جوان که تازه از جبهه جنگ عراق به خانه برگشته، بعد از چند روز به شکلی ناگهانی ناپدید میشود. به زودی معلوم میشود این سرباز توسط نیروهای ارتشی به منطقهای نامعلوم فرستاده شده است. وی هنگام حضور در جبهه جنگ، ظاهراً در معرض تشعشات مختلف قرار گرفته و به همین دلیل او را به اردوگاه فرستادهاند.
پلیس جوان همراه با پدر این سرباز جستوجوی خستگیناپذیر خود را شروع میکنند و در طول راه با واقعیتهای تلخ تازهای روبه رو می شوند. این فیلم مستقل توسط پلهگیس کارگردانی شده است. این فیلمساز کانادایی یکی از مطرحترین فیلمنامهنویسان 10 سال اخیر صنعت سینماست که سال قبل با درام اسکاری «تصادف» به جرگه فیلمسازان پیوست. تحلیلگران سینمایی برای «در دره الاه» هم پیشبینی موفقیت اسکاری میکنند.
- میدانستی قصه فیلم برگرفته از رخدادهای واقعی است؟
- این نکته را پل (هگیس) هنگامی که مرا دعوت به بازی در فیلم کرد گفت. او قصه فیلمنامهاش را براساس 2ماجرای واقعی نوشت. اولی در سال 2003 و دومی اوایل 2004 اتفاق افتاده بود. پل این 2 ماجرا را درهم تلفیق کرد. اما بخش اعضم قصه اختصاص به ماجرای سرباز اولی (یعنی ریچارد دیویس) دارد.
آنچه شما در فیلم میبینید، دقیقاً عین همان اتفاقی است که در عالم واقعیت اتفاده است. پل حتی برای فیلمبرداری فیلم به سراغ لوکیشنهای اصلی رفت.
- در اکثر صحنههای فیلم با تامی لیجونز (در نقش پدر سرباز گمشده) همبازی هستی. کار کردن با او چگونه بود؟ چه چیزهایی یادگرفتی و چه چیزهایی تو را تحت تاثیر قرار داد؟
- متوجه این نکته شدم که او حقیقتاً بازیگر و آدم خوبی است. من و پل قرار بود با یکدیگر ناهار خورده و درباره فیلم صحبت کنیم. او همراه خودش تامی را هم آورد و گفت قرار است نقش پدر را او بازی کند. شنیدن این جمله بسیار برایم شگفتانگیز بود، زیرا تام بازیگر بسیار بزرگی است. وی شخصیتی قوی و محکم دارد و پل عقیده داشت او همان کسی است که به درد این نقش میخورد. من همیشه اعتقاد داشتهام اگر قرار باشد کاری را قبول کنم، باید به کارگردان فیلم اعتماد کنم. پس، اعتماد کردم و پشیمان هم نیستم.
- شاید قصه و ماجرا به سمتی میرفت که شما 2 نفر این بار نمیتوانستید در کنار هم یک کار خوب ارائه دهید.
- خیر. پل کاملاً درست میگفت نمیتوانستم این نقش را با بازی کس دیگری به جز تام تصور کنم. او به شکل شگفتانگیزی مستعد است و همه ما این نکته را میدانیم. شاید چیزی که مرا کمی نگران میکرد این بود که آیا از نظر فیزیکی میتواند آن همه تحرک را داشته یا خیر. بازیگران کمی را دیدهام که مثل او سرصحنه اینقدر آماده و پرتحرک باشند. باید بگویم زمانی که با او کار کردم دوران بسیار پربار و بزرگی برایم بود.
- نقشهایت را چگونه انتخاب میکنی؟ آیا یکسری دلایل کلی در این رابطه داری؟
- خب، نوع نقش، کارگردان و میزان دستمزد اهمیت زیادی دارد. برای این فیلم، پل2 سال قبل با من تماس گرفت و گفت میخواهد این نقش را من بازی کنم. او تأکید خاصی روی این موضوع داشت. گفت هنگام نوشتن نقش مرا در ذهنش داشته است. حتی وقتی فیلمنامه در حال نوشتن بود، او مرا در ذهن داشت.
به او گفتم وقتی فیلمنامه تمام شد، آن را برایم بفرست و دیگر در این باره صحبت نکن. زمانی که با من تماس گرفت تا فیلمنامه را برایم بفرستد در ایتالیا بودم. پس آن را برایم ایمیل کرد. آن را یک شبه خواندم و فردایش اول وقت با پل تماس گرفتم و گفتم «هستم!» او با خنده به من گفت: این فیلم یک قطعه پراحساس است که باید آن را با دل بازی کنی و از پول خبری نیست! با این حال به او گفتم این نقش را بازی میکنم.
بعضی وقتها تلفیق3-2چیز با هم باعث میشود تا آدم کاری را قبول کند و زیاد در قید و بند چیزهای دیگر نباشد اینجا مضمون فیلم و کارگردانش برایم بیشترین اهمیت را داشتند.
- فیلمهای چند سال اخیر تو همه مضمامینی اجتماعی داشتهاند. آیا بازی در فیلمی که چنین حال و هوایی را نداشته باشد، سخت است؟
- خیر. همین الان مشغول بازی در یکی از آنها هستم. اما یک نکته را در کل میدانید؟ من مضامین اجتماعی را دوست دارم و دلم میخواهد اینگونه مسائل در فیلمهای سینمایی مطرح شود. فیلمهایی را بیشتر دوست دارم که چیزی برای گفتن دارند، ولی این به مفهوم آن نیست که خودم را محدود به این گونه فیلمها کنم.
در پایان روز، اگر در فیلمی بازی کرده باشم که حرفهایی را درباره مردم عادی بزند خوشحالتر خواهم بود. این کار را میکنم چون نگران محیط دور و برم و آدمهایی هستم که در آن زندگی میکنند.
- به این ترتیب وقتی نقشی را قبول و بازی میکنی، در آن غرق میشوی؟
- بله. خصلت بازیگری همین است.
- از تجربهات در جلوی دوربین صحبت کن. این سؤال را از این جهت میپرسم که تو به جز بازیگری، تهیه کننده فیلمهایت هم هستی. با این کار احساس میکنی کنترل خلاقانه بیشتری بر کار خود داری؟ و دیگر اینکه چرا فیلمی مثل «در ده الاه» اینطور تو را مجذوب خودش میکند؟
- در کل، احساس میکنم پل هم با نظر من موافق است که فیلمهای کوچک و کمخرج برای اکران عمومیشان با مشکلات زیادی روبهرو هستند. از زمانی که در «هیولا» بازی کردم، متوجه این نکته شدم که فیلمسازان تازهکار چقدر مشکل دارند و سختی میکشند.
سوژههای زیاد و خوبی در دور و بر ما وجود دارد، اما سرمایهگذاری روی آنها مثل یک ریسک است. حساب کنید طرف دارد اولین فیلمش را کارگردانی میکند و یک سوژه ملتهب و غریب را هم برای کارش انتخاب کرده است. او به سختی میتواند سرمایهگذاری برای فیلمش پیدا کند. به همین دلیل وقتی با سوژهای روبه رو میشوم که جذاب است و آن را میپسندم، سعی میکنم برایش وقت و انرژی بگذارم.
- هنگام بازی در فیلم هیچ کار تحقیقی هم انجام دادی و هیچ افسر زن پلیسی را ملاقات کردی؟
- بله. همیشه برای نقشهایم تحقیق و جستوجو میکنم. البته تلویزیون چیزهای زیادی را در ارتباط با جنگ عراقنشان داده است. اما میخواستم آدمهای واقعی را ملاقات کنم. سؤالی که مطرح میشود این است که آیا میتوانی واقعیتها را بپذیری و با آنها کنار بیایی؟ برای این نقش به مقداری کمک نیاز داشتم. نوع نگارش پل به گونهای بود که این کمک را ایجاب میکرد. زنی را که شبیه کاراکترم در فیلم بود ملاقات کردم و او کمک خیلی زیادی به من کرد.
- او به تو چه گفت؟
- خیلی از حرفهایی که زد در نقطه مقابل چیزهایی بود که معمولا از تلویزیون پخش میشود. برای بازی در یک نقش آدم باید قطعات مختلف جدول را کنار هم بچیند تا به یک تصویر و واقعیت واضح دست پیدا کند. این کاری است که من برای تمام فیلمهایم انجام میدهم.
- فکر میکنی این نقش نامزدی اسکار را برایت به همراه بیاورد؟
- اگر بگویم به چنین چیزی فکر نمیکنم دروغ گفتهام. هر بازیگری از
نامزد شدن و دریافت اسکار احساس خشنودی میکند. اما همه چیز در آینده معلوم میشود. فاکتورهای زیادی در این رابطه وجود دارد. منتقدین سینمایی در این رابطه مهمترین عنصر هستند. تایید آنها کمک زیادی به وضعیت آدم میکند.
moviewb.com
سپتامبر 2007