جنایت در انبار متروکه
صبح سه شنبه، نخستین روز اسفند 85، صادق مثل هر روز به سراغ خواهر زاده جوانش غلام رفت تا همراه یکدیگر سوار بر موتور او به محل کارشان در روستای ده حسن بروند، اما هر چه در انبار متروکهای که خواهرزادهاش و خانوادهاو نگهبان آن بودند کوبید، جوابی نشنید و بنابراین به تنهایی عازم محل کارش شد ولی وقتی فهمید غلام به سر کار نیامده نگرانش شد.
فردای آن روز مرد میانسال بار دیگر به دنبال غلام رفت اما در نزدیکی خانه آنها، برادر زن او به نام هاشم را دید که داشت وسایل خانه او را به یک وانت منتقل میکرد،وقتی از او درباره غلام و خانوادهاش پرسید، جوان افغانی با دستپاچگی به او گفت غلام و خواهرم به خاطر مرگ یکی از اقواممان به افغانستان رفتهاند و من هم به خانه آنها آمدهام تا وسایلشان را به افغانستان ببرم.
با اظهارات عجیب هاشم، مرد میانسال که به ماجرا مظنون شده بود، به اداره پلیس رفت و آنها را در جریان قرار داد.
دقایقی بعد گروهی از مأموران عازم انبار متروکه شده و با لکههای خون روی در و دیوار خانه غلام مواجه شدند.
از آنجا که رد خون به محوطه انبار و نزدیکی چاه عمیقی که در گوشه آن قرار داشت ختم میشد، مأموران ماجرا را به آتشنشانی اطلاع دادند.
ساعاتی بعد با حضور آتشنشانان، اجساد غلام و همسرش به همراه 2 فرزند آنها و برادر همسرش از چاه بیرون کشیده شد.
با خارج شدن اجساد قربانیان از دل چاه، از آنجا که احتمال میرفت برادرزن غلام به نام هاشم از ماجرای این جنایت با خبر باشد، جستوجو برای دستگیری او آغاز شد و درعملیاتی اطلاعاتی مأموران موفق شدند این جوان افغانی را که سعی داشت با تغییر چهره از دست پلیس فرار کند دستگیر کردند.
هاشم اگر چه در بازجوییهای مقدماتی سعی داشت با داستان پردازی این جنایت را به سارقان مخوف نسبت دهد، اما سرانجام در ادامه بازجوییها پرده از قتل خانواده خواهرش برداشت و به این جنایت هولناک اعتراف کرد.
به این ترتیب پرونده با صدور کیفر خواست به شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد و صبح قاتل مخوف مقابل قاضی عزیزمحمدی و 4 مستشار دادگاه (رحیمی، سلیمانی، سالاری و شکربیگی) قرار گرفت.
در این جلسه پس از بیان کیفرخواست از سوی قاضی سیفی بهعنوان نماینده دادستان و تقاضای قصاص از سوی اولیاء دم مقتولان، متهم به قتل در دفاع از خود گفت: من از بچگی مشکل روانی داشتم و حتی خواهرانم نیز از این مسئله باخبرند.
روز حادثه مقدار زیادی مواد روانگردان مصرف کرده بودم و به همین خاطر نمیدانم چطور شد که دست به این جنایت زدم.
در همین هنگام قاضی دادگاه به متهم گفت: اما تو که در بازجوییهای اولیه انگیزه جنایت را چیز دیگری بیان کرده بودی؟
متهم نیز با بیان اینکه تمامی آن اظهارات را قبول دارم ادامه داد: داماد و خواهرم همیشه من را مسخره میکردند.
آنها میگفتند تو معتادی و به درد هیچ کاری نمیخوری.
هرجا که میرفتم من را به خاطر بدگوییهای خواهر و دامادمان بیرون میانداختند برای همین بود که از آنها کینه به دل گرفته بودم.
وی ادامه داد: روز حادثه ساعت 7 صبح بود که وارد خانه خواهرم شدم.
پتک بزرگی در دستم بود و حال خودم را نمیدانستم.
چون برادر کوچکترم نیز در خانه خواهرم زندگی میکرد اول به سراغ او رفتم.
پس از به قتل رساندن او، خواهر و دامادمان را نیز به قتل رساندم و پس از آن نوبت به پسربچههای 2 و 4 ساله آنها رسید.
سپس اجساد همگی آنها را به چاه انداختم با سرقت مقداری از لوازم خانه پا به فرار گذاشتم.
چند روز بعد در حالی که قصد داشتم بقیه وسایلشان را نیز با خودم ببرم توسط مأموران دستگیر شدم.
متهم در ادامه با اشاره به اینکه در زندان چند بار قصد خودکشی داشته در پاسخ به این سوال قاضی که پس چرا منصرف شدی گفت: چون خودکشی گناه بزرگی است و من نمیخواستم گناهانم سنگینتر شود!.
پس از اظهارات متهم قضات دادگاه وارد شور شدند و او را به 5 بار قصاص محکوم کردند.