گرفت». این دیپلمات نزدیک به روحانی اخیراً نیز در مصاحبه با روزنامه اعتماد تأکید میکند «دغدغه مقام معظم رهبری درباره نفی توافق دو مرحلهای، دغدغه بسیاری از کارشناسان است. مسیر مذاکرات و تجربه توافق موقت ژنو منجر به این شد که نه تنها آمریکاییها بلکه اروپاییها از هر روزنهای سوء تفسیر و سوء تعبیر میکنند و اقدامهای روشنی که مغایر با روح تفاهم کلی است انجام میدهند... اظهارات رئیس جمهور و وزیر امور خارجه در 2 ماه اخیر کاملاً گویای تردید و شک نسبت به حسن نیت طرف مقابل است». احیای تحریم کشتیرانی و شرکت ملی نفتکش ایران آخرین نمونه از اعتمادسازی(!) آمریکا و غرب است.
صورت مسئله روشن است. آمریکا دشمن ملت ما و دشمن شماره یک همه ملتهاست. او تصور میکند - و برخی اظهارات از سر هیجان به این تصور دامنزد - که با حربه تحریم میتواند ملت ایران را فلج کند. دشمنی به خباثت آمریکا و انگلیس و نظایر آنها چرا باید چنین حربهای را کنار بگذارند؟ به تعبیر اخیر رهبر حکیم انقلاب «در زمینه اقتصاد، دشمن به معنای واقعی کلمه برنامهریزی کرد... خب علاج چیست؟ معلوم است؛ دشمن دشمنی میکند. آیا ما توقعی از دشمن داریم؟ نه. از دشمن که نمیشود توقع داشت، از دشمن که نمیشود گله کرد. آیا ما از آمریکا گله داریم؟ ابداً. گله را انسان از دوست میکند. خب طبیعت دشمن دشمنی است. علاج چیست؟ علاج این است؛ یک ملت در درون خود تلاش بکند و کاری بکند که ضربه دشمن که حتمی است اثر نگذارد یا کم اثر بگذارد.». قرآن کریم درباره ناکارآمدی حربه دشمن یک تضمین مشروط به ما داده است. «یا ایهاالذین آمنوا علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم». اگر مؤمنان خود را پاییدند و اقتضائات هدایت خویش را پاس داشتند، در آن صورت اهل باطل نمیتوانند ضرر و آسیبی برسانند. سزاوار است بپرسیم آیا فرار 80 هزار میلیارد تومانی مالیاتی حتی در سطح برخی شرکتهای دولتی، قاچاق گسترده کالا که یک سوم کل واردات را تشکیل میدهد، تعلل در مطالبه معوقات کلان بانکی که تا 200 هزار میلیارد تومان هم برآورد شده، کوتاهی در اجرای 65 درصد احکام بودجه، کم توجهی به بازنویسی لوایح بودجه بر اساس منطق صرفهجویی و اقتصاد مقاومتی، تأخیر در اصلاح روند غلط پرداخت یارانهها که منجر به اتلاف حداقل 5 تا 10 هزار میلیارد تومانی منابع ملی میشود، عدم اهتمام جدی به ارتقای بهرهوری و کاهش وابستگی به درآمدهای پرنوسان نفتی و... هم متوقف به باز شدن یا باز نشدن قفل تحریمهاست؟ به فرض دور از واقع که تحریمها یکجا لغو شود یا مثلاً نفت به بالای صد دلار صعود کند، آیا قرار است به همان خوشنشینی معتاد به درآمدهای نفتی بازگردیم که هر وقت پول هنگفت فراهم بود ولخرجی کنیم و هر وقت نبود رعشه بگیریم؟! کدام فرصت بهتر از همین دوره توفیق اجباری تحریم برای ترک اعتیاد 70-80 ساله؟!
انصاف باید داد که دولت مسئولیت سنگینی بر دوش دارد و باید ملاحظه او را کرد و برای انجام مسئولیت مورد حمایت همه جانبه قرار داد. اما از آن سو مدیران دولتی حق ندارند به جای مسئولیتپذیری، به فرافکنی و حاشیهسازی و جنجال و بدگویی علیه منتقدان و صاحبنظران روی آورند و به خیال خود هر کارشناس منتقد روندهای اکنونی را با الصاق وی به دولت سابق و الصاق کلیت دولت گذشته به فساد و خوردن و قورت دادن 700 میلیارد دلار نفتی(!)، سرجای خود بنشانند. آیا مثال سخنگوی دولت که در فلان نشست حزبی، مدعی خوردن و قورت دادن 700 میلیارد دلار درآمد نفتی میشود نمیداند که بالغ بر 100 میلیارد دلار از درآمدهای نفتی فقط در خارج بلوکه شده یا هزینه -درآمدهای دولت دارای ردیف بودجهای است و تحت نظارت سازمان حسابرسی، دیوان محاسبات و سازمان بازرسی قرار دارد؟ آیا چون به قول آقای سخنگوی دولت «دل ما از اول هرگز با منتخب سال 84 صاف نشد» حق داریم چنین عوامانه و هیجان زده سخن بگوییم و با بیانصافی به کتمان خدمات بزرگ- که یک قلم آن احداث 2 میلیون و 300 هزار واحد مسکن مهر برای همین تعداد خانواده است - بپردازیم؟!
البته که تخلفات و انحراف و فسادها را باید همواره در هر دولتی دید و تذکر داد و اعتراض و برخورد کرد. اما اینکه یک روز با قبیل بابک زنجانی عکس یادگاری بگیریم یا برای امثال او فرصت رانتهای هنگفت در 20 سال پیش (اواخر دوره سازندگی) فراهم کنیم و ناگهان خوابنما شویم و ژست مبارزه با فساد بگیریم، کمی تا قسمتی توهین به شعور مردم است. مفسد اقتصادی چپ و راست و آبی و قرمز ندارد. مفسد مفسد است و در صورت احراز این موضوع باید مجرم را مجازات کرد؛ معاون اول فلان رئیس جمهور باشد یا فرزند بهمان رئیس جمهور. محمدرضا رحیمی باشد یا مهدی هاشمی، بابک زنجانی باشد یا بهزاد نبوی پترو پارس. اینکه طیفی از دولتمردان و احزاب و رسانههای حامی آنها وقتی نام پولشوییهای میلیاردی یا رشوه 5/2 میلیون دلاری (17 میلیارد تومانی) شرکت استات اویل و رشوههای هنگفت شرکت کرسنت (برای خرید 20 ساله گاز ایران 14 برابر زیر قیمت جهانی) به میان میآید، رویشان را آن طرفی کنند که مثلاً نمیبینند و نمیشنوند، کمترین اعتمادی را در مخاطب درباره صدق نیت این مدعیان مبارزه با فساد برنمیانگیزد. به راستی روزنامههایی که برای «م-ر» از هیچ تیتر اولهای مسلسلوار و عکس و کاریکاتور و طنز و سرمقاله و گزارش و مصاحبهای دریغ نکردند چرا به آقای «م-ه» که میرسد، قفل میکنند و کر و لال مادر زاد میشوند؟! یعنی یک میلیارد ارتشای «م-ر» بد است که قطعاً زشت و منزجر کننده است اما 17 میلیارد «م-ه» معفو است بلکه از قبل امثال او میتوان به روزنامه و حزب و ارگانهای تبلیغاتی رونق و جلا داد؟!
گرفتار ماندن در ننگ تعصبات باطل باندی و این دولت و آن دولت کردن و تمایل به عقبگرد به جای بهتر کردن مدیریت دولت، یک خسارت بزرگ است. قرار بود دولت جدید، حاوی قوتهای دولت قبل منهای ضعف و ایرادات آن باشد نه اینکه قوتهای او را انکار کنیم یا «مزخرف» بنامیم- و البته به وقتش همان پروژهها را افتتاح کنیم!- و ضعفها یا کجرویهای آن را وسعت دهیم. ما به عنوان یک ملت با سرنوشتی مشترک، دشمنان قسم خوردهای داریم که اصلاحطلب و اصولگرا نمیشناسند و -به اعتراف رابرت گیتس- معتقدند «ایرانی میانهرو، ایرانی مرده است و ایرانی معتدل وجود ندارد». منطق «تقویت ساخت داخلی قدرت» و «اقتصاد مقاومتی» منطق حفظ حق رأی و اختیار و حق استقلال یک ملت در تراز جهانی است. آیا میتوان این منطق روشن را نفهمید یا به لوازم آن ملتزم نماند؟ چنین به نظر میرسد که در کنار رویکرد خدمتگزاری دولت محترم، جریانی وجود دارد که اصرار بر اثبات «ما نمیتوانیم» مقاومت کنیم» دارد به جای آن که منطق «ما میتوانیم» را به اجرا درآورد. اگر آمریکا دشمن است و این دشمن حاضر نیست- به شهادت 11 سال مذاکره- به حداقل حقوق ما تن دهد و حق استقلال و پیشرفت بومی ما را محترم بشمارد، آیا بدیلی جز اقتصاد مقاومتی باقی میماند؟ اگر کسانی اصرار دارند بگویند «ما نمیتوانیم» چه اصراری بر تنگ کردن عرصه بر جریان مومن و خدمتگزار درون دولت دارند؛ آنها که اصرار دارند از درون دولت عرصه را بر طیف خدمتگزار در دولت تنگ کنند و «ما نمیتوانیم» را با کارشکنی و بدعملی و نوبر نکردن «تدابیر جهادی» به اثبات برسانند، اقتضای حضور خود را در دولت از دست دادهاند و سالبه به انتفای موضوع هستند.
شجاعت ساماندهی دخل و خرج عمومی بر مبنای بازتوزیع عادلانهتر ثروتها و درآمدهای ملی، مسئولیت همه دولتهاست که امروز با توجه به تحرک دشمن اولویت مضاعف یافته است. دست دولت از سوی نظام برای چنین مجاهدت بزرگی باز است همچنان که مردم نیز قطعاً حمایت میکنند. دست دولت وقتی بسته میشود که برخی مدعیان همراهی- به قصد زدن دولت قبلی- گرای تحریمها را به دشمن داده باشند یا در مصاحبهها و اظهارنظرهای نابهجا به قصد سیاهنمایی علیه گذشتگان، دولت فعلی را بیچاره و مستأصل و دست و پا بسته نشان دهند. این دوستی خالهخرسه با دولت است. ما به وعده لایتخلف الهی میتوانیم با سربلندی از عهده تهدیدهای دشمن برآییم، اگر که به قاعده ضمانت پیروزیها (ولایت و رهبری) وفادار باشیم.
جهان نیازمند توافق
مهدی روزبهانی در ستون سرمقاله روزنامه ابتكار آورد:
توافق نهایی منتظر "اراده و تصمیم سیاسی" اتاق فرمان مذاکرات است. در این چند وقت اخیر محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه کشورمان بارها طی سخنان مختلف بر این موضوع تاکید کرده است که به شرایطی در مذاکرات رسیده ایم که بحثهای هسته ای نیاز به تصمیم گیری جدی در سطح عالی کشور دارد. پیش از این نیز ظریف در دیدار با وزیر خارجه چین گفته بود که اطمینان داریم با وجود اراده سیاسی زمینه برای رسیدن به یک راهحل جامع در آینده نزدیک فراهم است. اما در عین حال هر یک از مذاکره کنندگان توپ اراده و تصمیم گیری را در زمین دیگری میاندازند. هرچند به گفته دیپلمات های مذاکره کننده هنوز اختلافاتی وجود دارد اما تاکید بر تصمیم گیری از سوی وزرای خارجی ایران و آمریکا به عنوان دو طرف اصلی مذاکرات نشان دهنده این است که اراده تصمیم گیری تکلیف را مشخص میکند و اختلافی باقی نمیگذارد. گویا چارچوب ها تعیین شده و طرح های پیشنهادی برای دستیابی به توافق مورد نظر دو طرف به اندازه کافی بررسی شده است و حالا بر سر پذیرفتن یا رد آن ها نیازمند دستورات لازم هستند. چون با توجه به زمان باقی مانده، فرصتی برای طرح پیشنهادات جدید وجود ندارد و از سوی دیگر طرف های مذاکره کننده و بویژه آمریکایی ها هم اعلام کرده اند که در صورت عدم تصمیم گیری در این برهه، ضرورتی برای ادامه کار نمیبینند.
اما در همین حال حضور مقامات جدید و بلند پایه در مذاکرات گمانه زنی های مختلفی را مطرح کرده است. هرچند دیپلمات ها توضیحاتی در مورد علت حضور این افراد داده اند که حاکی از حساسیت در رایزنی هاست اما در همین حال کارشناسان معتقدند که حضور صالحی و حسین فریدون به معنای تغییر در روند مذاکرات نیست بلکه میتوان اینگونه تحلیل کرد که جدیت برای پیشبرد مذاکرات بیشتر شده است. با وجود این بر مبنای بحث اراده سیاسی برای تصمیم گیری، میتوان حضور معاون و دستیار ویژه رئیس جمهوری کشورمان و نیز وزیر انرژی آمریکا در مذاکرات را این گونه تفسیر کرد که اتاق فرمان ها برای روشن تر شدن مباحث افراد جدیدی اعزام کرده اند تا بلکه گزارش های موثق تری را برای تصمیم گیری دریافت کنند.
نکته دیگر اینکه بیش از یک دهه از تلاش های دیپلماتیک برای حل این مسئله میگذرد و همگان منتظر پایان یافتن این مناقشه بینالمللی هستند. اما برخلاف تلاشهای فشرده ای که برای حل این موضوع صورت میگیرد برخی از دیپلمات ها برای پیش گیری از تاثیرات منفی هرگونه اتفاقی در جریان مذاکرات، اظهارات متفاوتی دارند. اینکه جان کری و یا دیگر مذاکره کنندگان تهدید به ترک میز مذاکره میکنند از یک سو نشان دهنده نزدیک شدن مذاکرات به لحظات حساس تصمیم گیری است و از سوی دیگر تلاش سیاست مداران برای کم کردن اثرات عدم دستیابی به توافق را نشان میدهد. مسلم است که این تهدیدها اگر خللی به مذاکرات وارد نکند بی شک سودی هم ندارد. از این رو ای کاش سیاست مداران به جای آینده سیاسی خود لحظه ای به ضرورت حل این پرونده بیاندیشند و گام های مثبت بیشتری برای حل آن بردارند، خواه این سیاست مدار دموکراتی چون اوباما باشد یا اعتدال گرایی چون حسن روحانی. از طرف دیگر این اظهارات اهمیت دستیابی به توافق را نمایان میکند و نشان میدهد که عدم دستیابی به آن برای همه نگران کننده است. چرا که امروز برای همگان روشن است که نه تنها منطقه خاورمیانه بلکه جهان نیازمند توافق هسته ای است. در این حال آنان که خود را بی نیاز از توافق میدانند در واقع یک شوخی سیاسی را مطرح میکنند. چون مقامات که به ضرورت توافق واقف هستند و عموم مردم نیز به خوبی آن را درک کرده اند. هرچند ممکن است عده ای به خاطر منافع حزبی و جناحی خود آرزوی دیگری کنند اما مصالح عمومی چیزی دیگری را اقتضا میکند. با این حال امید است که اتاق فرمان ها هرچه زودتر اراده سیاسی را در جهت خواست ملت ها که چیزی جز صلح و آرامش نیست به کار گیرند.
نظر شما