او تصور میکرد تئاتر میتواند زندگی انسانها و در نتیجه دنیا را تغییر دهد. داشتن خطمشی سیاسی را از حقوق معنوی انسانها میدانست و هرگونه مخالفت و موضعگیری در برابر آن را بداندیشی و بدخواهی تلقی میکرد.
این نمایشنامهنویس معاصر در آثار خود از افسانههای یونان بهویژه آثار سوفکل الهام میگرفت و معتقد بود شخصیتهای نمایشنامههای مختلف از هاملت و یا مدیا تا مکبث همه در تلاش بودهاند تا به حقوق قانونی خود در جامعه دست یابند. آرتورمیلر نمایشنامهنویس اجتماعی بود که موضوعات اخلاقی و اجتماعی را مورد توجه قرارمیداد.
او از جامعه مصرفگرا انتقاد میکرد و از مظاهر زندگی مادی به عنوان عامل نابودی انسان معاصر یاد میکرد. آرتور اشرمیلر در 17 اکتبر سال 1915 در یک خانواده ثروتمند و مهاجر در منتهن نیویورک متولد شد.
پدرش صاحب یک کارگاه تولیدی پوشاک زنانه بود. در دوران رکود اقتصادی دهه 1930میلادی پدرش با ورشکستگی مواجه شد و به ناچار به خانه کوچکتری در بروکلین نقل مکان کردند. او یکی از سه فرزند خانواده بود و پس از اینکه پا به سن نوجوانی گذاشت در حرفههای مختلف از خوانندگی در رادیو و رانندگی کامیون تا کارگری در کارخانه اتومبیلسازی مشغول فعالیت شد و در عین حال در نیروی دریایی فعالیت میکرد.
در دانشگاه میشیگان تحصیلات خود را ادامه داد و در دانشگاه نمایشنامهنویسی را آغاز کرد و دو بار جایزه بهترین نمایشنامه دانشجویی را از آن خود ساخت. نخستین نمایش را در سال 1936 برای یک جایزه 250 دلاری نوشت و جایزه را نیز دریافت کرد و به این ترتیب توانست مخارج لازم برای تحصیل در دانشگاه را به دست آورد.
او در مصاحبهای گفته است که پس از خواندن داستان برادران کارامازوف نوشته داستایوفسکی به نویسندگی علاقهمند شده است. در آغاز فعالیت هنریاش آنقدر جوان بود که جرات داشت کاری را در یک هفته آغاز و به پایان برساند. در حالیکه تا آن زمان تنها دو نمایشنامه دیده بود و حتی نمیدانست یک پرده نمایش باید چقدر طول بکشد. در سال 1938 در رشته ادبیات انگلیسی فارغالتحصیل شد.
پس از پایان تحصیلات به نویسندگی روی آورد که حاصل آن تعداد زیادی نمایشنامه و فیلمنامه است. به عبارتی میتوان گفت فعالیت ادبی او در دهه 40 میلادی آغاز شد.
او از سال 1935 به مدت چهارسال ضمن اجرای نمایشنامههای متعدد، آثار تئاتر نویسندگان سیاهپوست را مورد بررسی قرار داد و پس از آن در پروژه تئاتر فدرال که نخستین پروژه تئاتر دولتی در آمریکا بود، مشغول فعالیت شد.
در سال 1940 با گریس اسلاتری ازدواج کرد. اولین نمایشنامه خود را در سال 1944 با عنوان مردی که همه خوششانسیها را داشت، نوشت که پس از چهار اجرا متوقف شد. اگرچه این شکست در آغاز راه سبب ناامیدی آرتورمیلر شد، اما پس از سه سال نمایشنامه همه پسران من را نوشت که جایزه انجمن منتقدان نمایش نیویورک را به خود اختصاص داد و از این پس به عنوان یکی از نمایشنامهنویسان پیشگام در آمریکا شناخته شد.
این نمایشنامه که با تأثیر از کارهای ایبسن نوشته شده بود اثری ساده و سنتی اما بسیار گیرا و تکان دهنده و تأثیرگذار بود. او علاقه زیادی به تئاتر داشت و از میان هنر نوشتن، نمایشنامهنویسی را ترجیح میداد. میلر معتقد بود تئاتر میماند چرا که هنر زمان حاضر است.
پس از ازدواج اول ناموفق خود در سال 1956 با مریلین مونرو ستاره سینما ازدواج کرد و به شهرتی بیش از پیش دست یافت. او مریلین مونر و را شخصیتی به شدت خودویرانگر توصیف کرد. او در مصاحبهای گفت:«در دوران زندگی مشترک توجه و توان خود را صرف تلاش برای کمک به او و حل مشکلاتش کردم.»
در سال 1961 فیلمنامه «وصلههای ناجور» را نوشت که با همکاری همسرش مریلین مونرو، کلارگ گیبل،جان هوستون و مونتگمروکلیت تبدیل به فیلم سینمایی شد. این داستان تأثیر روانی بسیار بدی بر روی مریلین مونرو گذاشت و آنها پس از پایان این فیلم از هم جدا شدند و یک سال بعد مونرو خودکشی کرد.
میلر اگرچه موفق به دریافت جوایز گوناگونی از جمله جایزه پولیتزر و مدال طلای آکادمی هنر و ادبیات آمریکا شده بود، اما نویسندهای متواضع بود که عقیده داشت تنها زمینهای را برای هنرمندان تئاتر و سینما فراهم آورده است و امیدوار بود که این نوشتهها دست کم توانسته باشد اندکی به معنی زندگی بیفزاید.
این نویسنده، نمایشنامهنویس و مقالهنویس آمریکایی با نوشتن تعداد زیادی نمایشنامه بیش از 60 سال در ادبیات و سینمای آمریکا نقش مهمی را ایفا کرد. او معصومانه به دنیا مینگریست. گویی که شهرت و نام و نشانش را نوعی بازی کودکانه میپنداشت. در یک نظرسنجی او یکی از چهار نمایشنامه نویس بزرگ دوره بعد از جنگ جهانی دوم شناخته شده و از دانشگاههای آکسفورد و هاروارد دکترا ی افتخاری گرفت.
باتوجه به تنوع آثارش نمیتوان برای او قالب محدود و معینی تعیین کرد. آرتورمیلر معتقد بود دنیایی از انسانها در اطراف ما زندگی میکنند که در برابر همه آنها مسئول هستیم. در آثار او نیز نوعی احساس مسئولیت نسبت به انسانها نهفته است.
او همواره خاطرنشان میساخت که نمایشنامه و تئاتر بدون مخاطب هیچ است.میلر در شامگاه پنجشنبه 10 فوریه سال 2005 به علت نارسایی قلبی مادرزادی برای همیشه با عرصه هنر و ادبیات وداع کرد.
آثار آرتور میلر با تأکید بر نقش خانواده، اخلاق و مسئولیتپذیری فرد بازگو کننده فروپاشی روزافزون جامعه آمریکا است. او محور بسیاری از آثارش را برپایه این پرسش استوار ساخته بود که آیا در دنیای امروز با وجود خانوادههایی که فروپاشیدهاند و مردمی که به ناچار نمیتوانند مدت طولانی در یک مکان اقامت داشته باشند، پایه و اساسی برای زندگی انسانها باقی خواهد ماند؟
از آثار این نویسنده موفق میتوان به سالهای طلایی (1940 که نخستین بار در سال 1990 به روی صحنه رفت)، مردی که همه خوششانسیها را داشت (1944)، همه پسران من (1947)، خاطره دو دوشنبه (1955)، وصلههای ناجور (1961)، پس از پاییز (1964)، دشمن مردم (1966)،ارزش(1968)،ساعت آمریکایی و بازی برای زمان (1980)، بوته آزمایش (جادوگران شهر سلیم)، خاطره، حافظه، دو نمایش (1986)، آخرین یانکی و شیشه شکسته (1993) و پایان تصویر (2004) اشاره کرد.
مرگ دستفروش
آرتور میلر در سن 33 سالگی با نوشتن مرگ دستفروش یکی از تأثیرگذارترین نمایشنامههای قرن بیستم را ارائه کرد و به همین دلیل دنیای هنر از او به عنوان بزرگترین فیلمنامه نویس معاصر یاد کرده است. این نمایشنامه که به عنوان یکی از آثار مهم و مطرح قرن بیستم ادبیات آمریکا شناخته شده است نقدی بر روابط میان آمریکاییها است که نویسنده با نوآوری و ابتکار خاصی آن را به تصویر کشیده است.
این نمایشنامه در سال 1949 به کارگردانی الیاکازان به روی صحنه آمد و آنچنان مورد استقبال قرار گرفت که منتقدان تئاتر از آن به عنوان یکی از بهترین آثار نمایشی تاریخ تئاتر آمریکا یاد میکنند.
او به خاطر مرگ دستفروش جایزه ادبی پولیتزر سال را از آن خود ساخت. در این اثر تراژدی مدرن انسانی کوچک محکوم میشود تا کوچک بودن و حقارت خود را نسبت به مردی بزرگ اما ناقص درک کند و شاید بتوان گفت این اثر به نوعی مطالعه وجوه مختلف انسانها به شمار میآید و در نهایت شخصیت اصلی داستان به دلیل احساس شکست عمیق و ناامیدی اقدام به خودکشی میکند و بنابر این میتوان گفت این اثر ادعانامهای تلخ اما حقیقی علیه ارزشهای جامعه آمریکا به شمار میآید.
این نمایشنامه با کسب جوایز پولیتزر، تونی و جایزه انجمن منتقدان نمایش نیویورک به عنوان اولین نمایشی شناخته شد که توانست به طور همزمان هر سه جایزه را به خود اختصاص دهد. جایزه آرتور میلر در سال 1985، جایزه متون نمایشی در سال 1999 و تئاتر آرتور میلر در مرکز نمایشی والگرین همه به افتخار این نویسنده بزرگ نامگذاری شدهاند.مرگ دستفروش بارها به زبانهای مختلف ترجمه شده و توسط چندین کارگردان مشهور ایرانی نیز به روی صحنه رفت. گفتنی است از این کتاب فیلمی متفاوت با هنرنمایی داستین هافمن ساخته شده است.
نمایشنامهنویسی از جنس سیاست
آرتور میلر نیز همچون دیگر بزرگان تئاتر معاصر جهان در تحول تئاتر مدرن نقش اساسی داشته است. مرگ دستفروش که این روزها به یک اثر کلاسیک در تئاتر تبدیل شده است یکی از نخستین تراژدیهای مدرن جهان محسوب میشود. او سبک رئالیستی منحصر به فردی داشت و در آثارش تصویر دقیقی از جامعه آمریکا و ارزشهای رو به نابودی و شکست این جامعه را مجسم میکند.
در سال 1956 به جرم داشتن افکار کمونیستی توسط کمیته سناتور مک کارتی محاکمه شد و به دلیل این که از افشای نام دیگر نویسندگان چپگرا خودداری کرد مجرم شناخته شد و در لیست سیاه قرار گرفت. نمایشنامه بوته آزمایش (جادوگران شهر سلیم) نیز استعارهای از سلطه مک کارتیسم بر جامعه و دفاع از آزادی عقیده و بیان بود.
او نخستین رئیس آمریکایی انجمن جهانی اهل قلم بود و امضای او در بسیاری از بیانیههای سیاسی و اجتماعی دیده میشود. سرسختانه از سیاستهای توسعهطلبانه و جنگ افروزانه آمریکا انتقاد میکرد و دخالت نظامی آمریکا در ویتنام، کوبا و عراق را محکوم میکرد.
گفته آرتور میلر در باره جنگ ویتنام مشهور است: «من نیز در برابر مردم ویتنام مسئول هستم. من مالیات میدهم تا با آن طنابی برای بستن دستهای ویتنامیها خریداری شود. دلارهای پرداختی من صرف بنزین کامیونهای سربازان آمریکایی میشود.»