چنین تعریفی از مدیریت شهری کاملاً منطبق با روند مدیریتی شهرها در کشورهای توسعه نیافته است. در این گونه کشورها مدیریت شهری صرفاً در ساخت بزرگراه، جاده و... در شهر خلاصه میشود. تلقی رایج از مدیریت شهری مطلوب در کشورهای توسعه نیافته منطبق بر این اصل کلی است که هر چه در یک شهر بزرگراهها استانداردتر و خدمات شهری مناسبتر باشد، مدیریت شهری یک مدیریت پویا محسوب میشود.
لیکن با مد نظر قرار دادن نحوه اداره شهرها در کشورهای توسعه یافته، بطلان این تلقی از مدیریت شهری آشکار میشود. مدیریت شهری در کشورهای توسعه نیافته با مقیاس کارکرد اجتماعی سنجیده میشود نه کارکرد ظاهری. مراد از کارکرد ظاهری آن است که صرف پرداختن به ظاهر شهرها و تلاش برای روان کردن ترافیک و... نمیتواند سنجهای برای مطلوبیت مدیریت شهری باشد. هرچه که مدیریت شهری بتواند از لحاظ اجتماعی، در روند مدیریت شهر پویاتر عمل کند و هر چه که بیشتر این امکان را فراهم سازد که NGOها و تودههای مردم خود را در اداره شهرها دخیل بدانند، از لحاظ کار آمد بودن میتواند مورد تایید قرار گیرد.
رویکرد عمومی در مدیریت شهری پویا از این قرار است که تا چه حد میتوان از افکار عمومی و توان مردم برای اداره شهر بهره جست تا از این رهگذر به واسطه این ارتقای معنوی (دخیل بودن مردم در اداره شهر) یک ارتقای مادی نیز صورت پذیرد. هنگامی ارتقای مادی شهر پا برجاتر خواهد بود که ارتقای معنوی شهر استوار باقی بماند. وجهی از ارتقای معنوی در شهر، حسن تعلق خاطر به محل زیست است. این تعلق خاطر هر چه بیشتر باشد، شهروند میکوشد در نگهداری شهر خود کوشاتر ظاهر شود.
عمدهترین دلیل آن که شهرهای توسعه یافته زیبا به نظر میرسند در همین امر نهفته است. در این گونه شهرها یک ارتقای معنوی بسط یافته است که از این طریق شهروند میکوشد در توسعه محل زیست خود فعال و کوشا ظاهر شود.
با این مقدمات به نظر میرسد مدیریت شهری در ایران محتاج یک تطور عمیق باشد. در وهله نخست باید فرآیند اداره شهر را در یک روند اداری محصور نساخت و آن را به کلیت شهر تعمیم داد.
از حد فاصل سالهای 1358 تا 1375 تعداد 167 شهرداری جدید در ایران به وجود آمد که اکثریت آنان در روند اداره شهر چندان موفق نبودند. به دلیل آن که گمان میکردند که شهر در ساختمان شهرداری اداره میشود!
از 1286 هجری شمسی که نخستین شهرداری در ایران ایجاد شد تاکنون که در سال 1386 به سر میبریم میتوان گفت که ایران و بالاخص تهران جز در مقاطعی خاص هیچگاه از یک «مدیریت شهری پویا» بهرهای نبرده است.
مطابق با اصل 100 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران برای پیشبرد سریع برنامههای اجتماعی، اقتصادی، عمرانی، بهداشتی، فرهنگی، آموزشی و سایر امور رفاهی از طریق همکاری مردم باید شورای شهر تشکیل شود. اولین وظیفه شورای شهر انتخاب یک شهردار است. حال پرسش بنیادی این است که آیا همانطور که وجه عمرانی مدیریت شهری تاکید میشود آیا به مضامینی که در اصل 100 قانون اساسی تصریح شده مانند برنامههای اجتماعی، فرهنگی، آموزشی توجهی شایسته صورت میگیرد؟
گویا در ایران فراموش کردهاند که اگر تعلیم اجتماعی، فرهنگی شهروندان انجام نشود، پیشرفت عمرانی شهر، یک پیشرفت ناقص و زودگذر خواهد بود. چه آن که به شهروندان تعلیمی برای حفظ صور عمرانی داده نشده است و به علت بیتوجهی شهروندان به این مقوله، وجه عمرانی و پیشرفت مرتبط آن نیز به مرور کارکرد خود را از دست خواهد داد.
سخن کوتاه این که در عرصه مدیریت شهری آن چه باید مورد تاکید ویژه قرار گیرد، لزوم هم اندیشی جمعی میان شهروندان و دخالت تام آنان در فرآیند مدیریتی شهر و همچنین آموزش اجتماعی و فرهنگی شهروندان برای حفظ و نگهداری محل زیست آنان است.