شايد ناآشنايي اهل قلم و اصحاب رسانه با فضاي تكنولوژي جديد، باعث شده كساني كه در طراحي يك وب سايت يا كدنويسي تخصص داشتهاند، عملا كنترل مديريت محتوا را از متخصصان محتوا بگيرند و به بهانههايي نظير بهينهسازي موتورهاي جستوجو و بهبود تجربه كاربري و موارد مشابه، مانع انتقال تجربههاي قبلي به دوران جديد و بهكارگيري آنها در راستاي تأمين خواستههاي مخاطبان شده باشند»؛ اينها را محمدرضا شعبانعلي كه يكي از وبلاگنويسان قديمي بهحساب ميآيد، ميگويد. او، حالا مدرس مديريت و بهطور ويژه فنون مذاكره است و سالهاست تدريس و فعاليتهاي آموزشي به شيوه سنتي را كنار گذاشته تا بهطور ويژه به توليد محتوا در فضاي وب بپردازد و از اين راه، درگاه آموزشي ايجاد كند؛ روشي كه به گفته خودش، ماندگار و به عدالت هم نزديكتر است چراكه حالا آدمهايي در سيستان، ايلام و تهران، همزمان و بهطور مساوي ميتوانند از محتواي توليدي استفاده كنند. با وجود اين، اين نويسنده و مدرس قديمي، دغدغههاي بسياري در مورد جريان توليد محتوا در وب دارد؛ جرياني كه به اعتقاد او سوغات شبكههاي اجتماعي است؛ فضايي كه به همه، تريبوني براي سخن گفتن داده و رسانهاي براي انتشار. فضايي كه تشخيص محتواي اصولي از مطالب نامعتبر را سخت كرده است. چكيده صحبتهاي محمدرضا شعبانعلي را در ادامه ميخوانيد.
- شناخت صحيح ظرف و مظروف
لغت «محتوا» را ميتوان روبهروي لغت «ظرف» قرار داد و شايد بتوان اين دو مفهوم را بهصورت ظرف و مظروف درنظر گرفت. به اين مثال توجه كنيد؛ ثروتمندان مطرح جهان در ۵۰ سال اخير چه كساني بودند؟ امثال شركت IBM سختافزار و كامپيوتر توليد كردند. در واقع آنها يك ظرف ساختند تا در شركتها و سازمانها مورد استفاده قرار بگيرد. اما آيا شركت IBM ثروتمند باقي ماند؟ خير! زيرا عدهاي آمدند و براي اين ظرف، مظروف ساختند. 2 آدم موفق در اين حوزه يكي استيو جابز بود كه سيستم عاملMac OSرا توليد كرد و ديگري بيل گيتس كه ويندوز را عرضه كرد. اين افراد از كساني كه توليدكننده ظرف بودند موفقتر شدند. جالبتر اينكه آدمهاي ديگري هم بودند كه اين بار به سيستمعامل به شكل ظرف نگاه كردند و در ظرفهاي سيستم عاملهاي ساخته شده محتواي جديدي ريختند. شايد معروفترينشان زاكربرگ(مدير فيسبوك) باشد كه امروز ميبينيم در جلسه سازمان ملل، صندلي او در كنار صدراعظم آلمان است. در واقع با او به نوعي در مقياس يك رئيسجمهور رفتار ميشود چون او در واقع رئيسجمهور يك سرزمين چند صد ميليوني در شبكه اجتماعي است كه در اختيار دارد. بهنظر ميرسد هر كس در هر دورهاي اگر ظرفي پيدا كند و براي آن ظرف، مظروف و محتواي مناسبي طراحي و توليد كند، نسبت به نسلهاي قبل موفقتر خواهد شد. شكل جديد ايجاد ارزش و استقلال، آن است كه براي ظرفي كه ديگران طراحي و توليد كردهاند، محتوا و مظروف مناسبي بسازيم. دوربين فيلمبرداري را درنظر بگيريد. اين محصول ساخته شده. ظرفي است كه در بازار موجود است و توليدكنندگان و مشتريان خود را هم پيدا كرده است.
بنابراين، منطقيتر است بهجاي اينكه براي ساختن يك دوربين فيلمبرداري جديد تلاش كنيم و چرخ را از اول اختراع كنيم، از اين مرحله بگذريم و بهدنبال محتواي خوبي براي آن باشيم. بكوشيم فيلمي بهتر و اقتصاديتر و موفقتر بسازيم. اگر با ديد باز به استراتژي توليد محتوا نگاه كنيم درمييابيم كه همواره كسي كه توليدكننده محتواست يك پله بالاتر از كسي قرار ميگيرد كه قبلا براي آن محتوا، ظرف ساخته است. البته نميشود كتمان كرد كه سازنده ظرف است كه سازنده محتوا را در مسير خاصي قرار دادهاست. دنياي امروز، به نوعي دنياي ظرفهاي ديجيتال است؛ شبكههاي اجتماعي و نرمافزارها و اپليكيشنها، بهعنوان يك ظرف ايجاد شده و فراگير هستند اما محتواي مفيدي داخل آن ريخته نشده و انگار مخاطبين به محتواي دست دهمي كه دريافت ميكنند راضياند. اين مسئله خطرناكي است كه بايد با آن مقابله كرد. در واقع تكنولوژي انگار بيشتر ظرف ايجاد كرده تا مظروف و اين ميتواند موقعيت خوبي باشد براي كسي كه سالها با محتوا سر و كار داشته است.
- نگراني شوك محتوا و سفارشي شدن آن
حدود 4 يا 5 سال پيش بحثي با عنوان شوك محتوا مطرح بود. آن زمان همه نگران بودند كه با اين حجم زيادي از محتوا كه هر روز توليد ميشود، عملا توليدكنندگان حرفهاي در اين فضا گم خواهند شد. امروز بهنظر ميرسد اين فرض غلط بوده چرا كه موتورهاي جستوجو ادعا ميكنند در فضاي وب به كمك ما آمدند؛ يعني محتواي زيادي توليد ميشود اما پيدا كردن محتواي مورد نظر سخت نيست. به سالهاي حوالي 2008ميلادي فكر كنيد. هنگام جستوجو براي يافتن موضوع دلخواهتان به صفحه چندم ميرفتيد؟ صفحه دهم تا بيستم! امروز۸۳درصدازكاربران گوگل به صفحه دوم نميروند، معنياش آن است كه محتوا در فضاي ديجيتال طوري طبقهبندي شده كه ما احساس بينيازي ميكنيم. حالا ديگر نبايد نگران شوك محتواي در فضاي وب بود، هر چند اين موضوع هنوز در شبكههاي اجتماعي از بين نرفته و بهدليل نويزهاي زياد در اين فضا، امكان گم شدن توليدكننده واقعي محتوا وجود دارد. در اين ميان تا به حال هيچكدام از شبكههاي اجتماعي نتوانستهاند اين مشكل را بهطور كامل حل كنند. مسئله ديگر كه با آن مواجهيم در اصطلاح كوري ناشي از گوگل است. موتور جستوجوي گوگل علاقهمنديهاي ما را بهخاطر ميسپارد و نتيجه جستوجو را براساس آن به ما نشان ميدهد. براي مثال وقتي چندبار فستفود را جستوجو كردهباشيم و بعدتر يك رستوران را در آن جستوجو كنيم ديگر غذاهاي سنتي را در نتيجه نشان نميدهد. اين سفارشي كردن بيش از حد محتوا، خطرناك است. اگر كسي اخيرا نام روزنامه يا نشريهاي كه شما در حال كار كردن در آن هستيد جستوجو نكرده باشد محال است مقاله شما را بهعنوان نتيجه جستوجو مشاهده كند، حال آنكه ممكن است شما بهترين محتوا را نوشته باشيد.پس بايد همواره نگران فيلترشدن محتوا يا به نوعي سفارشي شدن آن از طرف موتورهاي جستوجو باشيد. بد نيست بدانيد شركت گوگل بهتازگي از كاربرانش مجوز گرفته كه «من حق دارم با توجه به سليقه و تاريخچهاي كه از تو سراغ دارم هر ديتايي كه ميخواهم نشان بدهم.»
- اهميت توليد محتواي قابلنقل
بحث توليد و انتشار محتوا در جهان بسيار جدي شده و جالب اينجاست كه در اين حوزه بيش از نشريات و روزنامهها، شركتها هستند كه پول خرج ميكنند. معروفترين شركت در اين زمينه Redbull است كه توليدكننده نوشابههاي انرژيزاست اما اگر جستوجو كنيد متوجه ميشويد كه آن را جزء شركتهاي توليدكننده محتوا طبقهبندي ميكنند. علتش واضح است؛ زيرا اين شركت چند نفر از شناختهشدهترين ژورناليستهاي دنيا را دور هم جمع كرده و براي توليد محتوا از آنها كمك ميگيرد. اين افراد بدون اينكه حتي خودشان تا به حال Redbull خوردهباشند براي اين شركت و محصول، محتوا ميسازند. اين شركت حتي از رقيبانش هزينهاي را دريافت ميكند تا متخصصان توليد محتوايش براي آنها قصه بسازند. براي همين است كه شركتي مثل كوكاكولا براي توليد محتوا از آنها مشاوره ميگيرد. ماجرا اين است كه در دنياي امروز آدمها به قصه نياز دارند. محتواي موفق هم در واقع محتوايي است كه بشود آن را نقل كرد. اگر قابل نقل نباشد مخاطبين تشنه توجه را به وجد نميآورد. آدمها دلشان ميخواهد چيزهايي كه خواندهاند را بازگو كنند و چهكسي بهتر از يك توليدكننده قديمي محتوا ميتواند قصهاي بسازد كه ديگران بتوانند آن را تعريف كنند. بهنظر ميرسد امروز كسي در حوزه محتوا موفق است كه محتواي توليدياش به نوعي ويروسي باشد، بشود آن را همه جا پخش كرد. درباره محتواي ويروسي بايد به يك نكته توجه كرد، آن هم اينكه اگر قصد توليد يك محتواي ويروسي را داريد، بهتر است در آن چندين اسم بهعنوان راوي حرفهاي مختلف بياوريد كه مخاطب بتواند آنها را جداگانه از زبان خودش نقل كند، نه به نقل از رسانه شما.
- مخاطب امروز و برخورد با او
مخاطبين در عصر حاضر، عاشق محتوايي هستند كه بهصورت فشرده و سريع لذتي را به آنها منتقل كند. در واقع جملات كوتاه در صفحات شبكههاي اجتماعي به نوعي اين نقش را بازي ميكنند. اين صفحهها انگار به مخاطبينشان ميگويند حالا كه تو كتاب يا مقاله نميخواني من به تو جملات كوتاهي را از اين محتواي طولاني ميدهم كه بتواني از آنها استفاده كني. اين موضوع براي فعالان توليد محتوا به هيچوجه خوشايند نيست. در واقع بهنظر ميرسد در چنين فضايي كسي كه سالها در اين حوزه كار كرده، گزارش نوشته و تحليل كرده، دارد كتابي چند صفحهاي را به مردمي كه تنها خواهان جملات كوتاهشدهاند عرضه ميكند. در چنين وضعيتي توليدكننده محتوا بايد فكر كند آيا محتواي طولاني او كه معمولا چند هزار كلمه است ميتواند شكل يك محتواي كوتاهشده ۱۰۰تا ۲۰۰ كلمهاي را داشتهباشد؟ آيا براي كسي كه ميخواهد يك جمله را از اين متن انتخاب كند چيزي موجود است يا نه. براي مخاطب امروز اولويت سرگرمكننده بودن محتواست و ظاهرا در دنياي جديد اعتبار محتوا خيلي مهم نيست. فرض كنيد در يك مقاله بنويسيد كه شكلات تا 5/0 درصد كارايي مغز را افزايش ميدهد، ممكن است كسي اصلا اين مقاله را نخواند اما اگر يك عكس در اينستاگرام به اشتراك گذاشته و زير آن بنويسيم طبق گفته دانشگاه هاروارد شكلات باعث بالا رفتن توانمندي مغز ميشود، اين سرگرمكننده است. علاوه بر اينها مخاطب امروز ما دچار توهم فهميدن است. بهنظر ميرسد در هيچ مقطعي انسانها به اين اندازه فكر نميكردند كه همهچيز را ميفهمند. حالا همه انگار ميتوانند راجع به هر موضوعي ساعتها صحبت كنند بدون آنكه حتي در آن تخصصي داشتهباشند. امروز انسانها دچار جهل مسلح هستند، ممكن است چند جمله درباره يك كتاب شنيده باشند و درباره نويسنده و كل كتاب اظهارنظر كنند. صنعت محتوا درباره چنين توهمي ميگويد حالا كه مخاطب ما فكر ميكند كه ميفهمد، حالا كه دلش ميخواهد درباره آن چيزها صحبت كند، ما با تيزهوشي مطلب و مقالهاي بنويسيم كه احساس فهميدن در او ايجاد كند. اما در واقع حرفهاي خودمان را ميزنيم.
- استراتژي خوانده شدن
در بلندمدتممكن است يك توليدكننده محتوا از اينكه مطلبش در روز اول چاپ در روزنامهاي خواندهشود كه هزاران نسخه از آن به فروش ميرسد خوشحال شود. اما واقعيت اين است كه شايد درصد كمي از افرادي كه روزنامه را ميخرند مطلب ما را بخوانند. توليدكنندگان محتوا بايد كمكم مدل ذهني خود را در اين فضاي جديد تغيير دهند. كريس اندرسون كه جزء 50 متفكر برتر دنياست در كتابي به اسم Long Tail ميگويد: روز اول ممكن است مطلب من را ۱۰ هزار نفر بخوانند، روز دوم ممكن است ۱۰۰ هزار نفر و روز سوم ۵۰۰ هزار نفر، اما بعد از يك مدت هميشه تعدادي آن را ميخوانند. شايد تعداد آدمهايي كه مطلب شما را در روز اول ميخوانند خوشحالكننده باشد اما اگر اين موضوع دغدغه يك توليدكننده محتوا بشود در فضاي امروز گمراه ميشود. بهتر است چشمانداز خود را در خوانده شدن يك مطلب افزايش دهيد، مطمئنا در اين حالت هنگام نگارش دقت بيشتري به خرج خواهيد داد و بهجاي هيجانزده شدن، نرمتر و دقيقتر مينويسيد. توجه كنيد كه اگر در مطلب خود نوشتهباشيد امسال فلان شخص جايزه نوبل را گرفت اين محتوا در سالهاي ديگر خواندني نيست و مخاطب پس از باز كردن آن در فضاي وب، دكمه ضربدر را ميزند و با بسته شدن آن، اين مطلب به قعر فضاي وب ميرود و ديگر ديده نميشود. اما كافي است هنگام نوشتن كمي دقت كنيد و مثلا بنويسيد بهخاطر تلاشهاي فلان شخص نوبل ۲۰۱۵ به ايشان تعلق گرفت، اين مطلب در سالهاي آينده هم خواندني خواهدبود. ممكن است اين موضوع براي توليدكنندگان محتوا در رسانههايي مثل روزنامه كه به روزانه نوشتن عادت كردهاند كمي سخت باشد اما بايد توجه كرد مطلبي كه در سال ۲۰۱۶ نوشته ميشود ممكن است در سال ۲۰۲۵ هم خواندهشود. در واقع خبرها يا مطالبي كه توليد ميشوند ديگر بهعنوان كالاهاي مصرفي شناخته نميشوند بلكه كالاي با دوام هستند. امروز توليدكنندگان محتوا بايد به اين فكر باشند كه شايد عمر مطلبي كه مينويسند از خودشان بيشتر باشد. بايد بدانيد كه محتواي توليد شده توسط شما چرخه عمر خودش را دارد كه ديگر هيچ ارتباطي حتي با عمر روزنامهاي كه در آن كار ميكنيد، ندارد.
- آينده به بازاريابي با استفاده از محتوا تعلق دارد
كساني كه متخصص بازاريابي با استفاده از محتوا هستند، بازاريابي را به شكل ديگري ميفهمند. بازاريابي با استفاده از محتوا، بهصورت خلاصه فروشنده را عموما در مقام «آموزشدهنده» يا «داستانگو» ميبيند. كسي كه در ايران، براي نخستين بار، هنگام فروش دستگاههاي مايكروفر، يك CD فيلم هم هديه داد و در آن به آموزش آشپزي با استفاده از مايكروفر پرداخت، مثالي ساده از بازاريابي با استفاده از محتوا را اجرا كرده است. وقتي يك بانك بزرگ ايران، در چند مورد از بهترين فيلمهاي سال سرمايهگذاري ميكند و در تيتراژ پاياني فيلم، خودش را بهعنوان سرمايهگذار معرفي ميكند، باز هم با شكل ديگري از بازاريابي محتوا طرف هستيم. زماني، يك فيلم پرطرفدار كه پخش ميشد، همين بانك يا بانكهاي مشابه، پول ميدادند كه فيلم را قطع كنند تا براي آنها در مورد كيفيت خدماتشان تبليغ كنند. اما امروز فيلم قطع نميشود، وقتي فيلم به پايان رسيد و ما با حس و حال خوب، آخرين لحظات فيلم را در ذهن مرور ميكنيم، نام آن بانك از جلوي چشممان ميگذرد و ميبينيم كه سرمايهگذار توليد اين فيلم بوده است.
- تجارت دنياي ديجيتال، ترافيك است
امروز در دنياي عجيبي قرار داريم كه در آن اشخاصي كه تكنولوژي در اختيارمان ميگذارند بيش از هرچيز انتظار مصرف ترافيك بالا دارند، در واقع تجارت دنياي ديجيتال، ترافيك است. اگر از افراد حوزه ارتباطات بپرسيد هدف نهايي شما چيست؟ ميگويند اميدواريم سرانه ترافيك به ۵۰ گيگابايت برسد. توجه كنيد كه شما در چنين فضايي در حال توليد محتوا هستيد، در اين دنيا كسي علاقه چنداني به محتواي متني نشان نميدهد. با تمام اين اوصاف به هيچ وجه نبايد نااميد شويد، زيرا اين دوران را در واقع دوره نويسندگان ميخوانند. واقعيتش اين است كه امروز نويسندههاي مقالات، نقش مهمتري نسبت به قبل دارند. درگذشته شما اعتبارتان را از نام روزنامه يا رسانهاي كه در آن كار ميكرديد ميگرفتيد، اما امروز اين شما هستيد كه به آنها اعتبار ميدهيد. كمكم نقش نويسنده دارد پررنگتر ميشود و رسانه و نشريات بايد آن را بپذيرند، هر چند پذيرشش ممكن است براي صاحبان رسانه سخت باشد.
- انواع فضاي رسانهاي را دريابيم
براي توليد محتوا بد نيست با انواع فضاهاي رسانهاي كه در دنيا در حال شكلگيري است يا به نوعيدرحال توسعه است آشنا باشيد.بهطور كلي 3نوع فضاي رسانه داريم؛ فضاي رسانهاي پولي كه مخاطب يا مشتري در آن ميتواند با پرداخت هزينه مثلا آگهي چاپ كند، در واقع دارد فضايي را در رسانه اجاره ميكند. فضاي رسانهاي بعدي، فضايي است كه ميشود آرامآرام آن را بهدست آورد.مثلا يك اكانت اينستاگرام ميسازيد و از فضاي رايگاني كه شبكههاي اجتماعي در اختيار شما گذاشته استفاده ميكنيد. فضا در اين نوع معمولا كوچكتر است اما يك خطر هم دارد، خطرش براي كسي است كه قبلا فضاي رسانهاي پولي داشته، در اين فضا هر كسي خودش را بهترين ميداند و به اين شكل گاهي خردهرسانهها سهم رسانههاي بزرگتر را ميگيرند. فضاي رسانهاي ديگر، فضايي است كه شما سالها تلاش ميكنيد و مثلا وبلاگ مينويسيد و امروز وقتي به متني كه نوشتهايد يك فايل براي دانلود كردن ضميمه كنيد هزار بار روي آن كليك ميشود و شما مالك چنين فضايي هستيد. البته اين به معني بهتر بودن اين فضاي رسانهاي نسبت به باقي آنها نيست زيرا در اين فضا با جامعه كوچكي در ارتباط هستيد و ممكن است از مخاطبان خارج از اين محيط غافل شده و دچار توهم شويد. احتمال دارد صاحبان چنين رسانههايي، رسانههاي سنتي را كمتر جدي بگيرند و فكر كنند زمان آنها سرآمده، درحاليكه هر كدام در گروهي مجزا جاي ميگيرند.
- توجه به ابر محتوا حياتي است
درحال حاضر موضوع ابر محتوا داخل كشور جدي گرفته نميشود. اگر به بيشتر سايتها نگاه كنيد بخشي به اسم مطالب مرتبط دارد كه معمولا ما را به چيزهاي مفيدي ارجاع نميدهد. يك توليدكننده محتوا وقتي يك مطلب را مينويسد بايد دقت كند كه محتواي توليد شده با چه مطالبي در طول سالهاي گذشته و آينده ميتواند مرتبط باشد، اين موضوع هم بايد براي شما مهم باشد و هم براي مجموعهاي كه در آن كار ميكنيد. بهترين مثال در حوزه ابرمحتوا در دنيا، روزنامه گاردين است. اگر وبسايت گاردين را باز كنيد و بهصورت تصادفي مثلا يك مقاله در مورد تولد نوزاد جستوجو كنيد، مواردي به شما پيشنهاد ميشود، پس از مدتي كه در اين وبسايت ميچرخيد، فراموش ميكنيد اين سايت يك روزنامه است، ممكن است حتي فكر كنيد در يك وبسايت تخصصي پزشكي هستيد. بهنظر ميرسد مطالبي كه امروز توليد ميشوند ديگر به تعداد كلماتي كه نوشتهايم محدود نميشوند، اين مطالب در واقع قطرهاي ميشود در ابر محتوا.
- داشتن رسانه يا نسخه ديجيتال
رسانههايي كه در حال حاضر نسخههاي آنلاين دارند، اكثر مثل روزنامه پس از چاپ شدن بهصورت ديجيتال هم در دسترس قرار ميگيرند، اما در رسانهاي كه پايه ديجيتال دارد، از ابتدا به نسخه آنلاين رسانه مورد نظر فكر ميشود. نسخه عادي روزنامه يك روز چاپ ميشود و تمام. اين نسخه ديجيتال است كه باقي ميماند. وقتي به اين روش فكر كنيد، اتفاقهاي ديگري هم ميافتد كه شايد مهمترينش درگير شدن مخاطب با رسانه و مطالب باشد. اين مسئله درگذشته اهميت زيادي نداشت اما امروز شرايط متفاوت شده است. معيارهايي مثل اينكه آخرين بار مخاطب شما كي در رسانه شما مقالهاي خوانده؟در چه بازهاي به رسانه شما سر ميزند؟ در هربار سرزدن چقدر در وبسايت شما وقت ميگذراند؟ و زماني كه ميخواهد از مطلب و رسانه شما تعريف كند چه ميگويد؟ مواردي هستند كه با تكيه بر آنها ميتوان فهميد ميزان درگيري او با رسانه و محتوا ارائه شده توسط شما چقدر است. محتواي معتبر در عصر حاضر لزوما موفق نيست، محتواي جذاب هم حتي ممكن است موفق نباشد اما محتوايي كه مخاطب مدام به آن سر ميزند موفق شناخته ميشود.
نظر شما